رضا کارگر برزی؛ شهید مدافع حرمی که مخترع بمبهای الکترونیک و تلههای انفجاری بود
اعجوبه جنگهای برونمرزی
مژگان مهرابی - روزنامهنگار
اولین مدافع حرمی است که از استان البرز به سوریه رفته و شهید شده است؛ 11مرداد سال 92. اعجوبه کارهای الکترونیک بود. ذهن پویایی داشت و توانسته بود تلههای انفجاری اختراع کند. برای دفاع از حریم اهلبیت(ع) هر کاری که میدانست و در توان داشت انجام میداد. سرانجام در همین راه هم جانش را فدا کرد و حین عملیات به شهادت رسید. رضا کارگربرزی، مخترعی بود که اختراعش آتشی به خرمن نیرویهای تکفیری انداخت. عصمت عزیزیان، همسرش درباره او میگوید. یکم مرداد 1358به دنیا آمد و 11مرداد سال92هم از دنیا رفت. اعجوبهای بود؛ هم در علم هم در هنر. از خطاطان طراز اول انجمن خوشنویسان استان البرز به شمار میآمد. زیبا مینوشت، آدمهایی مثل او کم نبوده و نیست اما در نوشتههای رضا میشد عشق به خدا را پیدا کرد. انگار به وقت نگارش با تکتک کلمهها راز عاشقی خود را بازگو کرده بود. او در تحصیل هم سرآمد همه جوانان فامیل بود. هر کس میخواست جوانی کوشا، متعهد و کارآمد را مثال بزند بیشک نام رضا را میبرد. معتقد بود هر چه وقت و هزینه برای یادگیری علم صرف شود باز هم کم است. همین شعار را هم به دیگران زیاد توصیه میکرد. او در نیروی سپاه علاوه بر یادگیری دورههای چریکی و تخریب، اقدامات ارزندهای در زمینه علوم الکترونیک انجام داد که هنوز هم همرزمان و دوستانش از کارهایش یاد میکنند. مهمترین اختراع شهید کارگر برزی ساخت تلههای انفجاری است که در عملیاتهای برون مرزی سوریه نقش مهمی در به هلاکت رساندن نیروهای تکفیری داشت. بانو میگوید: «وقتی حاجقاسم بر سر مزار رضا حاضر شد از او بهعنوان یک نیروی مخلص در جنگ یاد کرد و به او مهندس رضا میگفت.»
حلقههایمان را به امامرضاع هدیه کردیم
زندگی مشترک بانو خیلی طولانی نبود. 12سال طول کشید اما 12سال پر از عشق و آرامش؛ چیزی که رضا به همسر خود هدیه داده بود. به آن روزها برمیگردد: «سال آخر دانشکده بود که به خواستگاری آمد. رشته مهندسی برق و الکترونیک میخواند. با اینکه هنوز شاغل نشده بود اما آنقدر محسنات داشت که او را به همسری انتخاب کنم. زندگیمان را ساده و دانشجویی شروع کردیم. 8ماه از ازدواجمان میگذشت که به مشهد رفتیم. رضا به من پیشنهاد داد و گفت به نیت خوشبختیمان بیا حلقههای ازدواجمان را به امامرضا(ع) تقدیم کنیم. من هم قبول کردم.» هر دو حلقههایشان را با یک بند به هم وصل کرده و به آستان قدس رضوی هدیه دادند و به جای آنها 2حلقه نقره شرف شمس خریدند. سال 82رضا به نیروی سپاه پیوست. بعد از آن کمی شرایطشان بهتر شد. رضا هم کار میکرد و هم درس میخواند. او علاوه بر مهندسی الکترونیک تسلط زیادی بر زبان عربی و انگلیسی داشت. تحصیلاتش را ادامه داد و مدرک کارشناسی ارشد اطلاعات امنیتش را از دانشگاه امامحسین(ع) گرفت. عزیزیان از همسرش شهیدش میگوید: «رضا عاشق نماز بود و مطالعه. کتاب زیاد میخواند. همیشه به من هم میگفت برای تحصیل از هیچ تلاشی کوتاهی نکنم. هر سال اردیبهشتماه به نمایشگاه کتاب میرفتیم. آخرین بار هم که رفتیم 3ماه قبل از شهادتش بود. کلی با بچهها در نمایشگاه چرخیدیم و کتاب خریدیم. از آن شب تا وقتی به ماموریت رفت، هرشب یک داستان برای بچهها میخواند. کلا برای بچهها زیاد وقت میگذاشت؛ از بازی و تفریح تا آموزش مسائل دینی.» بانو تعریف میکند: «رضا مقید به رعایت حلال و حرام بود و این را اولویت زندگیاش قرار داده بود. دیگر اینکه نمازش را همیشه اول وقت میخواند. از وقتی همسرش شدم ندیدم یک بار نماز شباش قطع شود.»
آخرین مأموریت
روزی که میخواست به سوریه برود بانو دلش راضی نبود اما مخالفتی هم نکرد. برای اینکه بهخود دلگرمی بدهد مرتب این را تکرار میکرد: «نباید مانع رفتنش شوم. مرگ انسانها دست خداست. ممکن است در اثر تصادف از دنیا برود. آن وقت همیشه شرمندهاش خواهم بود.» 3- 2روز بعد از نیمهشعبان سال92بود که رضا به ماموریت رفت؛ آخرین ماموریتش بود. قبل از اعزامش 2بسته ماشین اسباببازی 4تایی خرید و به همسرش داد. گفت: «پس از رفتن من، در برابر هر عمل خوبی که بچهها انجام دادند، یکی از این ماشینها را به آنها هدیه دهید.» چند وقتی در سوریه بود. جنگید و از حریم حضرت زینب(س) دفاع کرد. سرانجام در 11مرداد سال92حین عملیات به شهادت رسید.
عزیزیان میگوید: «بعد از رضا خیلی احساس دلتنگی میکردم. بچهها هم همینطور. یکباره یاد ماشینهایی افتادم که رضا برای بچهها خریده بود. آنها را آوردم و گفتم: «بابا اینها را برای شما گرفته است. گفت هر زمان به شهادت رسیدم ماشینها را به شما بدهم.» بچهها با دیدن ماشینهایی که یادگاری پدرشان بود خیلی خوشحال شدند.