• شنبه 19 آبان 1403
  • السَّبْت 7 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 09
شنبه 22 مرداد 1401
کد مطلب : 168279
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/2kn3N
+
-

عبرت‌های عاشورا مهم‌تر از درس‌های عاشورا

اندیشه فراتاریخی
عبرت‌های عاشورا مهم‌تر از درس‌های عاشورا

مریم اردویی

آنچه در ادامه می‌خوانید تلخیصی از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با فرماندهان لشکر ۲۷ رسول‌الله(ص) مورخ 1375/3/20است که معظم‌له به تبیین عبرت‌های عاشورا از حیث رفتار خواص و عوامل می‌پردازند. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای(حفظه‌الله) با طرح پرسشی در باب چرایی رخداد عاشورا می‌فرمایند:
جا دارد ملت اسلام فکر کند که چرا 50 سال بعد از وفات پیغمبر، کار کشور اسلامی به جایی رسید که مردم مسلمان - از وزیرشان، امیرشان، سردارشان، عالم‌شان، قاضی‌شان، قاری‌شان و اجامر و اوباش‌شان - در کوفه و کربلا جمع شدند و جگر گوشه پیغمبر را با آن وضع فجیع به خاک و خون کشیدند؟! خوب؛ انسان باید به فکر فرو رود، که «چرا چنین شد؟» این قضیه را بنده دو، سه سال پیش، در یکی دو سخنرانی، با عنوان «عبرت‌های عاشورا» مطرح کردم. البته «درس‌های عاشورا» مثل درس شجاعت و غیره جداست. از درس‌های عاشورا مهم‌تر، عبرت‌های عاشوراست.
ببینید عزیزان من! به جماعت بشری که نگاه کنید، در هر جامعه و شهر و کشوری، از یک دیدگاه، مردم به دو قسم تقسیم می‌شوند: یک قسم کسانی هستند که بر مبنای فکر خود، از روی فهمیدگی و آگاهی و تصمیم‌گیری کار می‌کنند. راهی را می‌شناسند و در آن راه - که به خوب و بدش کار نداریم - گام برمی‌دارند. یک قسم اینهایند که اسم‌شان را «خواص» می‌گذاریم... قسم دیگر، کسانی هستند که تابع جوند. به چگونگی جو نگاه می‌کنند و دنبال آن جو به حرکت درمی‌آیند. اسم این قسم از مردم را «عوام» می‌گذاریم... «خواص» چه کسانی هستند؟ آیا قشر خاصی هستند؟ جواب، منفی است. زیرا در بین «خواص»، کنار افراد باسواد، آدم‌های بی‌سواد هم هستند. گاهی کسی بی‌سواد است؛ اما جزو خواص است. یعنی می‌فهمد چه کار می‌کند. از روی تصمیم‌گیری و تشخیص عمل می‌کند؛ ولو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرک ندارد و لباس روحانی نپوشیده است. به‌هرحال، نسبت به قضایا از فهم برخوردار است.
«خواص»، طبعاً دو جبهه‌اند: خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل. عده‌ای اهل فکر و فرهنگ و معرفتند و برای جبهه حق کار می‌کنند... یک دسته هم نقطه مقابل حق و ضد‌حقند. اگر باز به صدر اسلام برگردیم، باید اینطور بگوییم که عده‌ای اصحاب امیرالمؤمنین و امام حسین، علیهما‌السلام هستند و طرفدار بنی‌هاشمند. عده‌ای دیگر هم اصحاب معاویه و طرفدار بنی‌امیه‌اند. بین طرفداران بنی‌امیه هم، افراد با فکر، عاقل و زرنگ بودند. آنها هم جزو خواصند... شما از خواص طرفدار باطل چه توقع دارید؟ بدیهی است توقع این است که بنشینند علیه حق و علیه شما برنامه‌ریزی کنند. لذا باید با آنها بجنگید... اینکه تردید ندارد...
و اما خواص طرفدار حق، دو نوعند. یک نوع کسانی هستند که در مقابله با دنیا، زندگی، مقام، شهوت، پول، لذت، راحت، نام و همه متاع‌های خوب قرار دارند... معنایش این نیست که این متاع، بد است؛ نه. متاع است و خدا برای شما آفریده است. منتها اگر در مقابل این متاع‌ها و بهره‌های زندگی، خدای ناخواسته آن قدر مجذوب شدید که وقتی پای تکلیف سخت به میان آمد، نتوانستید دست بردارید، واویلاست... اگر در جامعه‌ای، آن نوع خوب خواص طرفدار حق؛ یعنی کسانی که می‌توانند درصورت لزوم از متاع دنیوی دست بردارند، در اکثریت باشند، هیچ وقت جامعه اسلامی به سرنوشت جامعه دوران امام حسین علیه‌السلام مبتلا نخواهد شد و مطمئنا تا ابد بیمه است. اما اگر قضیه به عکس شد و نوع دیگر خواص طرفدار حق - دل سپردگان به متاع دنیا. آنان که حق شناسند، ولی درعین‌حال مقابل متاع دنیا، پایشان می‌لرزد - در اکثریت بودند، وامصیبتاست!
آری! وقتی خواص طرفدار حق، یا اکثریت قاطع‌شان، در یک جامعه، چنان تغییر ماهیت می‌دهند که فقط دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا می‌کند؛ وقتی از ترس جان، از ترس تحلیل و تقلیل مال، از ترس حذف مقام و پست، از ترس منفور شدن و از ترس تنها ماندن، حاضر می‌شوند حاکمیت باطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمی‌ایستند و از حق طرفداری نمی‌کنند و جانشان را به خطر نمی‌اندازند؛ آنگاه در جهان اسلام فاجعه با شهادت حسین‌بن‌علی علیه‌السلام - با آن وضع - آغاز می‌شود.
... دوران لغزش خواص طرفدار حق، حدوداً هفت، هشت سال پس از رحلت پیغمبر شروع شد. (به مسئله خلافت، اصلًا کار ندارم. مسئله خلافت، جدا از جریان بسیار خطرناکی است که می‌خواهم به آن بپردازم.) قضایا، کمتر از یک دهه پس از رحلت پیغمبر شروع شد. ابتدا سابقه‌داران اسلام- اعم از صحابه و یاران و کسانی که در جنگ‌های زمان پیغمبر شرکت کرده بودند- از امتیازات برخوردار شدند که بهره‌مندی مالی بیشتر از بیت‌المال، یکی از آن امتیازات بود. چنین عنوان شده بود که تساوی آنها با سایرین درست نیست و نمی‌توان آنها را با دیگران یکسان دانست! این، خشت اول بود. حرکت‌‌های منجر به انحراف، اینگونه از نقطه کمی آغاز می‌شود و سپس هر قدمی، قدم بعدی را سرعت بیشتری می‌بخشد. انحرافات، از همین نقطه شروع شد، تا به اواسط دوران عثمان رسید.
در دوران خلیفه سوم، وضعیت به‌گونه‌ای شد که برجستگان صحابه پیغمبر، جزو بزرگ‌ترین سرمایه‌داران زمان خود محسوب می‌شدند! توجه می‌کنید! یعنی همین صحابه عالی‌مقام که اسم‌هایشان معروف است- «طلحه»، «زبیر»، «سعد بن ابی وقّاص» و غیره- این بزرگان که هرکدام یک کتاب قطور سابقه افتخارات در «بدر» و «حنین» و «احد» داشتند، در ردیف اول سرمایه‌داران اسلام قرار گرفتند.

این خبر را به اشتراک بگذارید