با حمیدرضا اسماعیلی، نویسنده کتاب «سازمان سیاسی بهائیت»
عبدالناصر، بهائیان را جاسوسان اسرائیل در جهان میدانست
بهائیت بعد از فروپاشی عثمانی و موضوع تشکیل اسرائیل آزادی عمل پیدا کرد
بازداشت شماری از اعضای هسته مرکزی حزب جاسوس بهائیت که مستقیماً با کانون صهیونیستی موسوم به بیتالعدل، مستقر در فلسطین اشغالی در ارتباط تشکیلاتی بودند، همچنان در رسانهها مورد توجه است. در این میان یکی از اصلیترین پرسشها نسبت این تشکیلات با صهیونیسم است. در اینباره البته نکتهها و نقلهای تاریخی مختلفی وجود دارد که شاید در ابتدای امر از چشم بسیاری پنهان مانده باشد. در اینباره آثار پژوهشی مختلفی به رشته تحریر درآمده است که یکی از آنها، اثری از حمیدرضا اسماعیلی است. در این خصوص با حمیدرضا اسماعیلی، نویسنده کتاب «سازمان سیاسی بهائیت» به گفتوگو نشستهایم.
میان بهاییها و صهیونیستها یک ارتباط وثیق دیده میشود. ریشه این ارتباط از کجاست و روابط بهائیان و اسرائیل از کی آغاز شد؟
پیش از پاسخ به این پرسش لازم است به توضیح و تفکیک مفاهیم یهودی، شبکه یهود، صهیونیسم، اسرائیل و سرمایهداران یهودی بپردازم که واقعاً ضرورت دارد. «یهودی» پدیدهای سنتی و بهمعنای کسی است که از دین یهود پیروی میکند؛ به آن اعتقاد دارد و مناسک و عبادتهایش را بجا میآورد. مقصود از «شبکه یهود» سازماندهیهای مدرنی است که یهودیان در عصر جدید و بعد از تحولات قرون 18و 19اروپا آن را ایجاد کردهاند که مهمترین آنها اتحادیه جهانی یهودیان موسوم به «آلیانس» است. «صهیونیسم» هم یک ایدئولوژی سیاسی است که از مهمترین ارکان آن تشکیل حکومت یهودی بوده است. نهایتاً میماند معنای «اسرائیل» که همان حکومتی است که رسماً در سال1948در فلسطین اشغالی اعلام موجودیت کرد. اما آنچه این پدیدهها را در عصر جدید به هم متصل کرد زرسالاران و سرمایهداران یهودی بودند که در تمام این دو سده تقویت و مدیریت آنها را در دست داشتهاند.
با این توضیح باید گفت که رابطه بهائیت محدود به اسرائیل نیست و بهائیان با همه این پدیدهها در ارتباط بودهاند. رهبران بهایی چند دهه پیش از آنکه اسرائیل تشکیل شود با حامیان و فعالان آن ارتباط داشتند و تحت حمایت آنها بودند. ریشه این روابط به سالهایی برمیگردد که صهیونیستها فعالیت جدی خود را در قرن19آغاز کرده بودند. بخش مهمی از این افراد مانند هنری جساپ و خانواده هرست و فارمر، هم حامی بهاییها بودند و هم از مبلغان صهیونیسم و فعالان تأسیس رژیم صهیونیستی در سرزمین فلسطین.
هنری جساپ یک کشیش پروتستان آمریکایی بود که از او بهعنوان نخستین نظریهپرداز صهیون مسیحی یادشده است. او در زمان عثمانی برای انجام مأموریتش به منطقه شام آمد و 53سال در آن منطقه زندگی کرد. محل فعالیت او در سوریه، لبنان و فلسطین همزمان با مباحث اولیه صهیونیسم مبنی بر تشکیل دولت اسرائیل در این منطقه بود. او علاوه بر تأسیس کلیسا در آن مناطق، مؤسس دانشگاه آمریکایی بیروت هم بود. جساپ در سال1883یکی از نامزدهای سفارت ایالات متحده در ایران بود که بهدلیل اهمیتی که برای کارش قائل بود، آن را نپذیرفت. شوقی، رهبر سوم بهائیان، جساپ را نخستین آمریکایی برجستهای میداند که بهائیت را به محافل آمریکایی معرفی کرد. او در «انجمن ادیان عالم» که در 23سپتامبر 1893مصادف با جشن چهارصدساله کشف آمریکا در شهر شیکاگو برگزار شد، متنی را در معرفی و تأیید بهائیت ارسال کرد. او در همان سالها به همراه مسیونر دیگری به نام ولز با عبدالبها دیدار و درباره بهائیت با او گفتوگو کرده بود.
جساپ بیش از نیمقرن در منطقه سوریه و غرب عثمانی در قالب کشیش مسیحی مأموریت داشت و برای تشکیل اسرائیل فعالیت میکرد. او قاعدتاً ساکنان عکا، یعنی اقلیت بهایی تبعیدشده به آنجا را خوب میشناخت. لذا توانست با رهبران بهائیت ارتباط بگیرد و آنها را به برخی آمریکاییها معرفی کند. جساپ با تبلیغ بابیت و بهائیت در پی یافتن روزنههای نفوذ در ایران و در پی این «امید» بود که بهائیت رنگ صهیونیستی و مسیحیت آمریکایی بگیرد. بهعبارت دیگر، زمانی که از دههها قبل تلاش غربیهای یهودی برای تشکیل اسرائیل در فلسطین آغاز شد، بهائیان بهصورت اقلیتی بسیار کوچک و در حد چند ده نفر در آنجا بهصورت تبعیدی زندگی میکردند. در این موقع فلسطین بخشی از امپراتوری عثمانی بود. از این گذشته، فیبی هرست، مادر ویلیام هرست، سیاستمدار مشهور آمریکایی که از او بهعنوان «قهرمان صهیونیسم» یادشده، نیز از حامیان برجسته بهائیان بود. فیبی هرست همسر یکی از سناتورهای معروف و سرمایهدار آمریکایی در قرن 19بود که بعد از درگذشت همسرش صاحب ثروت او شد. او به همراه گروهی از آمریکاییها در سال1898برای دیدار با عبدالبها به عکا رفت. این دیدار سرآغاز کمکهای متعدد او به بهائیان بود. بخشی از هزینه سفر عبدالبها و تیم همراهش به آمریکا چند سال بعد را هم هرست پرداخت کرد. عبدالبها در آن سفر که در سال1912اتفاق افتاد به رایزنی با نهادهای عقیدتی ـ سیاسی غربی بهویژه مقامهای مسیحی و یهودی پرداخت. پیوند عبدالبها و بهائیان با صهیونیستها را میتوان در همراهی با آلنبی، ژنرال انگلیسی، در جنگ بینالملل اول سراغ گرفت. در برخی منابع تاریخی آلنبی را یهودی دانستهاند؛ همچنین در روابطی که عبدالبها با هربرت ساموئل داشت. ساموئل از سیاستمداران انگلیسی ـ صهیونیستی و از طراحان اعلامیه بالفور است که در سال1920بهعنوان نخستین کمیسر عالی بریتانیا، ریاست حکومت فلسطین را بهدست گرفت. او در روابطی که با بهائیان داشت، به تعریف از بهائیت پرداخته و گفته بود: «اینجانب بهائیت را بهعنوان یک دین مستقل و مجزا از اسلام و مسیحیت و سایر ادیان میدانم.» این صهیونیست انگلیسی گفته بود که بهائیان از «فساد و انحطاط مردم» خاورمیانه دور هستند. خوشحالی عبدالبها از ورود نیروهای انگلیسی به فلسطین در جریان جنگ بینالملل اول و اشغال آنجا که به تقویت صهیونیسم و تأسیس رژیم صهیونیستی انجامید در انواع منابع بهایی آمده است. بعد از این حوادث که در سالهای آخر زندگی عبدالبها رخ داد، او گفته بود: «عنقریب قوم یهود به این اراضی بازگشت خواهند کرد. سلطنت داوودی و حشمت سلیمانی خواهند یافت، این از مواعید صریحه الهیه است و شک و تردید ندارم قوم یهود عزیز میشود.» در حقیقت بهائیت زمانی آزادی عمل پیدا کرد که عثمانی فروپاشید و موضوع تشکیل رژیم صهیونیستی در فلسطین جدی شد و بهائیان در همراهی و با مدیریت «آنگلوساکسونهای صهیونیست» به همزیستی با صهیونیستها و سپس اسرائیل پرداختند.
شما به روابط بهائیان با یهودیان هم اشاراتی داشتید، این روابط در ایران چگونه بود؟ مخصوصاً که بخش مهمی از افرادی که به بهائیت پیوستند یهودی بودند...
برخلاف مسیحیان که تمایلی به بهائیت نشان ندادند، بهگفته مورخان یهودی «هزاران نفر» در شهرهایی چون همدان، کاشان، تهران و اراک به بهائیت پیوستند. جالب این است که بخش قابل توجهی از این یهودیان بعد از بهاییشدن همچنان مناسک یهودی را بجا میآوردند! در حقیقت زمانی که شبکههای جهانی یهود در ایران در حال فعالیت جدی بودند و با سرمایهگذاری زرسالاران یهودی، صهیونیسم و یهودیها در حال پیشرفت بودند، بهاییشدن این یهودیان قابل توجه است. مخصوصاً که یکی از سنتهای این «فرزندان استر» پنهانکاری و حفظ هویت یهودی خود در پوشش تظاهر به یک دین و آیین دیگر است. به اینگونه از یهودیان که زیست پنهان دارند «آنوسی» یا «مارانوسی» میگویند که بهنظر میرسد در فرقه بهائیت نیز این سیاست پیاده شد تا مدیریت آن را بهدست گیرند. البته در اینجا تفاوت این است که چون بهائیت یک فرقه سیاسی بود نهتنها آن را رد نکرد، بلکه با انگیزه منافع سیاسی و اقتصادی استقبال هم کرد. شوقی این گروه از بهائیان را که در اطراف او بودند و به تمشیت امور میپرداختند «احبای کلیمی» مینامد و نمونه آنها را انور، عطایی و بنانی معرفی میکند. لطفالله حکیم از افراد دیگر این گروه است. فضلالله مهتدی (صبحی)، که روزگاری منشی مخصوص عبدالبها بود و بعدها علیه این تشکیلات کتاب نوشت، میگوید: «خاندان حکیم از بیخ و بن یهودی هستند و آیین و روش این کیش را نگه میدارند، ولی هر دستهای از آنها در کیشی فرورفتهاند.» از این مثالها بسیار زیاد است. در حقیقت باید سازمان بهائیت را به 2دسته بهائیان با تبار یهودی و بهائیان با پیشینه مسلمانی تقسیم کرد و گفت که اعضای درجه اول این سازمان اغلب همان بهائیان با تبار یهودی هستند.
با توجه به اینکه مرکز رهبری این سازمان بعد از تأسیس اسرائیل در آنجا قرار دارد، آیا این موضوع تأثیری در کیفیت روابط بهائیان با اسرائیل داشته است؟
دقیقاً. این تأثیر تا جایی است که سازمان بهائیت را تبدیل به سازمانی ذیل رژیم صهیونیستی کرده است. در واقع چند سال بعد از تأسیس اسرائیل، ارگان رسمی بهائیان رسماً اعلام میکند که این تشکیلات ذیل ادارهای به نام «اداره بهایی» در «وزارت ادیان» رژیم صهیونیستی اداره میشود. همچنین تصریح میشود که محافل ملی کشورهای بریتانیا، ایران، کانادا و استرالیا مستقیماً طبق قوانین و مقررات جاری در اسرائیل تأسیس شدهاند. همین منبع مینویسد مصوبههای این پروژه با هماهنگی نخستوزیر، پارلمان، تعدادی از وزرای کابینه و رئیس رژیم صهیونیستی به اجرا رسیده است. ذیل این برنامه وزیر ادیان رژیم صهیونیستی برای توجیه آن در پارلمان حاضر میشود و درباره اهمیت این سازمان (در راستای منافع اسرائیل) سخنرانی میکند. در طول چند دهه گذشته نیز مقامات اسرائیلی ازجمله رؤسای این رژیم بارها از حیفا، مرکز رهبری بهائیان، بهصورت رسمی بازدید کردهاند.
آنچه به این روابط در آن سالها جنبه رسمی میداد تأسیس «هیأت بینالمللی بهایی»
(International Bahá’í Council) حدود 3سال بعد از تشکیل اسرائیل بود. این هیأت را تشکیلات اولیه و «جنینی» بیتالعدل میدانند که در تاریخ9ژانویه 1951به دستور شوقی در حیفا تأسیس شد. میسون رمی که سالها ریاست این هیأت را برعهده داشت، درباره رابطه سازمان بهائیت با اسرائیل در این دوره، آن را به 2نوع تقسیم میکند: اول، رابطهای «بسیار دلپذیر و غیرمنتظره [که] مقامات دولتی اسرائیل خود نسبت به ما [بهائیان] اظهار لطف مینمایند» و دوم رابطهای که «پس از مساعی زیاد موفق به جلب مساعدت دولت [اسرائیل] میشویم.» خلاصه این رابطه، شق سومی نداشته و همواره نظر تشکیلات بهائیت تأمین میشده است! رابطهای که حتی میان یک سازمان دولتی (بهعنوان یک جزء) و دولت (بهعنوان یک کل) به سختی اتفاق میافتد.
زمانی هم که دیوید بنگوریون، رئیس کمیته اجرایی آژانس یهود و نخستین نخستوزیر دولت اسرائیل، در می1951به آمریکا سفر کرد، تعدادی از اعضای محفل آمریکا به همراه نایبرئیس هیأت بینالمللی بهائیان، با وی در شیکاگو دیدار کردند. آنان ضمن تشکر از «رویه محبتآمیز رؤسای حکومت جدیدالتأسیس اسرائیل» و خدماتی که به بهائیان ارائه داده بود، درباره اینکه چگونه تشکیلات بهائیت در ایالات متحده پاگرفت توضیحاتی دادند.
اکنون که به نام میسون رمی و تشکیلات اولیه و «جنینی» بیتالعدل اشاره کردید، مناسب است این پرسش را مطرح کنیم که آیا نزاع درونسازمانی بهائیان که در آغاز دهه1340رخ داد، جنگ قدرت میان جریان آمریکایی و اسرائیلی درون تشکیلات بهائیت بود؟
توجه داشته باشید که از سال1336که شوقی، رهبر سوم بهاییها، بهصورت مشکوک در انگلیس درگذشت، عملاً رقابتها بر سر تصاحب قدرت و جانشینی او در میان جریانهای داخلی بهائیت جدی شده بود. اما این اختلافها تا چند سال بعد پنهان بود. از دل این کشمکشها یک جریان بیتالعدلی برآمد که با پیگرفتن «رهبری شورایی»، تشکیلات بیتالعدل را ایجاد کرد و دیگری جریان میسون رمی بود که خود را ولی امر ثانی و جانشین برحق شوقی معرفی میکرد. رمی که از خاندانهای نظامی و نسبتاً سرشناس در ایالات متحده بود میخواست مرکز رهبری بهائیت را از فلسطین اشغالی (اسرائیل) به آمریکا ببرد، اما همسر شوقی و برخی بهائیان متصل به دولت انگلیس ازجمله حسن موقر بالیوزی که به لحاظ خانوادگی در خدمت انگلستان قرار داشتند بهدنبال رهبری شورایی و حفظ آن در فلسطین اشغالی بودند. میدانید که بالیوزی از مؤسسان رادیو بیبیسی فارسی بود. خلاصه در همین اختلافها بود که مطرح شد شوقی بهدست همین گروه با محوریت روحیه ماکسول، بالیوزی و تعدادی دیگر با اهدافی ازجمله بهدستآوردن ثروت هنگفت او به قتل رسیده است. گروه مقابل هم در عوض مطرح کرد که میسون رمی عضو سازمان سیا بوده است. در این انشعاب جریانی که تمایل داشت مرکزیت بهائیت را از اسرائیل به آمریکا منتقل سازد از جریان دیگر شکست خورد.
کمی بعد از این مسائل، اسماعیل رایین، نویسنده معروف و صاحب کتاب چند جلدی «فراماسونری» کتابی در این باره، یعنی «انشعاب در بهائیت» نوشت و مستند آنها را بررسی کرد. رایین به صراحت از ماهیت صهیونیستی بهائیت سخن گفت و نوشت که مدیریت اصلی بهائیت در دست یهودیها و شخصیتهای غربی است. او اهداف اسرائیل و یهودیها از همکاری با بهاییها را اولاً این میداند که چون آنها همیشه از هر نیروی ضداسلامی حمایت کردهاند، این بار به حمایت از بهائیت برخاستند. او اهداف دیگر را جلب سرمایهداران بزرگ بهایی برای سرمایهگذاری در اسرائیل، جاسوسی بهائیان برای موساد و توریسم مذهبی اعلام میکند. رهبران بهایی هم میخواستند در آن شرایط قرن بیستم، اسرائیل را بهعنوان کعبه آمال بهائیان بپذیرند و دولت یهود را تکیهگاه خود قرار دهند.
بعد از تشکیل اسرائیل و بهخصوص در جنگهای اسرائیل با مسلمانان آیا بهائیان به اسرائیل کمک کرده بودند؟
بهائیان معتقد بودند افزایش قدرت اسرائیل به افزایش قدرت و نفوذ بهائیان میانجامد. آنها همچنین تشکیل «کشور اسرائیل» را آرزویی میدانستند که با محققشدنش میتوانند آسانتر از سابق به حیفا و عکا تردد کنند. خدمت بهائیت به اسرائیل و علیه اعراب و مسلمانان در آن جنگها در دهه 1340به قدری آشکار بود که جمال عبدالناصر، رئیسجمهور وقت مصر که در آن سالها بهخاطر مقابله با اسرائیل به قهرمان اعراب تبدیل شده بود، در نطقی بهائیان را جاسوسان اسرائیل در جهان معرفی کرد. در سالهای اخیر نیز جریان مقاومت یمن همین روابط را در بهائیان آن کشور با اسرائیل کشف کرد. اقشار درجه چندم بهایی حتی اگر از روابط رؤسای سازمان با اسرائیل چیز زیادی نمیدانستند دستکم بهخاطر اینکه مرکز مدیریت سازمان و اماکن مقدس آنان در حیفا قرار دارد، دولت اسرائیل را حافظ امنیت خود میدانستند و سرنوشت خود را در گرو سرنوشت اسرائیل تلقی میکردند. بر این اساس در تمامی آن جنگها از اسرائیل جانبداری میکردند. بهائیان پیروزیهای اسرائیل را به «قدرت بهاءالله» نسبت میدادند! در جنگ شش روزه سال1346مبلغان بهایی با اظهار خوشحالی از پیروزی اسرائیل بر اعراب، آن را از برکت مدفونبودن حسینعلی نوری در حیفا میدانستند. در همین جنگ ششروزه مدیران بهایی البته با همکاری یهودیان حدود120میلیون تومان پول برای کمک به اسرائیل جمعآوری و ارسال کردند. بهاییها حتی در محافل خود از اینکه حکومت پهلوی علنی از اسرائیل حمایت نمیکرد انتقاد میکردند. در کنفرانس پالرمو (یا سیسیل) که در سال1968و چند ماه بعد از جنگ شش روزه برگزار شد، بهائیان کنفرانس را به همایشی در حمایت از اسرائیل تبدیل کردند. در جنگ رمضان سال 1352نیز بهائیان تلاش کردند با جمعآوری پول از بهائیان در جلسههای مختلف به اسرائیل کمک مالی کنند. مانند بسیاری از پروژههای اینچنینی پشت این پروژه نیز حبیب ثابت پاسال یهودیتبار قرار داشت. در گزارشهای ساواک آن موقع آمده بود «بهائیان از هر موقعیتی که به نفع اسرائیل تمام شود اظهار خوشحالی میکنند.»
کاهش روابط دولتهای عربی و بهخصوص مصر با شوروی و افزایش روابط آنها با آمریکا موجب خوشحالی بهاییها شده بود. در همان سالها بهائیان کشورهای مختلف تلاش میکردند تا دولتهای عربی را قانع کنند تا سرزمینهای اشغالی در اختیار اسرائیل بماند.
به خاطر همین اقدامات بهائیان که اخبارش به گوش مسلمانان میرسید، در سال1353«کمیسیون عمومی برای بایکوت اسرائیل» بهدنبال تعطیلی محافل بهایی در کشورهای عربی برآمد.
مبلغان بهایی در تبلیغات خود گاهی اسرائیل را «پایتخت» بهائیت معرفی میکردند که قرار بود در زمان تشکیل «محکمه کبرای بینالمللی جامعه بهایی» محقق شود. دعاوی اینگونه در حد یک شعار ایدئولوژیک بود، اما برای «تقویت روحیه» توده بهکار تبلیغات سازمان میآمد و رشته مودت بین اعضای بهایی با اسرائیل و صهیونیسم را مستحکم میکرد. اگر خلاصه و در حد یک جمله بخواهم بگویم، اینطور باید بگویم که در ایدئولوژی بهائیت اسرائیل «دوست» و مسلمانان «دشمن» معرفی شدهاند.
با این همه سابقه معلوم و آشکار پس چرا بهائیان روابط خودشان با اسرائیل را انکار میکنند و فقط به بودن بیتالعدل در حیفا تقلیل میدهند؟
بهائیان به دلایل مختلف، و از همه مهمتر حساسیتی که مسلمانان در اینباره دارند، همیشه اصرار دارند روابط خود با اسرائیل را پنهان نگه دارند. این سیاست قبلاً هم بود. مثلاً در همان سال1346طبق دستورهای سازمانی به اعضا تأکید شده بود تا جای ممکن از بحث درباره موضوعهایی که به اسرائیل مربوط میشود خودداری کنند. در یکی از این موارد که بعد از اظهار خوشحالی بهائیان پس از پیروزی دولت نظامی اسرائیل بر اعراب صادر شد، «محفل تهران» دستور داد «هیچیک از بهائیان در مورد اوضاع خاورمیانه مطلق حق بحثکردن را ندارد.» این سیاست تقلیلدادن روابط به استقرار صرف بیتالعدل در حیفا، برای عادی جلوهدادن حضور بهائیان و روابط گستردهشان با اسرائیل است.
با توجه به این جزئیات، رابطه بهائیت با اسرائیل را ذیل چه نوع رابطهای تعریف میکنید؟
بهطور کلی معتقدم با توجه به تسلطی که شبکه یهود، صهیونیسم، زرسالاران یهود و در نهایت دولت اسرائیل بر بهائیت از همان اوایل داشتهاند، بهائیت وجود و ماهیت مستقلی از آنها ندارد.
با این حساب، تعبیر امام خمینی (ره) درباره بهائیان که آنان را «عمال اسرائیل» و صهیونیسم میدانستند را چگونه ارزیابی میکنید؟
میدانید که در ادبیات و گفتمان امام خمینی(ره) «عمال اسرائیل» بهطور مشخص مصداقش بهائیان هستند. اساساً نهضت امام(ره) در دوره اول که از سال 1340تا 1343آغاز شد خیزشی علیه شبکه یهودیان و بهائیان بود. آن اعلام خطرهایی که امام کردند و از علما و دینداران و علاقهمندان به کشور خواستند برای جلوگیری از نابودی کشور و اسلام قیام کنند ناظر به خطر همین شبکه بود که در تمام سلولهای حکومت و نهادهای جامعه نفوذ کرده بودند. به تعبیر دیگر، امام(ره) نگاه ساختارمحور ارائه کردند، نه کارگزارمحور. امام(ره) در عین اینکه از دشمنی اسرائیل و آمریکا با ایران میگویند اما سطح بحث و تحلیل خودشان را به سطح دولتها محدود نمیکنند. امام(ره) به کانونهای قدرتی اشاره داشتند که بهائیان در ذیل آن قرار دارند. نگاه امام خمینی(ره) به بهائیت را در 3بعد میتوان ارزیابی کرد: 1.بهائیت به مثابه یک حزب و سازمان سیاسی، نه یک فرقه عقیدتی، 2. حزبی وابسته به یهود و اسرائیل، 3. وجود پدیده «یهودی مخفی» که در یکی از اشکالش، در جامه بهائیت برای پیشبرد برخی اهداف و منافع یهود و اسرائیل فعالیت داشتند. بهطور کلی امام خمینی(ره)، بهائیان را کارگزارانی در خدمت منافع اسرائیل و یهود میدانست.
با توجه به این ریشهها و پیوندها، آیا ممکن است بهائیان هم از الگوی سیاسی صهیونیستها استفاده کنند؟
بهائیت مانند صهیونیسم از 2 راهبرد انبوهنمایی کاذب و راهبرد سرزمینی استفاده میکند. انبوهنمایی کاذب آن است که جمعیت و توان خود را بیش از آنچه هست نشان دهند. این شیوه را صهیونیستها در موضوع هلوکاست استفاده کردند؛ به این صورت که ابتدا جمعیت خود را بسیار بیش از آنچه بود نشان دادند و سپس با تبلیغ روی کشتار آنها اهداف مورد نظر را دنبال کردند. بهائیان دنبال این هستند تا فضایی فراهم شود تا مانند صهیونیسم سرزمینی تصرف کنند و در آن دولت و ملت تشکیل دهند! لذا به مظلومنمایی از یکسو و فضایی مانند جنگ بینالملل دوم از سوی دیگر نیاز دارند تا نظام سلطه، زمینه را برای آنان فراهم سازد.
بریدهای از گفتوگو
جاسوسی بهائیان؛ از دیروز تا امروز
این همه علاقه و تعلق خاطر بهائیان به اسرائیل و یک قدرت بیگانه چنان بود که حتی ساواک و اساساً نهادهای امنیتی حکومت پهلوی را هم نگران میکرد. این نگرانی در میان کارشناسان و حتی برخی مدیران ساواک هم وجود داشت. در اسناد بهجا مانده از ساواک توجه به این ابعاد ضدامنیتی سازمان سیاسی بهائیت بیشتر به چشم میخورد: روابط پیچیده و اطلاعاتی آنان با دولت اسرائیل، نفوذ آنها در نهادها و سازمانهای مختلف، برنامه بلندمدت بهائیان برای تشکیل حکومت در ایران و ایدئولوژی جهانوطنی یا در واقع بیوطنی که با ایدئولوژی ناسیونالیستی پهلوی در تضاد بود. مأموران ساواک سفرهای بیشمار بهائیان به اسرائیل را که کنترل بر بهائیت و مدیران آن را دشوار میکرد، مغایر اصول اولیه امنیت سیاسی میدانستند. در برخی گزارشهای ساواک به صراحت از حزب و سازمانی سیاسی سخن گفته میشود که ریشه در اسرائیل دارد و در ارتش کشور نفوذ کرده است. لذا از اینکه فرماندهان ارتش که حافظ تمامیت کشور هستند به سازمانی تعلق دارند که مدیران آن تابعیت کشور دیگری را دارند، در خاک دیگری استقرار دارند و به قدرت و دولت دیگری هم وابسته هستند، ابراز نگرانی شده است.
شاید پرسیده شود با این وضع پس چرا اقدامی صورت نمیگرفت! پاسخ روشن است، چون سیاستگذاری درباره بهائیت خیلی فراتر از ساواک بود. همانطور که شاه نیز در پیامی به آیتالله بروجردی گفته بود، در اینباره از سوی آمریکاییها تحت فشار است و کاری از دست او برنمیآید!
روی هم رفته درباره روابط بهائیان با اسرائیل و شبکه یهود باید 2پدیده را از یکدیگر تفکیک کرد. اول کارکرد خود «سازمان سیاسی بهائیت» است. تشکیلات بهائیت در ایران یک سازمان جغرافیایی گسترده است که شعبههای مختلفی در نقاط مختلف کشور و متناسب با تقسیمات کشوری دارد. ذیل این تشکیلات، ادارههای مختلفی تحت عناوین مختلف فعالیت دارند که وظیفه آنها جمعآوری اطلاعات از حوزه تخصصی و نفوذ در آنهاست. آنها بهصورت سیستماتیک این گزارشها را تهیه و ارسال میکنند. اصل بر این بوده که طبق اصول سازمانی و سلسله مراتب اداری این گزارشها اولاً به مرکز (تهران) و سپس به بیتالعدل در اسرائیل گزارش شود، اما بعد از انقلاب به دلایل رعایت اصول حفاظتی و اطلاعاتی اولا تشکیلات موازی هم به راه انداختهاند و ثانیاً امکان ارسال مستقیم هم فراهم شده است.
دوم بهکارگیری و استخدام بهائیان در سازمانهای جاسوسی و اطلاعاتی غربی است. در اینجا در حقیقت سازمان بهائیت بهمثابه یک سازمان امن عمل کرده است. در اینجا محیط بهایی، محیطی بهایی برای تربیت نیروهای غربگرا بوده است. بهعبارت دیگر، سازمان بهائیت 2 کارکرد برای سازمانهای جاسوسی غربی دارد؛یکی کارکرد اصلی خود است که باید بهصورت یک ماشین اداری عمل کند و دیگر تربیت نیرو برای استخدام در سازمانهای جاسوسی غربی است.