فرصتی به نام قدرت ذاتی زبان فارسی
عیسی محمدی
تا حالا به این فکر کردهاید که چرا زبان انگلیسی، زبان بینالمللی و اول دنیا در ارتباط برقرار کردن محسوب میشود؟ خیلی ساده است؛ این یادگار دوره استعمار بریتانیا و بعد از آن آمریکا بوده است. درست است که امروزه شاید خیلیها تصور کنند که دانستن زبان انگلیسی نوعی پرستیژ و کلاس و مزیت محسوب میشود و چارهای هم نیست (چرا که غالب علوم و اطلاعات روز جهان به این زبان منتشر و منتقل میشود) اما همه کار نتیجه قدرت یافتن انگلیسی زبانها بوده است و نه الزاما قدرت فرهنگی آنها. آیا میدانید بخشی از هژمونی حتی فرهنگی اروپا و آمریکا بر دنیای امروز، ناشی از قدرت علمی و تکنولوژیک آنها بوده و هست؟ تصور کنید اگر آمریکاییها این حجم از تکنولوژی و صنعت و... را نداشتند، اساسا فرهنگ آنها هم اینچنین رشد میکرد؟ در نهایت بین سینما و موسیقی و دیگر نشانههای فرهنگی آمریکا با کشورهایی چون فرانسه و ژاپن و چین و حتی ایران و دیگران، واقعا تفاوت عظیمی وجود ندارد. ولی اساسا امکانات فراوان و برتری فراوان علمی و تکنولوژیک، به همین فرهنگی که آمریکاییها دارند، ضریب نفوذ بالایی بخشیده است. زبان، وابسته به قدرت فرهنگ است. چرا زبان فارسی تا به امروز باقیمانده و جزو زبانهای رایج و پرگویش جهانی است؟ بهدلیل فرهنگ و تاریخچهای از فرهنگ و اندیشه و تجربیات فرهنگی که در پشت خود داشته و دارد. البته که فرهنگ ما امروزه نسبت به گذشته چه بسا ضعیفتر و منفعلتر شده باشد، اما فرهنگی که هماره تکیهزده به غولهایی چون سعدی و حافظ و مولانا و فردوسی و نظامی و... است، هیچگاه نمیتواند ضعیف باشد و همیشه، حداقلی از هژمونی و نفوذ را خواهد داشت. در واقع اینجا زنده بودن زبان هر کشور یا تمدن یا فرهنگی را، به قدرت نرم آن باید نسبت داد و از آن باید جویا شد. قدرت نرم هم که غالبا جنبه علمی و فرهنگی و هنری و... داشته و دارد. پس اگر امروزه خواهان گسترش زبان فارسی، بهعنوان نخ تسبیح فرهنگ ایرانی هستیم، باید که درجه نفوذ فرهنگی خودمان را بسیار بالا ببریم. خوشبختانه نفوذ و ماهیت فرهنگی ایران در همین منطقه غرب آسیا و خاورمیانه، بهگونهای بوده که همیشه جزو اولینها قرار گرفته است. همین امروزه و در همین منطقه، شما میبینید که در سنت سینمایی و موسیقایی و...، ایرانیان بهشدت پیشرو هستند و حتی در سنت سینمایی خودشان، که بخشی از قدرت فرهنگی و نرم آنها محسوب میشود، جزو اولینهای جهان محسوب میشوند. اما نکته اینجاست که در جنبههای دیگر زیست فرهنگی، ضعفهای بزرگی داشته و داریم و باید آنها را رفع کنیم. حقیقت امر این است که فرهنگ، امری نیست که بهصورت دستوری بخواهد رشد کند. تا حالا جایی دیدهاید که اخلاقیات بهصورت دستوری رشد کند؟ یعنی من به شما یا گروه شما دستور بدهم که خوشاخلاق باشید یا دیگر عصبانی نباشید و همهتان به اینگونه رفتار کنید؟ این شدنی نیست. اخلاق مبتنی بر الگو و تکرار است؛ درست مثل فرهنگ. فرهنگ هم باید بهصورت نرم گسترش پیدا کند و البته در ذات خود، نیاز به قواعدی هم دارد که غالبا با قواعد دستوری که امروزه در جاهای مختلف دنیا میبینیم، شاید سازگار نباشد. خلاصه کلام اینکه زبان شیرین فارسی، قدرت ذاتی خودش را دارد. به واقع گذشتگان ما، چنان بذرهایی در این خاک کاشتهاند که تا سدهها نیز میتواند به زندگی خودش ادامه بدهد و مرگومیری نداشته باشد؛ برخلاف چیزی که برخی تصور میکنند. نکته جالب اینجاست که در زبان فارسی، شما امروزه برای درک متون گذشتهای چون بوستان و گلستان سعدی، نیاز به برگردانهای درونزبانی هم ندارید؛ درحالیکه حتی در زبان انگلیسی چنین مواردی چه بسا وجود داشته باشد. یعنی شما اگر بخواهید شکسپیر را درک کنید، با زبان انگلیسی امروزین قادر نیستید و باید نوعی برگردان زبان توسط انگلیسیزبانها انجام شود؛ اما امروزه درک اشعار مولانا و فردوسی و حافظ و سعدی و...، عموما شدنی است، و این یعنی قدرت زبان فارسی. پس امروزه وقتی که از زبان قدرت فارسی صحبت میکنیم، ادعایی پوچ و مبتنی بر نوعی ناسیونالیسم کور را مطرح نمیکنیم؛ داریم از یک واقعیت تاریخی صحبت میکنیم. وگرنه این همه فرهنگ و تمدن و زبان در دور و اطرافمان بوده است، چرا آنها به این شدت و ماندگاری پیش نرفتهاند؟ طبیعی است که هر زبان زندهای، مبتنی بر فرهنگی و گذشتهای است و ما نیز دارای چنین چیزی هستیم؛ پس نه باید از آن کوتاه بیاییم و البته نه تصور کنیم که حالا در سطح جهان، بیشترین نیروی ذخیره فرهنگیتاریخی را داریم؛ طبیعیاش آن است که تصور کنیم ما دستکم جزو برترینها هستیم. بخشی از این کشش ذاتی و قدرت ذاتی زبان فارسی را، در گسترش امروزه آن نیز میتوان مشاهده کرد. حقیقت این است که برنامههای گسترش زبان فارسی امروز ما تعریفی ندارد و بین بود و نبودش تفاوتی نخواهد بود. پس اگر علاقهمندانی به سمت این زبان میآیند، بهدلیل جاذبههای پنهان و ذاتی آن است. این، همان نقطه ثقلی است که میتواند ما را در دنیای امروز که در آن فرهنگها در حال بلعیدن همدیگر هستند، نهتنها حفظ کند که حتی به پیش نیز براند. و این البته، جدا از بحثهای ناسیونالیستی رایج است؛ صرفا یک حساب دودوتا چهارتای فرهنگی و تاریخی است. پس بهتر آن نیست که به جای خودتحقیری مشمئزکنندهای که این روزها بهشدت رایج شده، کمی هم از این فرصتها نهایت بهره را ببریم؟