اصرار بر وحدت اسلامی
اندیشه و عمل شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم، در آینه 4روایت
احمد سینایی - روزنامهنگار
روزهای اخیر رفتارهای برخی عناصر و جریانات نابخرد، بار دیگر کشور عراق را به آشوب کشاند. این موسم اما، مصادف با سالروز شهادت آیتالله سیدمحمدباقر حکیم بود که جان خود را در طریق امنیت و استقلال آن دیار نثار کرد. هم از این روی، سخن از اندیشه و عمل وی، بهنگام میکند. در مقال پی آمده، این مهم به مدد 4روایت از نزدیکان آن بزرگ، مورد بازخوانی قرار گرفته است.
روایت نخست:
بخش زیادی از تألیفاتم را در راه تهران ـ قم نوشتهام!
سیره فردی نخبگان، مدخلی مهم به شناخت شخصیت ایشان است. هم از این روی سخن خویش در باب سیره شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم را، با بررسی این موضوع و به مدد روایت سیدمحسن حکیم، برادرزاده آن بزرگ آغاز میکنیم. وی در باب مکانت علمی و رفتاری آن شهید والا، چنین آورده است:
«شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم (اعلیالله مقامه) از نظر علمی، تحتتأثیر اندیشههای عمیق استاد شهیدشان آیتالله سیدمحمدباقر صدر بودند و نظرات و آرای بسیار قوی و محکمی داشتند. شهید صدر فوقالعاده به ایشان علاقه داشتند و در دو کتاب معروف خود اقتصادنا و فلسفتنا، از این شاگرد فاضل خود تجلیل فراوان میکنند. شهید آیتالله حکیم از شاگردان برجسته آیتاللهالعظمی خوئی و از معدود افرادی بودند که میتوانستند در درس ایشان اشکال کنند و آرای استاد را مورد بحث و بررسی قرار بدهند. علاوه بر این، درس خارج و تفسیر قرآن ایشان بسیار پربار بود و علما و بزرگان زیادی را بهخود جلب کرده بود. ایشان بیش از 40اثر مکتوب ارزشمند دارند که بهخوبی بنیه قوی علمی ایشان را نشان میدهد. از لحاظ اخلاقی، فوقالعاده رئوف و مردمدار بودند و کافی بود انسان با ایشان ارتباط کوتاه و گذرایی برقرار کند تا جذب اخلاق خوش و چهره متبسم ایشان شود. ایشان همواره دائم الذکر و دائمالوضو بودند و نماز شب ایشان، بهرغم تمام خستگیها و مشکلاتی که برایشان ایجاد میشد، هرگز قطع نشد. بسیار به مردم و بهخصوص جوانان علاقه داشتند و گاهی تا پاسی از شب، به سؤالات آنان پاسخ میدادند یا به مشکلاتشان رسیدگی میکردند. بسیار به انجام مستحبات مقید بودند و همواره در ماههای رجب و شعبان، روزه میگرفتند. در قرائت ادعیه و انجام اعمال مستحب، پیگیر بودند و دعای کمیل را با صدایی محزون و زیبا میخواندند، بهطوری که همه شنوندگان بهشدت تحتتأثیر قرار میگرفتند. مقید بودند هر روز یک جزء قرآن را بخوانند و اگر روزی کاری پیش میآمد و نمیرسیدند، حتماً روز بعد دو جزء را میخواندند. به حضور در نمازجمعه بسیار تأکید میکردند و حتی اگر در روز جمعه مهمان هم داشتند، عذرخواهی میکردند و برای نمازجمعه میرفتند. بسیار خوشبرخورد بودند و مردم برای دسترسی به ایشان هیچ مشکلی نداشتند. رسیدگی به مشکلات و امور مردم سرلوحه کارهای ایشان بود. با همه با روی خوش رفتار میکردند و چهره متبسم و دلنشینی داشتند. مقید بودند حتماً به نامهها و ایمیلهایی که برایشان میآمد پاسخ بدهند، حتی اگر حاوی دشنام یا جسارت بود! ایشان از وقتشان استفاده کامل میکردند. یکبار به من فرمودند: بخش زیادی از تألیفات را در راه تهران ـ قم نوشتهام. وقتی در ماشین هستم، بهقدری ذهنم مشغول است که فرصت نمیکنم به بیرون نگاهی بیندازم! ایشان روزی 16ساعت کار میکردند و با این همه معتقد بودند، وقت زیادی را از دست دادهاند... .»
روایت دوم:
سفارش امام(ره) برای تشکیل مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق
شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم در رفتار اجتماعی، تعاملگرا بود و در حرکت فرهنگی و سیاسی خویش، به تقریب مذاهب و نیز وحدت اسلامی، گرایش فراوان داشت. او در فقره و در دوره اقامت در ایران، مساعی ارجمندی از خویش نشان داد و این همه، نتایجی گران به بار آورد. حجتالاسلام والمسلمین محمدحسن اختری، در اینباره میگوید:«یکی از محورهای اندیشه آیتالله سیدمحمدباقر حکیم، موضوع وحدت اسلامی بود که همواره از آن دفاع میکردند و در سخنرانیها و گردهماییهایی که با محوریت موضوع وحدت برگزار میشدند، شرکت و سخنرانی میکردند. ایشان تفکر تقریبی داشتند و بر ضرورت نزدیکی جوامع اسلامی تا پایان عمر پای فشردند. ایشان به همین دلیل در کنفرانسهای مختلفی که در کشورهای سوریه، لبنان، پاکستان و... برگزار میشدند، شرکت و با علمای اهل سنت رابطه برقرار میکردند تا با همراهی آنان اندیشه تقریب مذاهب اسلامی را دنبال کنند. هنگامی هم که طرح مجمع جهانی اهلبیت(ع) مطرح شد، ایشان جزو شخصیتهای بسیار مؤثر، بانفوذ و بنیانگذار نخستین همایش این اجلاس بودند. در جلسات و کمیتههای مختلف این اجلاس هم سخنرانی و نتایج آنها را پیگیری میکردند که بسیار مفید بود. هنگامی که قرار شد شخصیتهایی از جهان اسلام برای عضویت در شورایعالی مجمع اهلبیت(ع) انتخاب شوند، ایشان بهعنوان شخصیت اول از عراق انتخاب شدند. به اعتقاد بنده، ایشان را میتوان شخصیتی روشنفکر، بانفوذ، روشنگر و احیاگر اندیشههای شهیدآیتالله محمدباقر صدر دانست. شهید صدر با نبوغی حیرتانگیز، حرکتی مهم را پایهگذاری کردند و شهید حکیم پس از ایشان، آن پرچم را بهدست گرفتند و انصافاً نقش مهمی در روشنگری و آگاهیبخشی به مردم عراق داشتند. کاملاً به ولایت فقیه اعتقاد داشتند و همواره پیرو دستورات حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری بودند. مجلس اعلای انقلاب اسلامی، اصولاً با سفارش حضرت امام(ره) شکل گرفت و امام(ره) بودند که به ایشان فرمودند: باید همسویی و همفکری بین گروههای مختلف عراقی شکل بگیرد تا بتوانند دوش به دوش هم با رژیم بعث مبارزه کنند. ایشان فوقالعاده به دیدگاههای حضرت امام(ره) معتقد و علاقهمند بودند. پس از رحلت امام(ره)، در اغلب جلساتی که مسئولان رده بالای نظام خدمت مقام معظم رهبری میرفتند، شرکت میکردند. در این جلسات به ایشان بهعنوان یک شخصیت عراقی نگاه نمیشد، بلکه از خودمان بودند و در همه جلسات، مخصوصاً مناسبتها، اعیاد و جلسات مختلف حضور داشتند....»
روایت سوم:
تلاش آمریکا برای مذاکره با آیتالله حکیم، پیش از حمله به عراق
حجتالاسلام والمسلمین احمد سالک کاشانی، در عداد شخصیتهایی است که بهدلیل مسئولیت خویش، با شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم مراوده نزدیک داشته است. او از قدرت تحلیل و مدیریت آن بزرگ، نکاتی فراوان بهخاطر دارد که شمهای از آن را، بهترتیب پی آمده بیان داشته است:
«شهید آیتالله حکیم مدیر مدبر و برنامهریز ورزیدهای بود و تلاش دائمی و ارتباط با محافل نظامی و فرهنگی و شخصیتهای مهم سیاسی، از ایشان یک انسان منظم و تشکیلاتی ساخته بود. آن بزرگوار همواره حقوق دیگران را رعایت و از برخوردهای جناحی بهشدت پرهیز میکرد. در واقع ساختار مجلس اعلا بود که از ایشان انسانی تشکیلاتی ساخت و اگر زنده میماند، بیتردید در آینده عراق مصدر حکومت میشد، چون شخصیتی با این تراز، در میان معارضان کمتر دیده میشد. در واقع میتوان گفت که هم ایشان بر مجلس اعلا تأثیر گذاشت، هم مجلس اعلا بر ایشان و جمهوری اسلامی بر هر دو. شهید حکیم از لحظهای که وارد ایران شد تا ریاست مجلس اعلا و تا سرنگونی رژیم حزب بعث، آزمونهای زیادی را پشت سر گذاشت و همایشهای متعددی را برای بررسی سرنگونی رژیم صدام برگزار کرد. بنده در چند مورد از این همایشها شرکت کردم. یکی در شهر آزاد شده فاو و دیگری در شهر صلاحالدین در منطقه کردستان عراق بود. نفس وجود چنین نیروی منسجم و دارای فکری، به موازات ضعیف شدن حکومت صدام، موجب شده بود که دنیا روی آن حساب کند و نتواند آن را نادیده بگیرد. روحیه عراقیها با ایرانیها و لبنانیها خیلی فرق میکند. عراقیها سخت و تاحدی تأثیرناپذیر هستند، بنابراین باید با شیوههای خاصی با آنها کار کرد. آیتالله حکیم تلاش میکرد با پیروی از دستورات امام(ره) و مقام معظم رهبری، ساختار فکری عراقیها را برای حکومت آینده بسازد. ایشان به مرور زمان آبدیده و تبدیل به فردی سیاستمدار، تشکیلاتی و حکومتی شده بود. ایشان استعدادها و تواناییهای زیادی داشت، بنابراین خیلی زود توانست نهتنها بین مردم عراق که در کشورهای همسایه هم جایگاه ویژهای پیدا کند. حتی آمریکاییها هم روی ایشان و مجموعه تحت مدیریتش، حساب خاصی را باز میکردند. آمریکاییها قبل از حمله به عراق برای سرنگونی صدام، تلاش زیادی کردند که با شهید آیتالله حکیم ملاقات کنند. مجلس اعلا جلساتی را هم تشکیل داد و قرار بود بعضی از اعضای مجلس اعلا برای مذاکره با آمریکا راهی آن کشور شوند، اما اتحادیه میهنی کردستان عراق به ریاست آقای جلال طالبانی، خودسرانه و بدون هماهنگی با مجلس اعلا، با آمریکاییها وارد مذاکره شد. مرحوم آقای سیدعبدالعزیز حکیم به نمایندگی مجلس اعلا، با آمریکاییها مذاکره کرد، اما شهید آیتالله حکیم از مذاکره مستقیم با آمریکا پرهیز داشت. ایشان تصویر روشنی از آینده عراق داشت و اصولاً از قدرت آیندهنگری بسیار بالایی برخوردار بود. ما بارها با ایشان درباره حکومت و ارتش و سرنوشت آینده عراق، جلسه گذاشتیم و بحث کردیم. در این زمینه دیدگاه روشنی داشت و میگفت: روزگار پر زحمتی را پیش رو داریم و پس از سرنگونی صدام، چالشهای فراوانی خواهیم داشت! در عین حال بسیار خوشبین و معتقد بود که حکومت آینده عراق شیعی خواهد بود. شهید حکیم ضداستکبار و دشمنشناس بود، به همین دلیل هم دشمنان داخل و خارج نمیتوانستند تحملش کنند. استقبال بینظیری که هنگام ورود ایشان به عراق به عمل آمد، همه دشمنان را به وحشت انداخت و آنها کاملاً مرد عرصه سیاست در آینده را شناختند و تصمیم گرفتند او را از سر راه بردارند... .»
روایت چهارم:
قرار بود سیددر نخستین اربعین بعد از سقوط صدام، وارد عراق شود
عادل عبدالمهدی از یاران نزدیک شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم در دوره حضور در ایران و از شخصیتهای بارز سیاسی، در عراق امروز است. او از سیره آن رهبر آیندهنگر در طول مدت طولانی جهاد سیاسیاش، خاطراتی فراوان دارد که بخشهایی از آنها را در گفت و شنودهای مطبوعاتی خویش، به تاریخ سپرده است. وی تصمیمات و رفتار شهید را، در پی سقوط صدام و بازگشت به کشور، اینگونه روایت کرده است:
«آنچه در سرنگونی صدام پیش آمد، تقریباً با پیشبینیهای ما تفاوت چندانی نداشت. میدانستیم پس از سقوط دیکتاتوری که همه راهها به او ختم میشد، در همه حوزهها بهشدت دچار درهم ریختگی و آشفتگی خواهیم شد و همواره توصیه میکردیم باید نیروهای جایگزین آماده باشند که به سرعت مدیریت نهادهای دولتی و نهادهای جامعه مدنی را در دست بگیرند، تا از بیثباتی و اختلال جلوگیری شود. ما بلافاصله پس از سقوط صدام، سعی کردیم فعالیتمان را آغاز کنیم. مرحوم سیدعبدالعزیز حکیم ابتدا به شهر کوت و سپس به بغداد آمد. خودم هم همراه رزمندگان سپاه بدر - که در عراق مستقر بودند- از طریق بعقوبه به بغداد رفتم. عده دیگری از همرزمان ما، از محورهای دیگر وارد عراق شده بودند. سعی کردیم مقدمات برپایی زیارت اربعین حسینی را فراهم کنیم تا شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم طی این مراسم وارد عراق شود ولی اوضاع آن روز عراق طوری بود که این امکان فراهم نشد و ناچار شدیم سفر ایشان را عقب بیندازیم. ایشان شخصیتی صاحبنظر بود و البته در تصمیمگیریهایش قاطعانه برخورد میکرد، اما هرگز از مشورت با اطرافیان غافل نبود. به آنها هم توصیه میکرد تا هیچگاه کاری را بدون مشورت انجام ندهند. در قبول دیدگاههای منطقی تردید نمیکرد. بسیار مستقل بود، اما خودخواه و مستبد نبود. برخی از اطرافیان و مشاوران ایشان، در مورد بازگشت به عراق مردد بودند. مسئولان جمهوری اسلامی ایران، سوریه و کویت بهشدت با این موضوع مخالفت کردند، اما سیدبه اتکای خدا و مردم عراق، دیگر عدمحضورش در بین مردم عراق را مصلحت نمیدانست و احساس میکرد اگر غیبتش بیش از این طول بکشد، در ذهن مردم عراق ابهاماتی پیش میآید. هنگامی که سیدبه عراق رسید، عدهای معتقد بودند ایشان باید از مناطق مختلف عراق دیدن کند. من هم با این نظر موافق بودم. در آن برهه برنامهریزی شد تا ایشان از کردستان، موصل، سامرا و کاظمین بازدید کند و به بغداد برود. دیدار با مردم عراق در سراسر کشور ضرورت داشت، زیرا باید خلأ رهبری پر و به اوضاع نابسامان کشور رسیدگی میشد، با این همه اجرای تمامی این طرح با توجه به شرایط امنیتی عراق، مقدور نشد... .»