• شنبه 27 مرداد 1403
  • السَّبْت 11 صفر 1446
  • 2024 Aug 17
یکشنبه 1 خرداد 1401
کد مطلب : 161334
+
-

ترازوی ناموزون اصلاح‌طلبان

بیرواند آبراهامیان، نظریه‌پرداز سیاسی در بررسی علل سقوط پهلوی مسئله توسعه ناموزون را مطرح می‌کند. به این معنا که توازنی بین توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی در آن زمان وجود نداشت و همین عدم‌توازن باعث اعتراض و در نهایت انقلاب شد. با تکیه بر این نظریه می‌توان دیدگاه مکملی را نیز مطرح کرد که هرگاه توازنی بین عملکردها و شعارهای سیاسی وجود نداشته باشد، انحراف، شکست و افول و فروپاشی دور از انتظار نیست. این نکته در گفت‌وگوی همشهری با حمیدرضا ترقی، فعال سیاسی اصولگرا بیشتر مورد بررسی قرار گرفت.

 این تحلیلگر سیاسی معتقد است که اصلاح‌طلبان از ابتدا تنها بر توسعه سیاسی تأکید می‌کردند و همین امر باعث شد که در حوزه اقتصادی و حتی سیاست خارجی نتوانند به‌خوبی عمل کنند. همین عدم‌توازن و عدم‌فهم از این ناموزونی باعث شد که از ابتدا دچار انحراف و در نهایت افول شوند؛ تا جایی که جریان اصلاحات نتوانست در عرصه سیاسی موفق شود و در نهایت مجبور شدند که دروغ بگویند و اختلاف سازمانی خود را بیش از پیش آشکار سازند. وی گفت: «اصلاح‌طلبان در دوم خرداد76 از غفلت رأی اولی‌ها استفاده کردند و با دروغگویی و سوءاستفاده از قشر جوان رأی اولی و طرح شعارهایی چون دمکراسی، توسعه سیاسی و آزادی، آنها را تطمیع کردند و در نهایت گامی برای آنها برنداشتند. درواقع از جوانان به‌عنوان ابزار سیاسی استفاده کردند. در نهایت نیز برای جبران عقب‌ماندگی‌ها و ناکارآمدی‌های خود، شعار تقلب در انتخابات سال1388 را ساختند. بعدها شعار برجام و مذاکره با غرب را ساختند که تنها راه نجات مردم ایران است؛ درحالی‌که عملکرد آنها عملا کشور را چندین سال عقب نگه داشت؛ چراکه فساد، غرب‌گرایی و بی‌قانونی آنها باعث بی‌توجهی به ظرفیت‌های داخلی شد.» وی افزود: «به‌نظر نمی‌رسد مردم ضربه شدید به بورس را فراموش کنند. درواقع آنها به اصلاحات اقتصادی توجهی نداشتند. همین رویه بود که چالش‌های سال1398 را به‌وجود آورد. همچنین تولید ملی ضربه دید، تمام مسائل به برجام گره خورد و غرب‌گرایی مورد ترویج قرار گرفت. درواقع آنها به امید دشمنان تنها به شعارهای سیاسی اکتفا می‌کردند؛ درحالی‌که رویه آنها مخالف گفتمان انقلاب بود. همین امر نیز باعث شد که از اساس شاکله مخالف و اپوزیسیون به‌خود بگیرند. آنها به جای اینکه به داشته‌های داخلی و ظرفیت‌های مردمی توجه کنند تنها دست به دامان غرب بودند. عده‌ای از آنها نیز برای همیشه فرار کردند و از ایران رفتند؛ ضمن اینکه آنهایی که ماندند نیز رویه تجدد و دگر‌اندیشی را جایگزین مشی اصلاحات کردند. همین امر باعث دوری مردم از آنها شد و درواقع آنها مطرود شدند. نتیجه این طرد شدن است که در قامت اپوزیسیون تنها می‌خواهند نقد کنند و طلبکار باشند. درحالی‌که رویه آنها سودی ندارد.»گفته‌های این فعال سیاسی یادآور همان مسئله عدم‌توازن در عملکردهاست. واقعیت این است که گفتمان انقلاب اسلامی براساس توازن در باورها و ارزش‌هاست؛ جایی که صورت و سیرت انقلاب در همگامی با هم می‌توانند رویه‌ای از مردم‌سالاری دینی را متجلی کنند؛ جایی که همگامی اصل تکیه بر استقلال و خودکفایی اقتصادی باعث افق‌بخشی به توسعه سیاسی و عزت داخلی و خارجی می‌شود؛ جایی که نیاز به هیچ قدرت خارجی احساس نمی‌شود. اما رویه‌ای که اصلاح‌طلبان از ابتدا آغاز کردند مخالف گفتمان انقلابی بود. سیاست تنش‌زدایی و ارتباط با غرب را آنچنان پیش رفتند که در عمل ارزش‌های واقعی انقلاب را زیر سؤال بردند؛ ضمن اینکه در داخل بر الگوهای ایرانی و اسلامی در حوزه فرهنگ نیز بی‌توجه بودند. زمانی  که بعد از 8سال از رئیس دولت اصلاحات پرسیدند پس چه شد آن عزت و آزادی که شعار می‌دادید، گفت همین که اعتراض می‌کنید ارمغان دوران اصلاحات است؟ درواقع آنها ثمره دوران خود را خستگی، عصبانیت و اعتراض می‌دانستند، به خیال خود که دمکراسی این است. نکته دیگری که در این زمینه باید مطرح کرد اینکه رویه اصلاحات در ایران همواره با نوعی گرایش به تجدد همراه بوده است. دلیل آن نیز فراهم نکردن بسترهای داخلی برای بهره‌بردن از شاکله اصلاحات است. منظور از اصلاحات نیز حوزه سیاسی بوده تا اقتصادی؛ اینگونه بوده که تنها کپی‌برداری از تصویرهای دمکراتیک غربی راه‌حل توسعه سیاسی بوده است. درواقع دگراندیشی، روشنفکری و تجدد تنها نتیجه گرایش‌های اصلاح‌طلبی بوده است. بدیهی است که عصر تجدد به نوعی به سر آمده است یا حداقل جذابیتی ندارد. اینگونه است که در دنیای امروز دولتی کارآمد است که بتواند اصلاحات اقتصادی را به‌موقع انجام دهد و در نهایت بتواند به نوعی بلوغ برسد. 

این خبر را به اشتراک بگذارید