• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
سه شنبه 25 اردیبهشت 1397
کد مطلب : 16284
+
-

داستان دو شهر

هنر، کوچه‌های شهر نامرئی را زندگی می‌بخشد

داستان دو شهر


گردآوری: احسان والیان
زندگی شهری ما در نگاه اول به دیوار خانه‌های‌مان و در اندازه‌ای بزرگ‌تر به وسعت دیوارهای شهرمان محدود می‌شود. اما باید خاطرنشان کرد که مرزهای زندگی شهری پا از این فراتر گذاشته است و روایت زندگی‌مان دیگر تنها متعلق به شهر آجری‌ای که در آن پناه گرفته‌ایم نیست. پای شهری دیگر در میان است! و هنرمندان تلاش دارند تا شهر دوم ما را سرزنده و به آنچه نامش زندگی است نزدیک‌تر کنند.



2شهر پیش روی ماست؛ یکی از آن دو تشکیل شده از آدم‌ها و اتومبیل‌هایش و دیگری که تعداد صفرها و یک‌ها به آن جان می‌بخشند. این شهر نامرئی از فشار دادن دکمه رایانه‌ای خانگی گرفته تا شرکت در یک نظرسنجی اینترنتی، بارگذاری یک تصویر، تراکنشی بیشتر و توییت کردن، هر لحظه بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و دیوارها و خانه‌هایش آبادتر می‌شود.

اما سؤال اینجاست که چگونه می‌توانیم این چهاردیواری دیجیتال و نامرئی را انسانی‌تر کنیم؟ چگونه می‌توانیم از شالوده این ساختار مجازی و با استفاده از فناوری آن نه‌تنها جان تازه‌ای به تولیدات و اثربخشی آن، بدهیم بلکه ساختارهای قدرت را با پرورش جوامع و رساندن صدای اشخاص به‌گوش مخاطبان به چالش بکشیم؟

امروز گوی و میدان در دست نویسندگان و هنرمندانی است که حریصانه به‌دنبال پاسخ این پرسش‌ها هستند. اما نوع کاوش آنها متفاوت از سازمان‌های دولتی است. آنها هنرمندان و نویسندگانی هستند که کارشان پرسه‌زدن در این شهر نامرئی است تا با کنار هم چیدن محل‌هایی که شهروندان شهر مجازی در آنها قدم می‌گذارند داستانی واقعی از ردپای آنها بسازند و مرزهای مسدود را برای یافتن سرچشمه‌های شناخت تجارت و تعامل در شهری که دیوارهایش را سیم‌ها و حافظه‌های آهنین درست کرده‌اند درهم بشکنند.

در سال 2013، سم‌هیل (Sam hill)- مدیر اجرایی شرکت پن استودیو (Pan Studio)- به همکاری بن‌بارکر (Ben Barker)، به اجرای طرحی به نام «سلام لمپ پُست» (Hello Lamp Post) پرداختند. این طرح در یکی از شهرهای انگلستان به نام بریستول (Bristol) اجرا شد. این طرح قابلیتی فراهم کرده بود که شهروندان بریستول می‌توانستند از طریق صندوق‌های پست، ایستگاه‌های اتوبوس و دیگر تسهیلات شهری برای یکدیگر پیام بفرستند. بعد از گذشت مدتی کوتاه، شرکت سم‌هیل موفق شد تا بر تمام ارقامی که شهروندان با آنها ارتباط برقرار می‌کردند مسلط شود و از آن به بعد ارسال و دریافت اطلاعات وارد مرحله‌ای پرسرعت‌تر و جذاب‌تری در شهر بریستول شد.

سم هیل می‌گوید: «بسیاری از ایده‌هایی که به ذهن ما می‌رسید نتیجه مشاهدات ما بود! تسهیلاتی مانند ایستگاه‌های اتوبوس و صندوق‌های پست دیجیتال به ما کمک می‌کردند؛ اما شاه کلید رسیدن به این موفقیت این بود که تمام اطلاعات وارد شده از طرف شهروندان، واقعی و متعلق به محله‌های شهر بریستول بودند. اول به فکر شناسایی محله‌ها افتادیم، بعد به ضبط و ثبت اطلاعات پرداختیم و بعد از آن اطلاعات را میان خود شهروندان به اشتراک گذاشتیم. اینطور بود که گفت‌وگوها و ارسال پیام میان شهروندان شکل گرفت».

اما این نقطه پایانی داستان نیست. بعد از گذشت تنها 8هفته، شمار پیام‌های ارسالی به 25هزار متن رسید و تصمیم برآن شد تا با طرح جدیدی به نام «قصه خودت را بگو!»(Tell Your Story) شرکت سم‌هیل یک گام پیش‌تر بگذارد. در طرح جدید، هر شهروند در جست‌وجوی شهر خود، مکان‌هایی را که سرکشی کرده بود اعلام می‌کرد و جای خود را از طریق ارسال نقشه(Location) و نقطه‌نظر خود به اشتراک می‌گذاشت؛ به این معنی که هرکس روایتگر سفر شهری خود می‌شد.



خیابان‌های پرشور و زنده شهر نامرئی



می‌توان گفت برنامه‌های سلام لمپ پُست و قصه خودت را بگو! هر دو لایه‌های سرگرم‌کننده و جذاب این شهر مجازی هستند. این نوع برنامه‌ها نمونه بارزی هستند تا شهروندان هرچه بیشتر به آبادانی شهر دوم خود توجه کنند و باور داشته باشند که می‌توانند از این طریق به شناخت یکدیگر در محل زندگی خود کمک کنند.

در کتابی به نام «ادبیات سیاه» می‌خواندم یکی از نویسندگان موفق در زمینه ادبیات پلیسی، در جواب اینکه چگونه شهری را بشناسیم اینطور جواب داده بود: «دنبال نقشه‌ها نروید! سعی کنید با اهالی شهر گفت‌وگو کنید. آنها بهتر از نقشه‌ها شهر خود را می‌شناسند». این جمله شاید همان هدفی است که در شهر مجازی امید تحقق آن وجود داشته باشد.



شهر، میزبان صدای شهروندان

گاه این تصور شکل می‌گیرد که در کنار سرعت و هیجان شهر نامرئی، شهروندان شهر واقعی به‌دلیل نبود رویارویی واقعی با یکدیگر، دچار سردرگمی می‌شوند و احساس غریبی می‌کنند. این تصور درست است اما باید گفت که این مشکل را می‌توان به‌راحتی حل کرد. همانطور که کتابی از نویسنده‌ای در دست می‌گیریم و بدون دیدن تصویر واقعی شهر داستانی، کوچک‌ترین جزئیات آن را در ذهن خود می‌سازیم، پس می‌توان با برنامه‌هایی مانند برنامه‌های شرکت سم‌هیل جغرافیایی واقعی از شهر را برای دیگر همشهری‌های‌مان به تصویری واضح تبدیل کنیم و آن را با نقطه‌نظر خودمان از شکلی مجازی به شکلی انسانی در بیاوریم و جغرافیایی روانی و کارآمد بسازیم. این واقعیت، انکارناپذیر است که ما نه در شهری واقعی زندگی می‌کنیم و نه صرفا در گونه مجازی آن! ما در مرزی میان این دو شهر حضور داریم و سعی داریم تا امروزه حداقل با گوشی‌های هوشمندمان هر چه بیشتر آنها را به هم نزدیک کنیم.



امروز گوی و میدان در دست نویسندگان و هنرمندانی است که حریصانه به‌دنبال پاسخ این پرسش‌ها هستند. آنها هنرمندان و نویسندگانی هستند که کارشان پرسه‌زدن در این شهر نامرئی است تا با کنار هم چیدن محل‌هایی که شهروندان شهر مجازی در آنها قدم می‌گذارند داستانی واقعی از ردپای آنها بسازند و مرزهای مسدود را برای یافتن سرچشمه‌های شناخت تجارت و تعامل در شهری که دیوارهایش را سیم‌ها و حافظه‌های آهنین درست کرده‌اند درهم بشکنند




منابع:

روزنامه صبح لندن       (London Times)

خبرگزاری شرکت پَن استودیو (Pan Studio)

خبرگزاری رویترز (Reuters)

این خبر را به اشتراک بگذارید