شاخکهای از کار افتاده!
نقش «حساسیت اخلاقی» در عاشوراپژوهی
سیدمهدی زادصالح
آیا دشمنی در کمین است؟ طعمه ارزش شکار دارد؟ مسیر بازگشت به خانه از کجا است؟ پاسخ به این سؤالات و خیلی از سؤالات دیگر برای بعضی جانوران، وابسته به شاخکهایشان است. سایر موجودات نیز هر کدام ابزاری دارند که برای شناسایی شرایط محیطی، حساسیت کافی را به آنها میبخشد. ما نیز همانند حیوانات از حواس پنجگانه برای شناساییهایمان استفاده میکنیم. سؤال مهم آن است که آیا در امور مرتبط به انسانیتمان شاخک منحصربهفردی داریم؟ آیا برای شناسایی وظایفمان نسبت به افراد جامعه، خداوند ابزاری به ما عطا کردهاست؟ یا همهچیز در همان ابزارهای جسمانی شبیه سایر حیوانات خلاصه میشود؟
عارفان میگویند اگر گردوغبار تاریکی را از جان بزدایی، نسبت به انسانهای اطراف، نورانیت و تاریکی آنها اطلاع خواهی یافت و در هر محیطی نورالهی تو را به آنچه باید انجام دهی رهنمون میکند. در حدیث قرب نوافل به چنین مقامی اشاره شده که بنده صالح وقتی مراقبت بر نوافل میکند، خداوند، میفرماید من چشم و گوش او هستم.
رسیدن به چنین مقاماتی یقیناً شدنی است، اما تا پیش از آن چه کنیم؟ آن چیزی که پیش و پس از مقامات عرفانی آدمی را در تشخیص وظیفهاش نسبت به شرایط اجتماعی یاری میکند، بصیرت است. احتیاج اخلاق به بصیرت از تمامی عرصهها بیشتر است چرا که از دیدگاه مرحوم آیتالله مصباح - که از نظریهپردازان اخلاق اسلامی بودند - اخلاق در مورد تمامی رفتارهای اختیاری انسان است، پس بصیرت اخلاقی به نوعی بصیرت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را شامل میشود. آنجا که حضور دیگر انسانها برای ما وظیفه اخلاقی میسازد، بصیرت بسیار ضروری است. در اصطلاحات امروزی علم اخلاق، به بصیرت در حوزه شناسایی وظیفه، «حساسیت اخلاقی/ moral sensitivity» نام دارد.
براساس 2عامل اساسی «بینشها و گرایشها» و عواملی همچون حاکمیت، فرهنگ و سنن، ژنتیک، محیط و دهها عامل دیگر، شاخکهای اخلاقی ما طراحی میشود؛ یعنی برخلاف سایر موجودات، این انتخابهای ما و محیط اجتماعیمان است که شاخکهای ما را طراحی میکند. کدام رفتار از دیگران ما را ناراحت میکند؟ دیگران در چه وضعیتی باشند، احساس وظیفه در قبالشان میکنیم؟ در مشاهده روابط انسانها، چه چیزی تنها ما را میرنجاند و چه چیزی ما را به حرکت میآورد؟ همه اینها بستگی به این دارد که شاخکهایمان چگونه شکل گرفته باشند.
«چهکسی ثروتمند شده؟ چرا عشیره ما فقیر و فلان عشیره ثروتمند است؟ قدرت بهدست چهکسی میرسد؟ در کدام صف مسجد بنشینم؟ چه کنم تا در ارکان حاکمیت نقشی داشته باشم؟ اگر در جنگ با ایرانیان شرکت کنم غنیمتی بهدست میآید؟» حاکمیت اموی با تبعیضها، ظلمها، کمرنگکردن برخی ارزشها و مشغولکردن مردم تنها به ظاهر دین و دنیا، آنها را چنان تربیت کرده بود که جواب پرسشهای بالا در اولویت ذهنشان بود و به مرور شاخکهای حساسیت آنها را طراحی کرد.
مردم سال61ه.ق به اولویتهای اسلامی حساسیت اخلاقی نداشتند؛ یعنی چه؟ یعنی دعوتنامه به سیدالشهدا علیهالسلام مینویسیم، اما اگر او را راه ندادیم و حتی خودمان به جنگ با او رفتیم، هیچ عذاب وجدانی احساس نکنیم. تغییر حساسیت اخلاقی مردم آن زمان، یعنی برایشان مشخص بود برخی مسئولین حکومت اموی، زنا کردهاند، شراب خوردهاند یا مرتکب برخی کبائر دیگر شدهاند، اما عابدترینشان هم احساس درد نمیکرد و اگر کسی میگفت چرا در برابر این فسادها ساکتی؟! میگفت این امور حکومت است، نباید با اعتراض در این امور تفرقهای میان مسلمین راه بیندازیم.
50سال فاصله از حکومت رسولاللهصلیاللهعلیهوآله و تربیت در سایه سیاستهای غیروحیانی اموی، بصیرت اخلاقی مردم را تا آنجا تغییر داد که پرپر شدن طفل 6ماهه سیدالشهدا علیهالسلام نیز آنها را نسبت به تکلیف اخلاقیشان حساس نکند. وجدان ایشان نسبت به چنین اموری آنچنان بیجان شده بود که با خود نگفتند ما حسینعلیهالسلام را میکشیم، اما لااقل به این کودک آبی بدهیم. حضور آن جمعیت چند ده هزار نفره در تماشای بیرحمانه عاشورا، مشخص میکند که چنین قساوت و بیحسی نسبت به ارزشها، یک جامعه را بیمار ساخته است و چنین تغییری جز با اقدامات حاکمیتی امکانپذیر نیست؛ البته اگر افراد در قبال فساد حاکمیتی ساکت نمینشستند هیچ وقت چنین سرانجامی را نمیدیدند.
مردم ایران با انقلاب اسلامی ایران تصمیم گرفتند حساسیتهایشان را با حساسیتهای اسلام سازگار سازند و به لطف هدایتهای امام و رهبری، مسیر رشد را طی میکنند. اما خطر جامعه61ه.ق در کمین است و سؤالی که همیشه باید از خودمان بپرسیم: آیا شاخکهایمان نسبت به ارزشهای اسلامی حساساند؟
دشمن در تلاش است که حساسیت اخلاقی ما نسبت به امور مختلف را از بین ببرد و پاشنهآشیل ما انسانها، مسائل مربوط به شهوت است. جامعه ما در مسئله حجاب تغییرات تلخی داشته و البته به معنی بدبودن مردم ما نیست، اما آیا نسبت به چنین تغییری و نسبت به رفتارهای نابهنجار برخی از سلبریتیها احساس درد میکنیم یا شاخکهایمان از کار افتاده است؟ آیا بینش اسلامیمان را بهروز نگه داشتهایم؟ آیا محبتهایمان را زیر سایه محبت خدا تنظیم کردهایم؟ آیا در جامعهای هستیم که نسبت به ارزشها حساساند، از دولتها چنین توقعی داریم؟ آیا اساساً چنین سؤالاتی در اولویت ذهنمان هست؟ شاید طرح این پرسشها در فکر و خیالمان برای حسابکشیدن از خودمان ضروری باشد.