ویژه برای سیاهان
آلبرت شوایتزر میگوید: «فردی که به او مدیون هستید، نباید برای شما فردی عادی میان افراد دیگر باقی بماند. باید شخص ویژه ای برای شما بشود؛ مانند چیزی مقدس.» و او برای خیلیها مقدس است؛ به خصوص برای سیاه پوستان رها شده در رنج و بیماری.
شوایتزر در فرانسه متولد شد. شبیه نابغهها نبود. کارهای عجیبی از او سر نمی زد. کسی هم نگفته بود آینده درخشانی دارد. پدرش روحانی بود و علاقه آلبرت به فلسفه و الهیات او را به تحصیل در این رشته در دانشگاه استرانبورگ کشاند. موسیقی را هم دوست داشت. کارهای باخ را ستایش میکرد و میگفت انگار از نیروهای کیهانی الهام گرفته است.
کتاب «در جستوجوی عیسای تاریخ» و نوشتههایش در تفسیر آثار سباستین باخ، او را سر زبانها انداخت، اما این چیزها آرامش نمیکرد. تصاویری که از رنج مردم آفریقا میدید، احساس بطالت را در او بیدار میکرد. شوایتزر 30 ساله بود که تصمیم گرفت پزشکی بخواند و به آفریقا برود، شاید وجدانش آرام بگیرد. 9 سال بعد به همراه همسرش -هلن برسلاو- در حاشیه جنگلی رودخانه اگووه در لامبرن گابن مشغول ساخت بیمارستان شدند. بومیان هم با اشتیاق کمکشان میکردند. موسسات و نهادهای مختلفی از سراسر دنیا برایشان هدیه میفرستادند. کار سریع پیش رفت. مداوای مردم آفریقا، جراحی ومعالجه بومیان- حتی حیوانات- کار راحتی نبود. هلن پرستار بود و همراه و همپای آقای دکتر.
روزی که در اسلو جایزه صلح نوبل را به او اهدا کردند، چشمان سیاهپوستان زیادی از شادی خندید. کم کم پزشکان دیگری هم به آنجا آمدند و در کنار بومیانی که در این سالها آموزش دیده بودند، مشغول به کار شدند. شوایتزر در سالهای آخر عمرش مدیریت بیمارستان را به دخترش -رنا- سپرد و بقیه عمر خود را در کنار سرکشی به بیماران، به نوشتن و سخنرانی درباره خطر سلاحهای هستهای گذراند. دکتر را پس از فوتش کنار هلن در حیاط بیمارستان دفن کردند.