• چهار شنبه 26 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 7 ذی القعده 1445
  • 2024 May 15
سه شنبه 17 خرداد 1401
کد مطلب : 162616
+
-

آداب گفت‌وگو را بیاموزیم

آداب گفت‌وگو را بیاموزیم

پیمان شوقی - منتقد سینما

اگر پلی بزنیم بین تاریخ ادبیات نمایشی و جامعه‌شناسی تطبیقی، آن‌وقت سیر تطور نمایش در جهان را می‌شود شاخصی گویا از مسیر تمدن بشری دید. نمایش در آغاز همان اوراد و حرکاتی بود که جادوگر-رهبر در میان قبیله از خود صادر می‌کرد و اهالی محترم را به حیرت می‌انداخت! به مرور حرکات موزون و سازهای اولیه هم به کمک آمدند و برخی تماشاچیان بااستعداد هم به رویداد ملحق شدند تا مراسمی درست و حسابی شکل بگیرد برای سوزاندن دل زمین و آسمان به حال بدبختی و بی‌کسی آدم‌ها. خبر نداریم که آوا-حرکات مزبور دردی را هم از حضار محترم درمان می‌کرده یا خیر، ولی قدر مسلم حسابی اسباب تفریح اهل قبیله بوده؛ به‌ویژه جماعت اطفال و نسوان که قاعدتا از ترس درنده و خزنده و ماموت، جرأت خروج از غار نداشتند و شب و روزشان به بطالت می‌گذشت.
با گسترش روند انسانیزه شدن اقوام، طبعا حساب مراسم تکریم ماوراء از حساب امور روزمره سوا شد و در هر سرزمینی بنا به اقتضای آب و هوا، مکان و زمان و مدعیان خاص خودش را یافت، اما عادت ملت به آن سرگرمی دلچسب سبب شد که شکلی از آن مناسک در قالب تقلید سخن‌گویی ارباب انواع با انسان بین مردم باقی بماند و در شکل تک‌گویی، هم‌صدایی و هم‌آوازی در اماکن عمومی، اوقات‌فراغت‌شان را پرکند. تحول تدریجی این تقلید به سمت سرگرمی، تقریبا همه‌جا مثل هم بود ولی درست جایی که عنصر روایت وارد این بازی شد، یک دوراهی جدی مقابل تمدن بشری قرارگرفت: یک راه این بود که «نمایش»ها همچنان شاهراه یکطرفه ابلاغ پیام‌هایی از عالم بالا باشد، و راه دیگر اینکه «آدمیزاد» هم آن وسط فرصت افاضات بیابد و دیالوگی بین او و از ما بهتران برقرارشود! 
تاریخ می‌گوید: اقوامی که راه دوم را رفتند به «تئاتر» رسیدند و سنت دیالوگ یعنی آمیزه‌ای از «گفت»و«گو» در جانشان نشست و در مسیری افتادند که قرن‌ها بعد از تز و آنتی‌تز به سنتز برسند. از ضرب این شصت بود که ارباب طبیعت شدند و به حوالی جایی رسیدند که به جز خدا ندیدند اما به شهادت همان تاریخ، جماعتی که راه اول را رفتند اگرچه ظاهرا از برگ انجیر به کت و شلوار رسیدند ولی همچنان در حسرت بازگشت به خویشتن خویش ماندند، زیرا جز تکرار طوطی‌وار «گفت» نیاکانشان و نیاکان نیاکانشان، ابزاری برای مواجهه با جهان در اختیار ندارند.
ما اعضای اجتماعی از جنس اخیر، نمود این ویژگی را در آینه هر روز خود می‌بینیم: گفتن بلدیم ولی گفت‌وگو بلد نیستیم. از گفت‌وشنود اولی را گرفته‌ایم و دومی را یکسره به اهل خفیه واگذاشته‌ایم. به‌جای بحث، سخنرانی می‌کنیم و یکطرفه تخت‌گاز می‌رویم و چون عادت نداریم به احدی پاسخ بگوییم، عضوی به‌نام گوش شنوا رفته‌رفته در مسیر تکامل از وجودمان حذف شده، اگر هم مخاطب در موضعی برابر با ما سخن بگوید، از گفته‌هایش فقط چند جمله اول را می‌شنویم و چنان ذهن را مشغول منکوب کردن او می­‌کنیم که منظور اصلی را نمی‌فهمیم. نشان به آن نشان که اغلب جواب‌هایمان با «نه» شروع می‌شوند! شاید توانایی شنیدن و فهم صدای «دیگری» را به کلی از دست داده‌ایم و خبر نداریم!
البته شاید این پریدن از تاریخ نمایش به نتیجه ­گیری‌های شبه‌علمی، خودش نشانه حرکت‌ نگارنده در مسیر یکطرفه «گفت» باشد و محرومیتش از «شنود» پالس‌هایی که فرهنگ عمومی می‌فرستد را گواهی دهد. ولی در این مسئله هم تردید نباید کرد که بخش بزرگی از مشکلات اجتماع امروز ما - که گاه از مشکل گذشته و به معضل بدل شده - از همین غلبه «گفت» در غیبت «شنود» است: انبوه «گفت»ها در مقابل نشنیدن حرف‌ها و خواست‌های طرف مقابل. کسی که می‌تواند فرزند، شاگرد، قوم و خویش، همکار، ارباب­ رجوع، موکل و... یا اصلا غریبه‌ای باشد که صرفا قضای روزگار، ما را بالادست او نشانده است.
باور کنیم پایبندی به آداب گفت‌وگو، آغاز گشایش گره‌هاست.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید