گذری بر پیامدهای خروج فضلالله صبحی مهتدی از فرقه بهائیت
افسونزدایی از بهائیت با هزینه بسیار
فاطمه موسوی؛ تاریخ پژوه
خروج از بهائیت، برای فضلالله صبحی مهتدی تبعات زیادی به همراه داشت. چنانکه بهگفته خودش، اطاعت کورکورانه رمز موفقیت در این جرگه بود و هر کس این اطاعت را نداشت، طرد و مصیبت او آغاز میشد، چه اینکه در بایکوتی شدید قرار میگرفت. اینگونه بود که تشکیلات بهائیت، نخست موجب قطع روابط او با پدرش شد و نهایتا تا سرحد قتل او نیز پیش رفت. صبحی خود در بیان برخی از آزارهایی که بهائیان بر او وارد ساختهاند، مینویسد: «بعد از این اعلان [انتشار اوراق تکفیر صبحی]، آنچه از سبّ و لعن و تهمت و افترا که از احباب بر من وارد شد...».
آنچه از خاطرات صبحی برمیآید، این نکته است که او با روحیهای آزاده و مشاهده رفتارهای غلط و شعارهای پوچ جریان بهائیت از ایشان دور شده، با قرائت قرآن کریم و تدبر در آیات آن به کشف حقیقت نایل آمده و از سیطره جریان انحرافی بهائیت نجات یافته است. همانگونه که خود در خاطراتش با تأکید بر ایمان به غیب، راه سعادت انسان را در دیانت میداند که طبق فطرت آدمی است. چنانکه میگوید: «جمیع قوای مادی و معنوی که در طبیعت انسان حق به ودیعت نهاده به حق و حظ مشروعش برساند و کافل [پذیرنده] شئون و حقوق افراد و اجتماعات بشری باشد که این را دین فطرت یا بهاصطلاح قرآن اسلام گویند...». او بهرغم آنکه بسیار به سختی افتاده بود، چندی سکوت اختیار کرد تا بلکه موجب فراموشی موضوع دوری خویش از آن فرقه گردد و در گوشهای زندگی گوشهگیرانهای را در پیش گیرد ولی بهائیان دست از وی برنداشتند و در اذیت و آزارش کوشیدند تا اینکه وی برای دفاع از خود و بیان حقایق و علل برگشت خود از بهائیگری، مجبور شد تا شرح دگرگونی و خاطرات دوران بهائیگری و فعالیتهایش را بنگارد و ناگفتههای درون این فرقه را فاش نماید. او از بهائیت به آغوش اسلام بازگشت و پرده از کار سران آن برداشت. همچنان که خود نوشته، هیچگونه بغض و عداوتی با «اهل بهائیه» نداشت و سعی کرد تا از منظر فرد آشنا به حقایق، موضوع را طرح و مورد بحث قرار دهد. وی در اینباره مینویسد:
«از گزند بهائیها در زنهار نیستم، هر جا پا مینهادم و آنها درمییافتند، میرفتند و بدگویی میکردند و دروغها میگفتند. به ناچار کتاب صبحی را چاپ و پخش کردم تا مردم مرا بشناسند و نگهبانیام کنند. در سال 1321کارمند فرهنگ شدم. چون بهائیان این سرگرمی مرا در فرهنگ دیدند، باز به جنب و جوش افتادند ولی کتاب صبحی به فریادم رسید...». وی در کتاب دیگری که به نام «پیام پدر» نوشت است، علت نگارش کتاب خاطرات خود را اینگونه بیان میکند: «من این کتاب را برای آن نوشتم تا آنهایی که نیرنگ و افسون این دسته آگهی ندارند، بدانند که در این روزگار چگونه مردمی ناجوانمرد پیدا شده که برای بر هم زدن آسایش مردمان و فریب سادهدلان، آیینی ساخته و به سخنان دو پهلو پرداخته و در میان مردم هیاهویی انداختهاند...».
البته تنها صبحی نبود که چنین سرنوشتی برای او رقم خورد. مبلغان بهائی دیگری نیز بودند که پس از رویگردانی از این جریان، مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. یکی از این افراد آقا جمال بروجردی بود، که بهگفته صبحی در جریان دعوای عباس افندی با برادر خود بر سر جانشینی پدر، متوجه ضلالت آن شد، اما بهائیان او را رها نکردند و زمانی که در مسجدی در کرمانشاه زندگی میکرد، مردم را به اتهام جهود بودن، علیه او تحریک کردند! از دیگر مبلغان رانده شده جریان بهائیت، میرزا علیاکبر رفسنجانی، میرزا ابوالفضل گلپایگانی، عبدالحسین آیتی، شیخاحمد میلانی و نیکو بود. برخی از آنها همچون آیتی با نگارش کتاب کشفالحیل، بطلان جریان بهائیت را به تصویر کشیدند. به هر روی صبحی سالهای زیادی از عمر خود را، صرف جمعآوری و بازنویسی افسانهها و داستانهای کهن ایرانی کرد که از میان آنها میتوان از کتابهای: افسانهها، داستانهای ملل، افسانههای کهن، افسانههای بوعلی سینا و عمو نوروز نام برد. سنت قصهگویی برای کودکان در رادیو، به وسیله او پایهریزی شد. برنامه قصهگویی ظهر جمعهها بهمدت ۲۲ سال، با صبحی در رادیو ملی ایران ادامه یافت که با استقبال گسترده مردم روبهرو شد و او را محبوب چند نسل از کودکان ایرانی کرد.