هویدا از چه روی آمد و چرا رفت؟
او که خود را «چاکر» میخواند!
احمد سینایی؛ تاریخپژوه
«در تابستان ۱۳۵۶. ش احساس کردم، مشکلات تازهای در پیش دارم و برخی تغییرات سیاسی ضرورت دارد. هویدا از سال۱۳۴۳.ش نخستوزیر بود و دوران زمامداری او، از همه نخستوزیران دیگر قبل از او طولانیتر شده بود. وی نیز با استعداد و هوشمندی خاص خود، احساس میکرد که دوران زمامداریاش طولانی شده است. هنگامیکه از او خواستم استعفا کند، با نوعی آرامشخاطر به من گفت: هیچ نخستوزیری نباید بیش از 5سال بهکار ادامه دهد... .»؛ آنچه در فوق آمد، گوشهای از اظهارنظر رسمی محمدرضا پهلوی، درباب استعفای امیرعباس هویداست. اما به واقع، این رجل سیاسی دوره پهلوی دوم، چگونه به عرصه سیاست آمد و از چه روی رفت؟ شاید آنچه رضا سرحدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این باب نگاشته، بتواند پاسخی به پرسش فوقآمده باشد: «تفکر محمدرضا پهلوی از دهه 1340تا واپسین لحظاتی که پای او بر خاک ایران بود، با تکروی و فردمحوری پیوندی عمیق یافته بود. تفکر او این بود که نخستوزیر هر چه مطیعتر بهتر، مجلس هر چه مطیعتر بهتر! هویدا شاید بهترین فرد برای ارضا و اجرای مقاصد محمدرضا بود. هویدا و وزرایش، در حقیقت نوکران شاه بودند و از خود شخصیتی نداشتند! دهههای1340و 1350، شاه بیشتر با کسانی همراهی میکرد که با سیاستها و افکار او تضادی نداشته باشند. هویدا در دسته این سیاستمداران قرار میگیرد؛ سیاستمداری که خود را چاکر مینامید. او در جایی اذعان کرد: اینجا مثل شرکتی است که شاه رئیس آن است و من مدیرعامل آن محسوب میشوم!... البته بخشی از مطیعبودن هویدا، به زیرکی او برمیگشت. هویدا موفق شد تا به داخل سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی نفوذ کند و مخصوصا تلاش کرد، از گزارشهای آنان برای کنارزدن رقبای احتمالی خود استفاده کند. بهاینترتیب توانست مخصوصا در سالهای آخر سلطنت، برجعاجی در اطراف شاه بهوجود آورد. میکوشید به او تلقین کند که همهچیز روبهراه است، همهچیز بیعیب و نقص است، همهچیز در حال بهبود و پیشرفت است! او و ارتشبد نصیری رئیس ساواک، در اجتناب از تکدرخاطر ملوکانه همدست بودند. این ویژگی، هویدا را به فردی تبدیل کرده بود که شاه را بر قایق آرامش مینشاند تا سیاستهای خود را پیش ببرد...».
از سوی دیگر نگره شاه و وزیر دربار وی اسدالله علم به هویدا نیز درخور توجه مینماید. علم در روزنگاشت یکشنبه 30آبان 1355آورده است: «شاه ادامه داد: راستی چرا هویدا، اینقدر با شخصیتهای قوی خصومت دارد؟ فقط حمایت من موجب شده که کسانی چون منصور روحانی و هوشنگ انصاری، مقام خود را در دولت حفظ کنند. اگر هویدا توانسته بود، از مدتها پیش آنها را از کار برکنار کرده بود. پاسخ دادم که نخستوزیر، آدمی ضعیفالنفس و قلدرمآب است. از آن گذشته، چنانکه هر دوی ما میدانیم، خواجه هم هست. با وجود این خواجهای است که استاد دسیسهبازی است. شاه در پاسخ گفت: احتمالا حق با شماست... ابدا مطمئن نیستم منظورش از طرح این مسئله چه بود، یا اینکه چرا اصلا این موضوع را مطرح کرده بود. شاه به قدری پنهانکار است که هیچکس نمیتواند استدلال او را حلاجی کند. آیا در فکر تغییری در دولت است؟...».
در غایت ماجرا، هویدا، فدایی میل به بقای پهلوی دوم شد. کارتر با سیاست تعدیل شاه آمد و او را مجبور ساخت تا رجال رنگ و رورفته حکومت خویش را تغییر دهد. شاه برای تغییر ظاهر، به تغییر هویدا دست زد و جمشید آموزگار را به جای وی گمارد. سیدمرتضی حافظی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این باره آورده است: «درست در همان روزهایی که شاه با وسوسه برکناری هویدا دستوپنجه نرم میکرد، هویدا بهغلط میپنداشت که به حمایت خللناپذیر شاه مستظهر است، غافل از اینکه شاه برای نشاندادن حسن نیت خود به نیروهای مخالف داخلی و خارجی لازم بود کسانی از ردههای بالای نظام را قربانی کند که این بار قرعه به نام هویدا افتاده بود، اما تغییر هویدا از نخستوزیری بیش از پیش شاه را در گرداب حوادث افکند. شاه فکر میکرد که با تغییر نخستوزیر میتواند به مقدار زیادی از فشارهای داخلی و خارجی بکاهد، غافل از آنکه تغییر نخستوزیر، هویدا، بیثباتی و تزلزل رژیم شاه را اثبات و سیر تحولات و حوادثی را که منجر به بروز انقلاب اسلامی در ایران شد تسریع کرد...».
* مستندات این یادداشت، از تارنمای پژوهشکده تاریخ معاصر ایران اخذ شده است.