تقویم / زادروز/فرانسوی عجیب
وقتی جایی حضور داشت، آن قدر دور و برش جمع میشدند که گمان میکردی یک بازیگر، فوتبالیست یا حتی پاپ آنجاست. اما او هیچکدام از اینها نبود. هیچچیز دیگر هم نبود. او خودش بود. هم فیلسوف بود، هم نمایشنامهنویس. هم آدمی سیاسی بود، هم یک ادبیاتچی قهار. عاشق نوشتن بود و این را از نوجوانی دنبال کرده بود. فکر میکرد فقط از طریق نوشتن است که میتواند راه خودش را پیدا کند. او آنقدر از همین راه شهرت و اعتبار به هم زد که حالا کمتر کسی است که لااقل یکبار نامش را نشنیده باشد. برچسب اگزیستانسیالیست تا آخر عمر رویش بود. قد وقامتی کوتاه داشت و از همان سالهای اول عینکی ته استکانی به چشم میزد. کلهشق بود. پیپ از دستش نمیافتاد و اصلا خوش تیپ نبود. ژان پل سارتر 21ژوئن1905 به دنیا آمد؛ از پدری که افسر نیروی دریایی بود و مادری که دختر عموی دکتر آلبرت شوایتزر معروف، برنده جایزه صلح نوبل بود. 15ماهه بود که پدرش مرد، مادر و پدربزرگش او را بزرگ کردند که اولی کاتولیک بارش میآورد و دومی سرش را به ریاضیات و ادبیات کلاسیک گرم میکرد. سال1929 با سیمون دوبوار آشنا شد. این دو بعدها خیلی اسمشان بر سر زبانها افتاد، هم بهخاطر مقالات و کتابهایشان و هم بهخاطر ارتباطشان با هم. سال1983 انتشارات پرآوازه گالیمار با اکراه «تهوع» سارتر را چاپ کرد. کتاب حسابی گل کرد و نام سارتر برای همه جدی شد. سال1964 به او جایزه نوبل دادند، اما امتناع کرد و سراغش نرفت. در همین سال، رئیس سازمانی شد به نام «دفاع از زندانیان سیاسی ایران» که کارش تا پیروزی انقلاب ادامه داشت. سارتر برای آزادی الجزایر از دست فرانسه هم تلاش زیادی کرد. از مخالفان جنگ ویتنام هم بود و همراه برتراند راسل، پیگیر دادگاهی برای افشای جنایات آمریکا شدند. 15آوریل1980 هم بهخاطر ورم ریه و خیلی از دردسرهای دیگر پیری، دنیا را به حال خودش گذاشت و رفت، اما نامش در تاریخ قرن بیستم برای همیشه حک شد.