مک فارلین دست خالی رفت
بازخوانی رسوایی سیاسی آمریکا در جهان
صفیه رضایی ، روزنامهنگار
تاریخ پر از نانوشتهها و رمز و رازهایی است که شاید تا ابد فاش نشود. عرصه سیاست خارجی و چارچوبهای پنهان آن نیز جزو همان نانوشتههایی قرار میگیرد که گاه تمام واقعیتهای آن گفته نمیشود یا تمایلی به پرداختن به آنها وجود ندارد. یکی از این واقعیتها که در ایران کمتر به آن پرداخته شده است اما در بعد جهانی بسیار اسناد دارد، ماجرای مک فارلین است که تحت عناوینی همچون ایران گیت یا ایران کنترا نیز شناخته میشود. ماجرایی که نوعی رسوایی سیاسی برای کشور آمریکا بهحساب میآید و حالا با مرگ رابرت مک فارلین، مشاور امنیت ملی در دولت ریگان بهانهای برای پرداختن به آن و بازخوانی آن بهوجود آمده است. ماجرایی که عدهای از تحلیلگران آن را فریب کاری محض از جانب آمریکا تفسیر میکنند و عدهای نوعی بازی از پیشباخته؛ عدهای نیز آن را نوعی بازی پنهان یا پنهانکاری سیاسی میدانند.
ماجرا از کجا شروع شد؟
مک فارلین یک تفنگدار دریایی بود که در دولت ریگان توانست مشاور امنیت ملی شود. خبر مرگ فارلین در حالی منتشر شد که او بعد از ماجرای رسوایی سیاسی آمریکا تصمیم گرفت با قرص خودکشی کند اما ناموفق بود. شاید همین مسئله دلیل افسردگی وی تا آخر عمر او نیز بوده باشد. با این حال او نیز احساس میکرده که مورد سوءاستفاده دولت متبوع خود قرار گرفته است. آن هم در سال 1365و در بحبوحه جنگ ایران و عراق؛ ماجرا از آنجا آغاز شد که ایران بهدلیل اشغال جاسوسخانه آمریکا، مورد تحریم تسلیحاتی قرار گرفته بود؛ از طرفی آمریکا تلاش داشت که 7 گروگان خود را که در لبنان توسط حزبالله گروگان گرفته شده بودند آزاد کند. به این امید که جمهوریخواهان با این وسیله انتخابات آتی آمریکا را به نفع خود تمام کنند. از این جهت مک فارلین بهصورت مخفیانه و همراه با 4 نفر دیگر با پاسپورت ایرلندی وارد ایران شدند تا با هدف آزادی گروگانها و فروش سلاح به ایران که در آن زمان درگیر جنگ با عراق بود بستر مذاکره و نزدیکی با ایرانیها را فراهم کند. قرار بود آمریکا بهازای آزادی گروگانهایش در لبنان، تسلیحاتی را که ایران نیاز داشت به تهران بفروشد و پس از دریافت پول آن، شورشیان (کنتراها) را علیه دولت نیکاراگوئه تأمین بودجه کند. بدیهی است که این اقدام در دولت ریگان بدون اطلاع کنگره انجام شده بود؛ چرا که کنگره، ایران را تحریم تسلیحاتی کرده بود و هرگونه کمک به کنتراها را هم ممنوع اعلام کرده بود، ضمن اینکه این مذاکرات خارج از چارچوب وزارت امور خارجه آمریکا و بهصورت مخفیانه صورت میگرفت. با این حال ورود مک فارلین به ایران با هیأت همراه راه به جایی نبرد چرا که مقامات ایرانی حاضر به ملاقات با آنها نشدند. در واقع آنها میخواستند که با مقامات ارشد ایرانی دیدار کنند که عرف سیاست خارجی ایران اجازه چنین دیداری را نمیداد. با این همه تلاش آمریکاییها فقط در زمینه فروش سلاح و تلاش برای آزادی گروگانهای خود نبود که آنها تلاش داشتند باب مذاکره را باز کنند که از نگاه خود ایران به شوروی متمایل نشود. درحالیکه سیاست خارجی دولت ایران آن زمان نه شرقی، نه غربی بود و ایران تحت رهبری امام خمینی (ره) نه غرب را قبول داشت نه شرق را. بلکه اتکا به نیروی ایمان و اراده مردمی داشت که در جنگ مقاومت میکردند. بیمحلی مقامهای سیاسی ایران با مکفارلین که ناشی از بیاعتمادی به آمریکا بود موجب شد آنها دست خالی به کشورشان بازگردند. ماجرای مک فارلین تا نیمه سال 1365و تا زمانی که این اتفاق توسط یک روزنامه لبنانی فاش شد، ادامه داشت. هفتهنامه الشراع لبنان در روز 12آبان 1365خبری از سفر مقامات آمریکایی به تهران منتشر کرد البته مقامات آمریکایی تکذیب کردند اما واقعیت قابل کتمان نبود.این ماجرا در آمریکا به یک بحران تمامعیار تبدیل شد؛ چرا که با وجود آنکه کنگره آمریکا تأمین مالی شورشیان کنترا در نیکاراگوئه را ممنوع کرده بود، دولت ریگان از پول معاملات اسلحه در ایران برای کمک مالی به این شورشیان استفاده کرد.به این ترتیب آمریکا آبروی خود را نهتنها در حوزه داخلی که در سطح جهانی نیز برد. مک فارلین نیز محاکمه و ریگان محکوم به دروغگویی، خطا و ضعف در سیاست خارجی شد.امام خمینی(ره) درباره ماجرای مک فارلین فرموده بودند:«... آنهایی که میگفتند ما چه میکنیم و قطع رابطه میکنیم و از این مسائل میگفتند، امروز معلوم شد که با عجز و ناله در پیشگاه این ملت آمدهاند و میخواهند که رابطه برقرار کنند، میخواهند عذر تقصیر بخواهند و ملت ما قبول نمیکند. این مسئله است، مسئلهای است که از تمام پیروزیهای شما بالاتر است. مسئله رئیس آمریکا با آن همه به قول خودش جلال و جبروت، کسی را از مقامات عالی بفرستد به اینجا که با مقامات اینجا ملاقات کنند و هیچیک از آنها حاضر به ملاقات نشود. این مسئله بزرگی است که دنیا را منفجر کرده است و باید هم بکند، کاخ سفید را به عزا نشانده است و باید هم بنشاند، مسئله مسئله مهم است...»