• شنبه 6 مرداد 1403
  • السَّبْت 20 محرم 1446
  • 2024 Jul 27
یکشنبه 26 تیر 1401
کد مطلب : 166079
+
-

گفت‌وگو با «زهرا اسدی» که خاطرات شهید قدیر سرلک را گردآوری و تدوین کرده‌است

گردان به تو می‌نازد

گپ
گردان به تو می‌نازد

کتاب «گردان به تو می‌نازد» از انتشارات روایت فتح، روایت جامع و کاملی از زندگی قدیرسرلک، شهید مدافع حرم است که زهرا اسدی با قلمی روان و خواندنی به آن پرداخته‌است. این کتاب که مستندی روایی از زندگی شهیدسرلک به‌شمار می‌آید، به‌دلیل سبک نگارش، جامع و موثق بودن اطلاعات و روایت زندگی شهید از بدو تولد تا شهادت در سوریه، توانست در جشنواره پاسداران اهل قلم در بهمن 1400، رتبه برتر را کسب کند. نویسنده برای جمع‌آوری اطلاعات، سراغ اعضای خانواده، دوستان و همرزمان شهید رفته و در این کتاب با بیان خاطراتی از قدیر سرلک، به معرفی شخصیت او پرداخته‌است. زهرا اسدی در گفت‌وگو با همشهری، برایمان از چگونگی نگارش این کتاب گفته و برش‌هایی از کتاب را مرور می‌کند.

عشق قدیر سرلک، به حضرت زینب(س) بر هیچ‌کس پوشیده نبود. از خانواده تا دوستانش همه می‌دانستند که او برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) حاضر است جان خود را فدا کند. قدیر فرمانده گردان امام حسین(ع) یافت‌آباد و سپس ناحیه شهید محلاتی بود؛ گردانی که به‌دلیل فرماندهی سرلک، از گردان‌های موفق در کشور بود. زهرا اسدی، نویسنده کتاب «گردان به تو می‌نازد» درباره انتخاب این سوژه می‌گوید:«شهید قدیر سرلک را قبل از شهادت نمی‌شناختم. او از شهدای مدافع حرم بود که جان خود را در دفاع از حرم حضرت زینب(س) فدا کرده بود. بعد از شنیدن خبر شهادتش، من هم دوست داشتم قدمی در این راه بردارم. معرفی این شهید و پرداختن به سبک زندگی و دغدغه‌هایی که داشت ادای دینی بود که بر گردن خود احساس می‌کردم.» شهید قدیر سرلک، پیش از اعزام به سوریه، فرمانده‌ موفق و بی‌ادعایی بود که از مطرح کردن نام و فعالیت‌های خود دوری می‌کرد. زهرا اسدی در ادامه توضیح می‌دهد: به یاد دارم زمانی که برای گردآوری مطالب و خاطرات سراغ سردار حسین اسداللهی رفتم، در توصیف خصوصیات و ویژگی‌های شهیدقدیر سرلک گفت: «قدیر، بسیار در کارش منظم و موفق بود و یکی از برجسته‌ترین فرمانده گردان‌های موفق در کشور بود. اما در عین حال بسیار گمنام. درمدت حضورش در سوریه توانسته بود جوانان مسیحی را جذب مدافعان حرم کنند و این نشان از تبحر و توانایی قدیر داشت.»
سردار اسداللهی که بعدها به فیض شهادت نایل آمد، رابطه بسیار نزدیکی با قدیر سرلک داشت. در بخشی از این کتاب ماجرای دوستی با قدیر و اطاعت‌پذیری او از فرمانده‌اش روایت شده‌است: «تا چشمش به قدیر می‌افتاد گل از گلش می‌شکفت، شروع کردند با هم خوش و بش کردن، نگاهی به‌صورتش انداخت و گفت:«قدیر یه پیشنهاد دارم برات». سراپا منتظر پیشنهاد فرمانده‌اش بود که شنید: «قدیر، بیا گردان امام حسین(ع) رو تحویل بده، یه گردان دیگه بهت بدم از صفر شروع کن، نظرت چیه؟» با سکوت قدیر، حاجی زد زیر خنده، خودش این پیشنهاد را داده بود، اما اصراری هم نداشت قدیر بپذیرد، برای کسی با موقعیت او حق انتخاب قائل بود اما هر جا کار به گره می‌خورد، پای قدیر را به میدان می‌کشید. مثل نظارت استان‌ها که اغلب اوقات قدیر هم کنارش بود. قدیر برایش یک فرمانده گردان فوق‌العاده بود. با خودش فکر کرد چه روح بزرگی دارد با اینکه بعد از مدت‌ها گردان را رسانده به یک رتبه کشوری، حالا وقتی پیشنهاد می‌کنم حاصل دسترنج خودت را دو دستی تقدیم دیگری کن و باز از صفر شروع کن تنها سئوالش این است که اجازه فکر کردن دارد یا نه. از اول هم می‌دانست قدیر نمی‌گذارد حرف مسئولش دو تا شود. با تمام وجودش به نیرویی مثل قدیر می‌بالید... .»

مثل شیر می‌جنگید 
در بخشی دیگر از کتاب خاطره‌ای از جراحت دست شهید سرلک در سوریه را می‌خوانیم که با وجود اینکه دستش زخمی شده و به‌شدت درد می‌کرد، اما اصرار داشت که پیش بچه‌های گردان برود. همرزمانش وقتی دیدند نمی‌توانند قدیر را راضی کنند، دست به دامان حاج حسین (اسداللهی) شدند تا قدیر را راضی کند برای مداوا به عقب برود اما قدیر به حاج‌حسین هم گفت: «حاجی من بروم جلو بهتر است. بچه‌هام الان رفتن جلو. وقتی که فرمانده پیش‌شان نباشد، تو روحیه‌شان اثر می‌گذارد.» ارتباط قلبی که سال‌ها بین حاج حسین و قدیر بود موجب شد خیلی زود حرف همدیگر را درک کنند. فقط با چند جمله متوجه حرف دل قدیر شد. رو کرد و به یکی از نیروها که« ماشین را بیارید و کمک کنید قدیر سوار شود...»  حاجی که به خط رسید، ترمز کرد و ایستاد. تا شیشه را پایین کشید، یکی از بچه‌ها قدیر را دید. با صدای فریاد او در یک چشم بر هم زدن همه ریختند سر ماشین و قدیر را دوره کردند. از حضور قدیر موج خوشحالی بود که میان بچه‌های سوری پخش شده بود. با دیدن این صحنه حاج‌حسین هم یقین کرد که کارش درست بوده. بچه‌ها از دیدن قدیر آنقدر قوت گرفته بودند که عملیات بعدی را هم بلافاصله با موفقیت انجام دادند. یکی دو نفر از بچه‌های همدان که رزم آن شب گردان را دیده بودند، چند وقت بعد در جلسه تهران می‌گفتند سوریه که بودیم فرمانده گردانی را دیدیم که مثل شیر می‌جنگید. بچه‌ها قدیر صدایش می‌زدند... .  شهید قدیر سرلک، ۱۳ آبان‌ماه سال ۱۳۹۴ در منطقه حلب سوریه به فیض شهادت نایل آمد؛ آرزویی که همواه با او بود، اما فقدان قدیر برای همرزمانش سخت و غیرقابل باوربود؛ «مقتل قدیر(سرلک) و روح‌الله(قربانی)، برای بچه‌ها شده بود محل زیارت. از شدت انفجار خودرو، آنقدر پیکرهای مطهرشان متلاشی شده بود که تا مدت‌ها وقتی از مقتل عبور می‌کردند تکه‌های بدن مطهر شهدا را روی خار و خاشاک آن بیابان می‌دیدند. عشق قدیر به حضرت زینب(س) به حدی بود که ذرات باقی‌مانده از پیکر مطهرش در همان خاکی دفن شده که پیکر مطهر عمه سادات آرام گرفته بود تا شاهد روز قیامتش باشد برای پاسداری از حریم ولایت... .»

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :