تقلید از چالاکان عهد صفوی
جواد نصرتی
دویدن برای دویدن، یک پدیده مدرن در تاریخ بشر به شمار میرود. در تاریخ، موردی را پیدا نمیکنید که یک آدمی، صرفا دونده بوده باشد و مثلا سالها برای دویدن 10کیلومتر زیر 40دقیقه تلاش کرده باشد. قطعا انسانهایی از اجداد ما بودهاند که فارغ از شکار و فرار از مهاجمان و انگیزههای شغلی یا هر پدیده بیرونی دیگری، صرفا دوست داشتهاند بدوند و میدویدهاند، اما دویدن برای دویدن، پدیده دنیای مدرن است. مفاهیمی مثل دویدن ماراتن زیر 2ساعت، دویدن یکمایل زیر 6دقیقه و دویدن 100متر زیر 10ثانیه دغدغهها و نگرانیهای همین چند نسل اخیر بشر است.
دویدن اما همیشه در تاریخ بوده، هرچند با انگیزهها و اهداف متفاوت. از دویدن برای شکار در دوران خیلی دور که بگذریم، در فرهنگها و جوامع مختلف، دویدن معانی و کارکردهای مختلف داشته است. در ژاپن، برخی راهبان آزمونی دیوانهوار از دویدن دارند که از پس اعصار همچنان زنده مانده است. آنها، به امید رسیدن به روشنایی، در 1000روز 1000ماراتن باید بدوند. آنقدر نشدنی است که گفته میشود در حدود 200سال اخیر فقط 46راهب از پس آن برآمدهاند. اینجا دویدن، وسیلهای برای ارتقای روح است. در جاهای دیگر دنیا هم این ایده که انسانها با تابآوری غیرقابلباور در میزان دویدن متمایز شوند، خریدارانی داشته است. یک مورد شاخص و متمایز آن، که متأسفانه بهدست فراموشی سپرده شده و فقط در روایتهای مکتوب تاریخی زنده مانده، شاطری و شاطردورانی در دوران صفویه در همین اصفهان خودمان است. شاطر بهمعنای چالاک و فرز، نامی است که به برخی از توانمندترین ورزشکارانی که ایران بهخود دیده، میدادند. شاطر در واقع، پیشقراول اسب شاهی بوده و با دویدن در پیش از شاه، اطلاعرسانی میکرده است. شاطرها همچنین بهترین پیکها و نامهرسانهای عصر خودشان بودهاند. این افراد، طبقهای بانفوذ در دربار شاهی و حکام محلی در دوران صفویه بودهاند که ورود به طبقه آنها، کار هر کسی هم نبوده است. شاطرها بهخاطر نزدیکی به شاه و امرا، از نفوذ بالایی هم برخوردار بودهاند و شاطری برای برخی، راهی مطمئن برای ترقی و پیشرفت در دستگاه دولت و حاکمان بوده است. بهترین و چالاکترین افراد، تنها بعد از ماهها و سالها تمرین و قبولی در یک آزمون دیوانهوار وارد دستگاه شاطری میشدهاند. بعد از مدتی تمرین، داوطلبان به اذن شاه در یک مسابقه بسیار مهم و بزرگ شرکت میکردند. شاطرها از میدانی در شهر شروع میکردند و مسافت مشخصی را تا خارج شهر میدویدند و نشانی که در جای مشخصی قرار داشت را از یکی از افراد شاه میگرفتند و آن را به محل شروع میآوردند. تمام این مسیر آذینبندی میشد و مردم مشتاقانه رفتن و آمدن این داوطلبان را نظاره میکردند و در تمام ساعات مسابقه، جشنی بزرگ در شهر برپا بود. هر داوطلب حدود 12بار این مسیر را میدوید و برمیگشت؛ یعنی در یک نفس، بیش از 70کیلومتر (برخی گفتهاند 72کیلومتر) را میدوید تا در نهایت به مقام عالی شاطری برسد. در غروب، که نخستین برنده مسابقه به محل پایان نزدیک میشد، شور و شادی مردم خارج از وصف بود و خود شخص شاه به استقبال او میرفت. میگویند که برنده مسابقه، در آخر مسیر یکی از کودکان را هم بلند میکرد و روی دوش خود میگذاشت تا محل پایان میدوید تا نشان بدهد چه توانایی و تاب و تحملی دارد. با ورود کالسکه و ماشین و تلگراف در دوران بعد از صفویه، بساط شاطری هم برچیده شد. اما آزمون آنها، احتمالا برای مدتی طولانی تنها مسابقه دوی منظم در سراسر دنیا بوده است. هرچند شاطری رفته، اما اصفهانیها میتوانند این رسم و سنت و آیین را دوباره زنده کنند. حالا که دویدن برای دویدن صحبت روز است، چرا دوندههای ایرانی، بدون چشمداشتی به جاه و جلال و شغل درباری و حکومتی، رسم شاطران دوره صفوی را دوباره زنده نکنند؟