• یکشنبه 30 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 11 ذی القعده 1445
  • 2024 May 19
دو شنبه 16 خرداد 1401
کد مطلب : 162404
+
-

بزرگداشت چهلمین روز درگذشت «محمدعلی اسلامی ندوشن»

خاطره‌نگارِ قومِ ایرانی

یادداشت
خاطره‌نگارِ قومِ ایرانی

مهدی محبتی - استاد دانشگاه ادبیات

یکی از ارکان فرهنگ ایران معاصر فرو ریخت. آنکه از قلب اقلیم ایران برآمد و نزدیک به یک قرن - اندکی کمتر - تار و پود تاریخ و فرهنگ و هنر و ادب ایران را کاوید و به ژرفا رفت و کوشید در حد بضاعت خویش نسبتی میان سنت‌ها و آداب ایرانی و دنیای مدرن آن ایجاد کند و نگذارد 2 بال عشق و خرد، ماده و معنویت، دنیا و آخرت هیچ‌کدام از خاطرها برود که رفتن هرکدام سقوط قطعی «ققنوس ایران» و مردمانش را با خود خواهد داشت.
محمدعلی اسلامی‌ندوشن از آن دسته روح‌های تشنه جست‌وجوگری بود که بی‌تابانه از کویرگونه‌ای دورافتاده برمی‌خیزد و با همت و درایت و پشتکار تا اوج قله‌های ممکنِ استعدادی خویش فرا می‌رود. از رشته حقوق آغاز کرد و بعد دل به ادبیات داد و شاعر شد و چون شعرش را در اوج ندید رها کرد و سر سپرد به نوشتن و ثبت یافته‌ها و خاطرات دیروز و امروز خود و ایران.
جهان را گشت و آنچه در نگاهش نیکو بود برگزید و برای ایران به ارمغان آورد تا در جان و جهانش بریزد و از اینجا ارمغانی سازد
 برای آنجا.
در هیچ امری ذوفن و متخصص نبود اما ذوفنونی بود که با جامعیت خود نگاه‌های تازه و کمیابی به تاریخ و فرهنگ و ادب و جامعه داشت و داد و این، کم نعمتی نبود برای مردمانی که غالبا تقلید و تکرار خمیرمایه ،کارِ حتی بزرگان‌شان است...
ارزش کار و نگاه ندوشن به گمان من در 2 چیز بود: تیزبینی منحصربه‌فردی که از تأملات ممتدش در سنت و داشته‌هایش ریشه می‌گرفت و با تجربه زیسته و سفرهایش در دنیای امروز گره می‌خورد و دیگر نثر ممتاز و منحصربه‌فردی که یافته‌هایش را به شایسته‌ترین شیوه‌ای آفتابی می‌ساخت. از همین روی بود که مثلا نخستین‌بار، جدی‌ترین نقد را او بر افکار اقبال لاهوری فرود آورد که «دنیای اشعار و آثارش با همه زیبایی‌ها، خیلی ذهنی و ایده‌گرایانه است و غیرقابل تحقق!» در کتاب دیدن دگرآموز و شنیدن دگرآموز.
و گفته‌ها و یافته‌های مرتبط با مولانا خصوصا در مقامات و مقالات مریدانی چون افلاکی و مناقب‌العارفین عمدتا ‌زاده شیفتگی آنان به مولاناست. در کتاب «باغ سبز عشق» و صدها نکته دیگر که در حدود ۴۰کتاب خود آورده است خصوصا در «داستان داستان‌ها» و تحلیل خاص و ممتازش از رستم و اسفندیار و...
البته گهگاه دلدادگی عمیقش به فرهنگ ایران و ایرانی، داشته و یافته‌های دیگران را در نگاهش کمرنگ‌تر از آنچه بود می‌ساخت و مثلا از آزادی مجسمه در غرب می‌گفت به‌جای مجسمه آزادی و یا بسیاری از شخصیت‌ها و آثار ادبی ما را برتر از دیگران می‌دانست و امثال آن....
ندوشن نمونه یک ایرانی آزاده و فرهیخته بود که با همه وجودش در پی آبادی و آزادی ایران بود. من دانش‌آموزی بودم که با نوشته‌هایش آشنا شدم و دلداده دیدارش... تا آنگاه که استادم شد در دانشگاه تهران و در درس «تحقیق در مکتب‌های ادبی جهان» و هم‌کلامی و همراهی با او و حضورش، غنیمتی برای جانم....
من او را «خاطره‌نگارِ قومِ ایرانی» می‌دانم که سیمرغ‌وار غم‌خوارِ زال و رود ایرانش بود و یک آن از یادش نمی‌برد! و اکنون هیچ نمی‌دانم که آیا این فرهنگ و وطن، با این اوضاع و احوالی که دارد هنوز هم می‌تواند فرزندانی بیاورد که از مادر خویش خاطره‌های خوش داشته باشند و فردا فراموشش نکنند و در باد رهایش نسازند؟

این خبر را به اشتراک بگذارید