• شنبه 27 مرداد 1403
  • السَّبْت 11 صفر 1446
  • 2024 Aug 17
پنج شنبه 30 تیر 1401
کد مطلب : 166523
+
-

می‌خواهد زنده بماند!

فرهنگ و زندگی
می‌خواهد زنده بماند!

پیمان شوقی

پدیده‌های دنیا برای خود قواعدی دارند و مراتبی؛ از نحوه رویارویی جسم با بیماری تا راهکار غلبه طبیعت بر بحران‌های زیستی، گواهند بر آنکه پدیده‌های عالم هستی به مدد هوش غریزی می‌توانند بر بحران‌ها فائق آیند، مگر آنکه با اختلالاتی ناگهانی و فراتر از ظرفیت خود مواجه شوند.
تنوع چشمگیری که این روزها در مضامین فیلم‌های ایرانی روی پرده به چشم می‌خورد، نمونه‌ای از همین جوشش درونی و خودگردان سینمای ایران برای مواجهه با رکود و ریزش تدریجی مخاطب است؛ مشکلی که از اواسط دهه پیش آغاز شد و سال به سال تماشاگران بیشتری را از سالن‌های سینما فراری داد و به سمت فیلم‌های سهل‌الوصول خارجی فرستاد. غلبه بر یکنواختی تحمیلی به سینمای ایران مستلزم حضور نسل تازه‌ای از سینماگران بود که هم از انرژی کافی برای مصاف با موانع سلیقه‌ای برخوردار باشند و هم عافیت‌طلبی و بی‌انگیزگی در مسیر راه‌شان خلل ایجاد نکند.
حاصل کار این نسل پس از وقفه طولانی ناشی از همه‌گیری کرونا، تازه از ابتدای امسال بر پرده بزرگ جان گرفته است. شاید اگر این فیلم‌ها در زمان خودشان به نمایش در می‌آمدند، راهگشای هوای تازه‌ای می‌شدند و جاده‌ای را صاف می‌کردند که امروز بعد از 2سال به شاهراهی پررونق بدل شده بود؛ ولی از آنجا  که به قول استاد بیضایی انگار سرنوشت هرگز با هنر نمایش در این سرزمین مهربان نیست، پیشنهاد این راه جدید تا امسال به تعویق افتاد که طبیعی است فاصله میان سینما و مخاطبان معمولش چند برابر شده و عادت سینماروی هم طی این 2سال از سر شماری از تماشاگران همیشگی افتاده است. با این حال نقطه قوت این موج که در گام اول همانا توجه به لزوم تعدد مضامین و بازسازی ژانرهای مختلف باشد شایسته تحسین است و بیانگر این واقعیت که اگر موانع دستوری برسر راه سینما آوار نشوند، خودش درمان دردهایش را خواهد یافت.
«ملودرام»های اشک‌انگیز همیشه یکی از پرطرفدارترین فیلم‌ها در تمام دنیا بوده‌اند؛ چه در سرزمین‌های دور که نیاز دارند سعادتمندی روزمره را گاهی با نمک نمایش غم از یکنواختی درآورند  و چه در ممالکی نظیرخودمان که گویی مردمانش سوگنامه‌های قهرمانان را در زندگی خود می‌جویند. سینمای مردم‌پسند هم در راستای رفع این عطش طبیعی همواره سویه‌های غمبار زندگی مردمان عادی را دستمایه آثار پربیننده کرده تا هم نیاز روحی مخاطبانش را برآورده  سازد و هم تنور گیشه را گرم نگه دارد. ملودرام در بن‌مایه دراماتیکش پیوند ناگسستنی با «خانواده» دارد و داستانش را بر پایه فداکاری اعضای این کهن‌ترین نهاد تمدن بشری برای یکدیگر و مبارزه‌شان با تهدیدات خارجی جهت حفظ کیان خانواده بنا می‌کند.
شاید اقبال بیش از اندازه سینمای تجارت پیشه در پرداخت اغراق‌آمیز عناصر اشک‌انگیز سبب شد تا منتقدان ایرانی سال‌ها با دیده تردید به «ملودرام» نگاه کنند و باوجود نمونه‌های برجسته مثل آثار داگلاس سیرک و ویلیام وایلر و رابرت بنتون و اسپیلبرگ و...، هرگز آن را جدی نگیرند و حتی تلویحاً آن را مترادف با ابتذال بدانند. تأثیر مستقیم این نگاه سبب افول تدریجی ملودرام در سینمای ایران شد، چنان‌که با وجود استقبال وسیع از نمونه‌هایی مثل «گل‌های داوودی»، «مترسک»، «بگذار زندگی کنم» و «می‌خواهم زنده بمانم» و...، با خاموشی آخرین بازماندگان سینمای قدیم در دهه‌های 70 و 80 به تاریخ پیوست. این در حالی است که در تمام این سال‌ها سینماگران هوشیاری مثل ابراهیم حاتمی‌کیا، مجید مجیدی و اصغر فرهادی با زیرکی از قواعد ملودرام در درام‌های سیاسی و معناگرا و شهری بهره ‌برده‌اند؛ چرا که مضمون «خانواده در بحران» در هر قالب و برای هر جنس تماشاگری جذاب و درگیرکننده است و سینمای ایران سال‌هاست که بی‌دلیل خودش را از این امکان جذب مخاطب محروم کرده است. در چند‌ماه اخیر ملودرام‌هایی مثل «مغز استخوان»، « پدر و دختر»، «هناس»، «بی‌صدا حلزون» و «تی‌تی»روی پرده آمده‌اند که اکثراً از کلیشه‌های مبتذل به دورند و شاید واسطه آشتی سینمای ایران با این ژانر پرمخاطب شوند.

این خبر را به اشتراک بگذارید