
دلم میسوزد

سیدمحمدرضا واحدی - کارشناس فرهنگی
یاد قدیمیها به خیر که نزد آنان چه حرمتی داشت حرف مرد، چه حرمتی داشت گرو گذاشتن یک تار سبیل، چه حرمتی داشت جوانمردی، چه حرمتی داشت قسم، چه حرمتی داشت مقدسات دینی، چه حرمتی داشت عشق و خلاصه چه حرمتی داشت نان و نمک.
میگویند دزدی به خانهای زد. هرچه اشیای قیمتی یافت در کوله گذاشت و داشت آماده رفتن میشد که ناگهان سنگی بلورین و براق توجهش را جلب کرد و برای اینکه ببیند آیا جواهر است یا چیز دیگر، آن را به نوک زبانش زد. همین که طعم آن را چشید و فهمید که چیست، بر خودش لعنت فرستاد که ای وای، همه زحماتم به هدر رفت. آنگاه هرچه جمع کرده بود بر زمین گذاشت و راه خروج از خانه را پیش گرفت. ناگهان صاحبخانه بیدار شد و جلویش را گرفت و بنای داد و بیداد گذاشت. دزد گفت: سر و صدا راه نینداز که هرچه برداشته بودم گذاشتهام و دارم با دست خالی میروم. صاحبخانه تعجب کرد و دلیلش را جویا شد، دزد گفت: کاش آن سنگ را به زبان نمیزدم. اما چه کنم که وقتی آن را چشیدم دیدم سنگ نمک است. ما کسی نیستیم که نمک کسی را بخوریم و حق نمک را پاس نداریم. نمکت را حلال کن برادر!
کاری به جشنواره کن و جشنوارههای بینالمللی نداریم که چه دستهایی و با چه اهدافی آنها را اداره میکنند، اما الان دیگر سخت نیست فهمیدن اینکه هنر و ورزش در جامعه بینالملل کاملاً سیاسی است. بنابراین در عجبم از ایرانیهایی که برای عرضاندام و کسب شهرت و پول، خود را در اختیار آنها قرار میدهند و با توهین به مقدسات یا سیاهنمایی اوضاع کشور و تحقیر ملت ایران و عمومیتدادن واقعیتهای تلخی که در هر جامعهای وجود دارد به کل جامعه ایرانی و بزرگ جلوهدادن ناهنجارها، میخواهند برای خود آب و نانی و رسم و نامی درست کنند.
و نیز در عجبم از مخالفان سیاسی که خود را در اختیار آژانسهای خبری و تحلیلی و سیاسی ابرقدرتها قرار میدهند و چشمشان را میبندند و هرچه دوست دارند نثار ایران و ایرانی میکنند و حتی از دشمنان این ملت افزایش تحریمها و گاه حمله نظامی به ایران را میخواهند. باید از اینان پرسید که از چهکسی انتقام میگیرید؟ از آب و خاکی که در آن رشد کردید و بزرگ شدید؟ یا از ملتی که با پول آنها به جایی رسیدهاید و توسط آنها مشهور شدهاید؟
دلم میسوزد وقتی اینها را میبینم و با نمونههایشان در دنیای عرب یا سایر کشورها مقایسه میکنم. دلم میسوزد وقتی هنرمندان خودمان را میگذارم کنار آن خواننده مشهور و پرطرفدار لبنانی که در جشن ملی لبنان، مثل یکی از مردم و همراه آنان حضور دارد و با اینکه مسیحی است در گفتوگو با خبرنگاران با تمام قدرت از مقاومت دفاع میکند. دلم میسوزد وقتی سلبریتیهای خودمان را با آن سلبریتی بسیار پرهوادار جهان عرب مقایسه میکنم که وقتی در یک پخش زنده با میلیونها بیننده، به نظام و رئیسجمهور کشورش توهین میشود، بهشدت میخروشد و تا طرفش را وادار به سکوت نکرده به برنامهاش ادامه نمیدهد. دلم میسوزد وقتی هنرمندان خودمان را که از کشورهای خارجی اقامت و تابعیت گدایی میکنند، میگذارم در کنار آن هنرمند خارجی که برای برگزاری کنسرت در یک کشور خارجی، سفارت این کشور برخلاف معمول از او میخواهد که خودش به سفارت مراجعه کند. در سفارت از او میخواهند که در اتاق دربسته اعلام کند که نظام کشورش را تأیید نمیکند، اما او میگوید من بچه آن سرزمین هستم و با حمایت آن مردم و در همان نظام به اینجاها رسیدهام؛ آنگاه با عصبانیت سفارت را ترک میکند و به سرکنسول مربوطه میگوید ویزایتان و دعوتتان توی سرتان بخورد. دلم میسوزد وقتی نیروی گریز از مرکز خودمانیها را میبینم و آن خواننده زن عراقی را که در مصاحبهاش نهتنها خجالت نمیکشد که حتی با افتخار اعلام میکند که در طول 2ماه محرم و صفر آرایش نمیکند و در کارهای هنری شرکتی ندارد و ناخنهایش را لاک نمیزند و حتی در تمام عمرش حتی یک سال هم از پیادهروی اربعین جا نمانده و همهساله با حفظ تمام آدابی که گاه عوامانه مینماید آن را انجام داده است. دلم میسوزد وقتی نامهای فرزندان سلبریتیهای ایرانی را میبینم و آن سلبریتی شیعه لبنانی را که نام علی و حسین و فاطمه روی بچههایش گذاشته است و در پاسخ به خبرنگاران میگوید من یک شیعه هستم و طبق اعتقاداتم زندگی میکنم و به احترام امامام حسین(ع)، اسم فرزندم را حسین گذاشتهام. دلم میسوزد وقتی ورزشکار خودمان را میبینم که صرفنظر از سیاست کشورشان در مورد اسرائیل، حتی کودککشی و نامشروعی آن رژیم هم مانع بازی با پرچمش نمیشود و یا حتی مقابل تیمهایش ابایی ندارد، اما انبوهی از ورزشکاران آزاده جهان از کشورهای اسلامی و عربی گرفته تا کشورهای شرق آسیا و حتی کشورهای غربی که توبیخشدن توسط دولتهای خودشان را به جان میخرند و از مصاف با تیمهای ورزشی اسرائیلی خودداری میکنند. دلم میسوزد برای هنرمندان و ورزشکاران ایرانی که تا به نان و نوایی میرسند قید همهچیز را میزنند و برای آنکه مثلاً از سوی جریان خاصی پررنگ و بزرگ شوند به همهچیز کشورشان میتازند.
آیا به اندازه یک زبانزدن به نمک کشورتان، مدیون این مرز و بوم نیستید که اینگونه تیشه به ریشه ملت و مملکت میزنید؟ گیریم که از نظر سیاسی با حاکمیت فعلی و آرای مردم مشکل داشته باشید، آیا حق است که در دامن دشمنان بیفتید و با آنان برای تحریم هموطنانتان همصدا و همنوا شوید؟ گیریم یکی در این مملکت به شما بدی کرد و آبرویتان را برد، آیا رواست که انتقامش را از مردم بگیرید و حتی با امامان و مقدساتی که خودتان هم نمکگیرشان هستید در بیفتید؟ اگر شما از یک نفر یا حتی چند نفر از مردم یا همکاران خود یا از اصحاب قدرت در ایران ضربه خورده باشید، دلیل نمیشود که نمکدان ایران و ملت بزرگ ایران را بشکنید.