من نماد مردمام
احسان خسروجردی-پژوهشگر حوزه فرهنگی
ویکتور هوگو (Victor Hugo, 1802-85)، شاعر و درامنویس و داستاننویس فرانسوی است. پدرش از ژنرالهای زمان ناپلئون بود. در کودکی او را به ایتالیا و اسپانیا بردند و هنوز چندان سنی از او نگذشته بود که نخستین کتاب شعر خود را منتشر کرد و مصمم شد که «یا شاتوبریان باشد یا هیچ». مقدمه درام کرامول (۱۸۲۷) وی را در صف مقدم رمانتیکها قرار داد؛ بزرگترین نماینده این مکتب باقی ماند و بسیاری او را بزرگترین شاعر زمان خود میدانستند. آثار عمده شعری او اینهاست: شرقیات، برگهای پاییز، سرودهای سپیدهدم، نداهای درونی، پرتوها و سایهها، کیفرها، تأملات، و افسانه قرون. انتشار تراژدی ارنانی او آشوبی میان طرفداران کلاسیسیسم و رمانتیسم برپا کرد. این درام مبنای اوپرای ارنانی وردی بود. از جمله نمایشنامههای دیگر هوگو اینهاست: ماریون دلورم (۱۸۳۱)؛ روی بلاس؛ و بورگراوها(۱۸۴۳)، که عدمموفقیت آن نشانه پایان یافتن دوره درام رمانتیک بود. مرگ غمانگیز دختر هوگو و شوهرش در همین سال مایه سرودن یک رشته از اشعار مربوط به دوران کودکی برای هوگو شد که هنر پدربزرگ بودن(۱۸۷۷) مجموعهای از آن رشته است.
بزرگترین داستانهای هوگو عبارت است از گوژپشتنوتردام(۱۸۳۱)، بینوایان، کارگران دریا( ۱۸۶۶)، و نودوسه(۱۸۷۴). ویکتور هوگو کار سیاسی خود را با طرفداری از دوک رایشتات، پسر ناپلئون، آغاز کرد سپس از هواخواهان پسر لوئی فیلیپ و زمان کوتاهی لوئی بوناپارت شد اما چون پس از آن به مخالفت با ناپلئون سوم برخاست، او را نخست به بلژیک و سپس به جزیره جرزی و بعد از آن به جزیره گرنزی تبعید کردند که تا سال۱۸۷۰ در آن اقامت گزید و چون موردعفو قرار گرفت این بخشایش را نپذیرفت. در سال۱۸۷۰ پیروزمندانه به پاریس بازگشت و به نمایندگی مجمع ملی و سنا برگزیده شد. در سالهای آخر عمر مورداحترام و ستایش عمومی بود و او را پس از مرگ در پانتئون به خاک سپردند. نقادان در عظمت نسبی او با یکدیگر اختلاف کلمه دارند ولی باید گفت که وی برجستهترین چهره در ادبیات قرن۱۹ میلادی فرانسه بوده است.
رمان «مردی که میخندد» روایت زندگی بسیار غمانگیز کودکی به نام «جوئین پلین» است که از بدو تولد بیخانمان شده و هیچگاه خانواده خود را ندیده است. «کومپراچیکوها» (خریداران بچه) او را خریده بودند، ولی در شبی سرد و زمستانی، این راهزنها و خلافکاران وی را در «ساحل پورتلند انگلستان» رها و فرار میکنند. لب و دهان این کودک در 2سالگی توسط شخصی جراحی شده و بهصورت مضحکی درآمده است. دورهگردی به نام «اورسوس» او را بزرگ میکند و با اجرای نمایش به موفقیت چشمگیری دست پیدا میکند، تا جایی که جوئین به «مردی که میخندد»، معروف میشود. جوئین جان یک دختربچه یکساله نابینا را نجات میدهد.
سپس جوئین همراه با آن دختربچه که او نیز بیخانمان است و به اتفاق اورسوس، به لندن میروند و هر روز زندگی بهتری را برای خودشان فراهم میکنند. اورسوس به هنگام اجرای نمایش به مردم آگاهی میدهد و از طرفی جوئین در محلههای فقیرنشین رفتوآمد میکند. از طرف حکومت به آنها اخطار میدهند، تا جایی که یکبار اورسوس را به دادگاه احضار میکنند. مدتی میگذرد و شبی جوئین را به زندان شهر احضار میکنند و در آنجا مشخص میشود که... .
رمان مردی که میخندد یکی از شاخصترین آثار هوگو است که آن را در سال ۱۸۶۹، در شهر بروکسل نوشت و مانند داستان بینوایان، بازتاب دغدغههای اجتماعی ویکتور هوگو است. یک معرکهگیر فیلسوف، یک هیولا با روح درخشان، یک دختر یتیم نابینا و یک دوشس منحرف، قهرمانان این رماناند. در این اثر توصیف انگلستان اوایل قرنهجدهم با قدرت صورت گرفته است. علاوه بر توصیف وضعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، مفاهیم و معانی بسیاری در این رمان مطرح شده که قابلتأمل و مداقه جدی است. بهعنوان مثال اورسوس به لاتین بهمعنای خرس است. تنها همدم او یک گرگ بزرگ اهلی است که اورسوس او را همو (در لاتین بهمعنای انسان) نامیده است که ما را یاد جمله مشهور و معروف تامس هابز، فیلسوف سیاسی بزرگ غرب میاندازد؛ «انسان گرگ انسان است». هوگو در اوج این رمان، با بیان خطابهای از قهرمان داستان، اینگونه پیام اصلی کتاب را بیان میدارد که بلایی که سر وی آمده در حقیقت بر سر بشریت آمده است. مردمی که در ظاهر میخندند و باطناً رنج میبرند؛ «...ای قدرتمندان احمق! دیدگان خود را بگشایید. من مجسمکننده همهچیزم... کشیشان، اشراف، شاهزادگان! به هوش باشید: مردم به ظاهر خندانند و باطناً رنج میبرند... من نماد مردمام... ولی به شما میگویم که مردم بهخود میآیند؛ انتها شروع میشود. شفق خونین صبح میدمد. این است معنای خنده من. اینک شما بر خنده من بخندید!»
تظاهرات، اعتراضات و جنبشهای مردمی امروز فرانسه و نقدهای اجتماعی و فرهنگی در پی ساختن فیلمهایی همچون «جوکر» (۲۰۱۹ Todd Phillips) در آمریکا و غرب شاهد و ادامه همین روند تحولاتی است که هوگو از آن پرده برمیدارد. آثار ادبی و هنری فراوانی در غرب نگاشته و آفریده شده است که با دیدی منصفانه و اخلاقی واقعیت و حقایق غرب را آنگونه که هست نشان میدهد ولی متأسفانه در ایران آنچنان که شایسته و لازم است به این آثار پرداخت نشده است.