نظری بر بسترها و پیامدهای خیزش ایرانیان در طول تاریخ
عدالتخواهی به مثابه آرمانی همیشگی
زکیه عاقلی؛ تاریخپژوه
عدالتخواهی مسئلهای ریشهدار در تاریخ ایران زمین است؛ هم از این روی نیز مخالفت با ظلم و جور و مبارزه با آن و حمایت از رهبران عدالتطلب، هماره بخش مهمی از آرمانهای مردمان ایران تلقی شده و میشود. بر همین اساس هم فردوسی در داستانهای مختلف شاهنامه از «عدالت و دادخواهی» سخن میگوید و حتی وظیفه بندگی را عدالتخواهی عنوان میکند:
خداوند کیوان و گردان سپهر
ز بنده نخواهد به جز داد و مهر
وی در ماجرای رویارویی کاوه آهنگر با ضحاک، اوج این روحیه عدالتخواهی ایرانیان را به بهترین شکل بهتصویر میکشد؛ آنجا که کاوه همه مردم را بهسوی مبارزه و قیام علیه ظلم ضحاک فرامیخواند و فریاد دادخواهی سرمیدهد:
چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
برو انجمن گشت بازارگاه
همی برخروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی «داد» خواند
بیتردید و به حقیقت، میتوان ادعا کرد که همین روحیه حق و عدالتخواهی ایرانیان نیز باعث شد که بعد از تحمل سالها ظلم و ستم پادشاهان ساسانی، با مشاهده رفتار عدالتطلبانه سپاه اسلام در زمان ورود به سرزمین ایران و شنیدن حرف حق از زبان مبلغانی چون «سلمان فارسی» و «عمار یاسر»، اسلام را از اعماق جان بپذیرند. همچنین گرایش ایرانیان به خاندان پیامبر(ص) و دوستی با آنها و گسترش تشیع بهویژه بعد از حمله مغول را نیز از همین منظر عدالتخواهی و حقجویی میتوان تفسیر کرد.
از آن پس قیامهای گوناگون علیه استبداد خلفای عباسی، بهویژه از سوی علویان و پس از سلطه مغولان، ازجمله قیامهایی چون «سربداران» و «میرقوامالدین» نیز در همین راستا معنا پیدا میکند؛ چنانچه خوشنامی کریم خان زند در تاریخ با لقب «وکیل الرعایا»، بهدلیل دوری از ظلم و ستم و تلاش او برای تحقق عدالت در کشور شایع شده است. شاید بتوان اوج عدالتخواهی ایرانیان را بعد از ورود استعمارگران به خاک وطن دانست. از قیام مردم برای داشتن «عدالتخانه»، که به جنبش نافرجام مشروطه منجر شد، تا قیامهایی که در آن بزرگانی چون: آیتالله العظمی سیدعبدالحسین لاری، سردار جمعه خان اسماعیل زهی، رئیسعلی دلواری، میرزاکوچک خان جنگلی، شیخ محمد خیابانی، کلنل محمدتقی خان پسیان و... علیه استبداد و استعمار به پاخاستند و در نهایت هم در آن راه، لباس شهادت به تن کردند. گرچه عمده این قیامها بهدلیل نداشتن رهبر واحد و وجود نفوذیها و عدماتحاد اقوام در مبارزه با ظالمان داخلی و استعمارگران خارجی به نتیجه نرسید اما درس گرفتن از همان تجربههای تلخ، در نهایت به قیام مردم ایران علیه سلطنت وابسته پهلوی، به رهبری حضرت امامخمینی(ره) منجر شد؛ قیامی که رهبری بزرگ آن، درباره اجرای عدالت در حکومتش معتقد بود: «ما یک حکومتی میخواهیم، که روی مصالح این ملت کار بکند. البته ما دستمان به حکومتی که مثل پیغمبر باشد که دیگر نمیرسد، تمام شد، دستمان به یک حاکمی مثل علی بن ابی طالب که نمیرسد، اینها را ما حالا نمیخواهیم بگوییم که ما میخواهیم، علی بن ابی طالب (سلامالله علیه) ما از کجا پیدا کنیم یک همچو چیزی، اما ما میخواهیم یک حکومتی باشد که لااقل تبع قانون باشد، تبع قانون اسلام باشد، تبع قوانین مجعوله صحیح باشد... ما میخواهیم یک چنین دولتی تشکیل بدهیم، دولتش مشکل نیست، خیال میکنند اینها که ما از آسمان میخواهیم یک دولتی بیاوریم، نخیر، توی همین زمین اشخاصی هستند که میتوانند به عدالت رفتار کنند، اشخاصی هستند که شریف هستند. در همین زمین، در همین ایران، در همین خارج، در همین داخل، ما داریم اشخاصی که اینها میتوانند اداره بکنند مملکتشان را، میتوانند که عدالت برقرار کنند بین مردم، میتوانند مردم را به عدالت وادار کنند، میتوانند تنظیم کنند امور مملکت را... .» (صحیفه امام، جلد4، ص462)
و بر همین اساس و از آنجا که در تفکر شیعی، «عدالت» یکی از اصول پنجگانه اعتقادی است و البته چشیدن طعم نسبی عدالت و افزایش رفاه و آبادانی عمومی در طول 4دهه عمر نظام جمهوری اسلامی، گسترش «عدالت» آنهم برای همه مردم جهان، آرمانی در ذهن و ضمیر مردم ایران است، که تا قیام مهدی موعود(عج) ادامه دارد.