مسعود پویا- روزنامهنگار
اصطلاح لمپن بهمعنایی که امروز از این واژه استنباط میکنیم نخستین بار توسط نظریهپردازان مارکسیست مطرح شد. آن هم با عنوان لمپن پرولتاریا که نخستینبار کارل مارکس و فردریش انگلس در دومین کتاب مشترک خود به نام «ایدئولوژی آلمانی» (۱۸۴۵) بهکار بردند. آنان در این اثر و آثار بعدی خود لمپنپرولتاریا را «خردهطبقهای» از جامعه دانستند که برخلاف بورژوازی و پرولتاریا، در تولید نقشی ندارد و در حاشیه اجتماع از راههای مشکوک مانند گدایی، واسطهگری و کلاهبرداری گذران زندگی میکند. مارکس این گروه اجتماعی را وابسته و ریزهخوار بورژوازی و اشرافیت میبیند و به همینخاطر آنان را ضدانقلابی ارزیابی میکند.
واژه لمپن در«فرهنگ وبستر» چنین تعریف شده است: «پایینترین و تحقیرشدهترین بخش پرولتاریا که وابستگی و تعلق طبقاتی ندارد و از افراد بیریشه و محروم که بیرون از شکلبندی اجتماعی- اقتصادی هستند، تشکیل میشود.» این تعریفی است که جامعهشناسان عموما چپگرای ایرانی هم به آن استناد کردند و بر این اساس بخشی از محصولات سینمای ایران را با همین تعریف، تفسیر و تحلیل کردند؛ تحلیلی که عموما با تحقیر همراه بود.
کتاب لمپنیسم نوشته علیاکبر اکبری، جامعهشناس مارکسیست، که در خرداد1352 منتشر شد، تا سالها مهمترین منبع منتقدان ایرانی در این زمینه بود؛کتابی در تعریف، دستهبندی، ویژگیها و خصایص لمپنها که فصلی از آن هم به سینمای فارسی اختصاص داشت. نگاه علیاکبر اکبری به سینمای فارسی در واقع تکمیلکننده فصلهای دیگر کتاب است و حکم یافتن مصادیقی از فرهنگ و رفتار لمپنی در سینمای عامهپسند را دارد؛ «داستانها و موضوعات فیلمفارسی عموما مبتنی بر زندگی لمپنهاست ولی همانطوری که لمپنها در شرایط خاص و اجبارهایی که پیش میآید به مشاغل و حرف خردهبورژوازی و کارگری کشیده شده و با خردهبورژوازاها و کارگران ارتباط میگیرند در فیلمها هم اینگونه روابط شغلی و رفتوآمدهای محلی و معاشرتهای دوستانه و نوع سرگرمی و... بهطور کلی انواع همکاریها و روابط آنها منعکس است... .
فیلمسازان فارسی ضمن آنکه بعضی حقایق زندگی و وضع اعتقادی و صفات و خصائص و رفتار و کردار لمپن- خردهبورژوازی را نشان میدهند، در عین حال به عمد و با کوشش همهجانبهای واقعیت را قلب کرده و حقایق را وارونه جلوه میدهند... .» در سراسر این فصل از کتاب لمپنیسم هر توضیح و مثالی که نویسنده از سینمای فارسی میزند، چه در بررسی مضامین و چه آدمهای فیلمفارسی و چه تصنیفهای فیلمها، مبتنی بر تعریف کلاسیک لمپن بهعنوان انگل جامعه است. مشابه این نگاه را چه در نوشتههای منتقدان آن سالها و چه در آنچه در دوران بعد از انقلاب منتشر شد، میتوان مشاهده کرد. پرونده مفصل ماهنامه فیلم در انتهای دهه۶۰ خورشیدی نیز تقریبا همین دیدگاهها را بازتاب میدهد. بابک احمدی در مقالهای که در پیشانی پرونده قرار گرفته بود، بعد از ریشهیابی واژه لمپن، ترکیب مصطلح فرهنگ لمپنی را زیر سؤال میبرد؛ «لمپنها سازنده فرهنگ نیستند و اصول جهانبینی آنان همان عقاید و باورهای حاکم است که با شرایط (البته رقتبار) زندگی هر روزه همخوان شده است. این جهانبینی سخت واپسمانده و ارتجاعی است... .»
اما مهمترین بخش این مقاله فراز پایانی آن است که بدون نام بردن از شخص یا فیلمی مشخصا نگاه پرویز دوایی در نقد معروفش بر فیلم «قیصر» را زیر سؤال میبرد؛ «کسانی بر این باورند که لمپنها «بیانگران ارزشهای از کف رفتهاند» و میپندارند که با ستایش فرهنگ لمپنی از فرهنگ مردمی یا حتی از آرمانها، خواستها و حقوق ستمدیدگان دفاع کردهاند. راست این است که هنرمند با اندیشه مدافع جهانبینی لمپنها، در دنیای اندیشه و نظریه به همان راهحلهای حقیری دست مییابد که خود لمپنها در زندگی عادی و هر روزه خویش بدانها میرسند. میتوان با رقت دل و شفقت به زندگی مصیبتبار تهیدستان شهری و لمپنها نگریست («در اعماق» ژان رنوار، «فراموش شدگان» لوییس بونوئل، «ماما روما» پائولو پازولینی، «دودسکادن» آکیرا کوروساوا) اما نمیتوان ستایشگر بیفرهنگی لمپنها شد اما نمیتوان ستایشگر بیفرهنگی آنها شد یا توجیه نکبت و مصیبت زندگی لمپنها را ارزشها و سنتهای از کف رفته نامید... .»
آنچه بابک احمدی در مقالهاش به شکلی کلی طرد میکند در مقاله ایرج کریمی با عنوان «قهرمان یا قربانی؟» به صراحت مطرح میشود؛ مقالهای که عنوان فرعیاش لمپنیسم در آثار مسعود کیمیایی است اینگونه شروع میشود؛ «فیلمهای کیمیایی عموما در ۲سطح از اقبال عمومی برخوردار بودهاند: استقبال مردم و تأیید بسیاری از منتقدان سینمایی، هدف این نوشته بررسی زیباییشناختی این فیلمها نیست، زیرا به عقیده من این فیلمها اصولاً جنبه هنری ندارند. توجه به این فیلمها به شرطی میتواند سودمند باشد که آنها را همچون عوارض جامعهای بیمار درنظر بگیریم. این نظر حتما برای هواداران کیمیایی و بهویژه آنها که او را از مظاهر مبارزه با اختناق میدانند خوشایند نیست. زیرا آنان فیلمهای او را از نمونههای هنر مقاومت میپندارند. اگرچه تأثیر این فیلمها بر این دسته کسان(و حتی گروهی از روشنفکران)، و عوام- از بعضی جهات اساسی- همانند است، بررسی جداگانه رابطه فیلمهای کیمیایی و روشنفکران میتواند زمینه تحقیق دیگری باشد... .» زمینه اصلی مقاله مفصل و انتقادی کریمی را میتوان در این پرسش قدیمی خلاصه کرد: «چرا کیمیایی در فیلمهایش از یک مشت لات، قهرمان میسازد؟»
مشابه این دیدگاه در نوشتههای منتقدان دیگری هم مشاهده شده است. ریشه بسیاری از نقدها و تحلیلها به نمود و بروز لمپنیسم در سینمای ایران، کتاب لمپنیسم و نوشتههایی از جنس مقاله ایرج کریمی بوده است. در بسیاری از این مقالات کلیگویی، عدمشناخت و بیدقتی باعث شده تا نویسنده تفاوت میان لوطی و لات را هم درک نکند.
جدای از این لمپنها در گذر زمان و با توجه به تغییرات گسترده فرهنگی، اجتماعی پوست انداخته و متحول شدهاند. لات دهه۵۰ تفاوتهای محسوسی با لمپنهای این روزگار دارد. هرچند هنوز هم در برخی از فیلمها و سریالها، کاراکترهای لمپن نه براساس واقعیتهای ملموس امروز که بر مبنای کهنالگوهای فیلمفارسی شکل میگیرند. از سوی دیگر در «مغزهای کوچک زنگزده»، «شنای پروانه»، «یاغی»، «ملاقات خصوصی»، «صحنهزنی»، «متری شیشونیم»، «ابدویک روز» و... قرار بوده تصویری از لمپنهای امروز را مشاهده کنیم. میشود گفت در فیلمها و سریالهای ایرانی این سالها، شاهد تولد شبهژانری به نام عربده شدهایم که در برخی از آنها، درام اجتماعی با نمایش عریان و در مواردی بیظرافت لاتها و اراذل و اوباش یکسان فرض شده است.
لمپن کیست؟ لمپنیسم چیست؟
در همینه زمینه :