• شنبه 19 آبان 1403
  • السَّبْت 7 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 09
سه شنبه 31 خرداد 1401
کد مطلب : 163950
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/o2Dzj
+
-

چَمرانِ دوران

نگاه
چَمرانِ دوران

حمیدرضا محمّدی - روزنامه‌نگار

«خدایا تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم. تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم. تو مرا آه کردی که از سینه بینوایان و دردمندان به آسمان صعود کنم. تو مرا فریاد کردی که کلمه حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمایم.»
چندسطر از مناجات‌های مصطفی چمران

«مصطفی چمران» اعجوبه‌ای بود برای خودش. از اعجاب‌انگیزترین شخصیت‌های سده اخیر ایران. از آنها که از نوادرِ ادوار و اعصارند و کم می‌شود معابیر و مصادیق‌شان را دیگر سراغ گرفت.
او در همه‌چیز تمام و کمال بود، در زندگی فردی و اجتماعی‌. در هر کاری وارد شد، در درجه اعلایش بود. چه وقتی در دانشکده فنی دانشگاه تهران درس می‌خواند، شاگرد اول شد، چه وقتی دوره‌های چریکی و پارتیزانی را در مصر آموخت، بهترین شاگرد دوره‌اش شناخته شد.همه عمر، هرجا قدم و قلم زد؛ اگر رزم‌جامه بر تن کرد و زینه به‌دست گرفت، یا اگر در آزمایشگاه و دانشگاه، در عالم فیزیک غرقه شد، یا اگر بر اریکه وزارت و وکالت فرود آمد، یا اگر چریک بود و چریک تربیت کرد، یا اگر درس خواند و درس داد، یا اگر در تساهل و تسامح میان ادیان و فرق ورود کرد؛ از گذر سرپولک تهران تا تگزاس و برکلی، از قاهره تا صور، و از پاوه تا دهلاویه، به‌راستی که به قول شیخ ابوسعید ابو‌الخیر «راست‌باز و پاک‌باز و امیر» بود. او از خود گذشته بود و ازخودگذشته. اصلاً از زندگی گذشته بود. علم و عملش جز برای خدا نبود. چیزی دیگر در ناصیه این دنیا می‌دیدید که ما نمی‌دیدیم. نه آنکه گوشه‌نشینی و عزلت‌گزینی اختیار کرده و سر در جیب مراقبت فرو برده باشد که از قضا لحظه‌ای قرار نداشت. وقتی آرام می‌گرفت که دلی را شاد کند یا باری را از روی زمین بردارد و یا ظلمی را ریشه‌کن کند. وقتی درس و بورس را رها کرد و انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را پایه‌ گذاشت، مگر جز این بود. وقتی به لبنان رفت و یاریگر امام موسی صدر شد تا هم با حرکه المحرومان و هم با سازمان اَمَل، هوای مردم آن‌سامان را داشته باشد اما به این بها که تامسن هیمن ترکش کند، مگر جز این بود. وقتی جان‌برکف به کردستان و خوزستان رفت و آن صفحات را از یوغ معارض و معاند به درآورد، مگر جز این بود. او اگرچه از دلیرترین و رشیدترین مردان روزگار ما بود که هیچ‌گاه از مرامی که به آن معتقد و معترف بود، عدول و قصور نکرد، که از رحیم‌‎ترین و خلیق‌ترین‌ها، و لطیف‌ترین و ظریف‌ترین‌ها نیز بود.
اگرچه مرگ‌اندیش بود اما جان شیرین را نعمت می‌دانست و تا آنی و دمی که در توش و توانش بود، از برای مردمش مضایقه نکرد. نه فقط مردم ایران که ابنای بشر. اگرچه شوق به وطن، در وجودش زبانه می‌کشید اما جهان‌وطن هم بود که او جهان را دیده بود و رنج‌ها چشیده بود. زندگی بی‌دردسر و بی دغدغه در ینگه‌دنیا را رها کرد تا بتواند کاری کند. با آنکه هم جنگاوری جگرآور بود، هم مبارزی مبرّز، هم فیزیک‌دانی فرزانه و فرهیخته و هم سیاست‌مداری دانا و توانا، اما دنیا و علل و اسبابش را به کناری نهاده بود. همین‌ها و بسیار بیش از‌ این‌ها، و البته مناجات‌های رازآلود و حیرت‌آورش، یعنی مصطفی چمران که امروز چهل‌ویکمین سال شهادتش است و دهم مهر امسال، اگر بود، پیرمردی بود گام نهاده به ورطه و وادی نودسالگی، سپیدموی و سفیدروی، نشان می‌دهد که او به‌واقع اعجوبه دوران ما بود.
* چَمران شخصیتی ا‌ست پارسا از یاران زرتشت که در یشت سیزدهم اوستا هم از او نام برده شده است.

این خبر را به اشتراک بگذارید