• شنبه 19 آبان 1403
  • السَّبْت 7 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 09
دو شنبه 13 تیر 1401
کد مطلب : 165144
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/gJv86
+
-

شاهکار تمدن غرب - ۵

انگیزه‌های مذهبی استعمارگران

محمدرضا مرادی؛ تحلیلگر مسائل سیاسی

در بررسی انگیزه‌های آغاز استعمارگری، باید به ابعاد مذهبی موضوع و حمایت‌های کلیسا از غارتگران توجه ویژه کرد.
بخشی از کارشناسان معتقدند ورود کریستف کلمب به قاره آمریکا در راستای «دکترین کشف» است که پاپ «نیکولاس پنجم» ۵۰سال پیش از ورود کریستف به قاره آمریکا، بنیان‌های آن را گذاشته بود. وی در اعلامیه‌ای که برای شاه پرتغال به نام «آلفونسو پنجم» نوشته بود، خواسته بود، علیه تمامی غیرمسیحیان  اعلان جنگ کند و به‌خصوص به ترویج سلطه‌گری، استعمار و بهره‌کشی از ملیت‌های غیرمسیحی و سرزمین‌های آنها بپردازد. بنابراین غیرمسیحی‌ها با دکترین‌های حقوقی و مذهبی مختلفی که حین جنگ‌های صلیبی و بعد از آن تنظیم شده بودند، دشمنان مذهب کاتولیک تصور شده و به دیده تحقیر نگریسته می‌شدند. در همین راستا، پاپ «نیکلاس پنجم» در اعلامیه سال 1452، توجه «آلفونسو» را به سمت «به اسارت گرفتن، شکست‌دادن و تحت انقیاد درآوردن اعراب مسلمان، کافرها (غیرمسیحی‌ها) و سایر دشمنان مسیحیت» معطوف کرد و از وی خواست که «آنها را دائما برده نگاه داشته» و «تمامی دارایی‌ها و اموال آنها را به تصرف خود درآورند.» پرتغالی‌ها براساس این بیانیه پاپ، شروع به دادوستد برده‌های آفریقایی کرده و سفرهای اکتشافی خود در طول سواحل غربی آفریقا را آغاز و آن سرزمین‌ها را با ادعای اینکه آنها را کشف کرده‌اند، جزو قلمروی خودشان قلمداد کردند! هنگامی که «کریستف کلمب» در سال 1492سفر خود را در «دریای تاریکی» آغاز کرد، به روشنی آگاه بود که مختار است هر سرزمینی را که تحت سلطه هیچ حاکم مسیحی نیست کشف کند و آن را به تصرف خود درآورد؛ بنابراین سفر وی هنگامی بود که او و فرمانروایان «آراگون» و «کاستیل»، از سنتی که پیش‌تر به نام «کشف» و تسلط نهادینه شده بود، پیروی می‌کردند.  از قرن 16میلادی به بعد گروه‌های تبشیری مسیحیت پیشاپیش و بعضی مواقع دوشادوش حکومت‌های استعماری ستمگر غرب با در دست داشتن انجیل پا به عرصه حیات دیگر سرزمین‌ها ازجمله سرزمین‌های اسلامی گذاشتند. درواقع فاتحان، هرجا که قدم می‌گذاشتند صلیب را در کنار پرچم استعمارگران به زمین فرو و فتوحات خود را به نام گسترش مسیحیت توجیه می‌کردند؛ در نتیجه اروپایی‌های مسیحی، آمریکای شمالی و جنوبی، آفریقا، آسیای جنوب شرقی و اقیانوسیه را تحت تسلط و حاکمیت خود درآوردند و غالب ساکنان این مناطق، دست‌کم به‌صورت اسمی، مسیحی شدند. دیدگاه «روژه گاردی» متفکر بزرگ معاصر فرانسوی در این‌باره شنیدنی است. وی از تعبیر «بنیادگرایی» استفاده کرده و می‌گوید: «کامل‌ترین نمونه بنیادگرایی، همان استعمار است که بهانه‌های دوگانه عقیدتی آن ابتدا «مسیحی کردن» بود تا برداشت خاص خودش از مذهب را به دنیا تحمیل کند و نظامیان و بازرگانان نیز عهده‌دار بقیه کارها، یعنی کشتار و استثمار شدند.

این خبر را به اشتراک بگذارید