خانه خوب، خانه بد
شیدا اعتماد
خانه هرچند که پوستهای قابل لمس از دیوار و در و پنجره دارد اما از اینها ساخته نمیشود. چیزی که خانه را میسازد روحی است که توسط انسان در خانه دمیده میشود. رابطه انسان و خانه اما رابطه خالق و مخلوق نیست. با اینکه انسان با حضورش زندگی را در خانه جاری میکند اما اینکه زندگی به چه شکلی جریان پیدا کند تابع خانه هم هست. اینجاست که معماری وارد صحنه میشود. معماری است که تعیین میکند که چه فضایی کجای خانه قرار بگیرد و این فضاها چه ارتباطی با هم داشته باشند. نحوه قرارگیری فضاها هم بهطور مستقیم بر نحوه زندگی در این فضاها اثر میگذارد. در واقع خانه کالبدی خنثی نیست که هر نوع زندگی را بشود در آن پیاده کرد. شکل خانه و محل قرارگیری فضاها تعیین میکند که ساکنان کجای خانه جمع شوند، کجا مکث کنند، میز و کمد و تلویزیون را کجا قرار بدهند. کجا بنشینند، کجا غذا بخورند و تختخواب را در کدام جهت قرار دهند. معماری در مجموع سناریویی برای زندگی میچیند که فقط جزئیاتش قابل تغییر هستند. در خانههای کوچک یا در آپارتمانهای متوسط شهری، انعطاف کمتری در معماری خانهها وجود دارد که بخشی از آن تابع مسائل شهری، قوانین شهرداری و محدودیتهای زمین است. اما خیلی از مشکلاتی که خانههای امروزه درگیرش هستند به سادگی میشد که نباشند.
این روزها که فصل جابهجایی و تغییر مکان است حتما این را از بسیاری دوستان میشنوید که چقدر مسیر یافتن یک خانه خوب ناهموار است. حتی بدون درنظر گرفتن مسائل اقتصادی، باز هم پیدا کردن خانهای که کیفیت قابلقبولی به زندگی ببخشد به این آسانیها نیست. (بماند که درنظر گرفتن مسائل اقتصادی هم ناممکن است وقتی که بیشترین هزینه خانوادهها هزینه مسکن است.) خیلی از خانههایی که باصرف هزینههای زیادی ساخته میشوند با اصول اولیه زندگی غریبه هستند. سازندهها تجسمی از اینکه یک خانواده قرار است در این خانه زندگی کنند ندارند. فکر نمیکنند که کودکی قرار است در این خانه نخستین قدمهایش را بردارد. فکر نمیکنند که باید پنجرهای رو به کوچه باشد که بشود وقت دلتنگی کنارش ایستاد. هیچوقت زوج جوانی را تجسم نمیکنند که با ذوق خانه را برای شروع زندگی مشترکشان میچینند. انسان زندگیبخش است اما همین انسان هم باید پنجرهای رو به آسمان و آسمانی پشت پنجرهاش باشد که بتواند بنایی را به خانه تبدیل کند.