سر به تیغ بر سر عدالت
علی عمادی؛ روزنامه نگار
عمر خطاب که خلیفه شد، برخلاف سیره رسول خدا در تقسیم بیتالمال، بعضی را بر دیگران ترجیح داد؛ آنها که زودتر مسلمان شده بودند اولویت داشتند، مهاجران قریش بر دیگر مهاجران، همه مهاجران بر همه انصار و عرب را بر عجم برتری داد. لابد توجیه هم داشته؛ چون سابقون در اسلام بیش از دیگر نومسلمانان آزار و اذیت شده بودند یا مهاجران که به فرمان پیامبر اکرم صلیالله علیهوآلهوسلم ترک خانه و دیار کرده بودند و از مکه راهی یثرب شدند، هزینه بیشتری نسبت به انصار که ساکنان مدینهالنبی بودند برای تشکیل جامعه اسلامی پرداختند و حالا در ایام ثبات و آرامش باید حق بیشتری از بقیه میبردند که بردند. عرب هم که مسلما با منطق نژادپرستانه جماعتی که هنوز تفکر جاهلیت را رواج میدادند، بیهیچ برهانی، بر عجم اولی بود.
کاسههای صبر وقتی از ستم پر شد، هجوم به در خانه امیر مومنان بردند، برای بیعت. با همان توصیف علی علیهالسلام؛ «چون موی یال اسب دستهجمعی به دورم جمع شده، از هر طرف بهسوی من هجوم آوردند، بهطوریکه از ازدحام ایشان حسن و حسین زیر دست و پا رفتند و دو طرف ردا و جامه من پاره شد...»
امیرمومنان که پیش و پس از آن همچنان مقام امامت را داشت، حکومت را خوش نداشت؛ به تعبیر خودش «بیارزشتر از آب عطسه بز»؛ اما به خواست مردم تن داد و فرمود: «اگر نبود حضور آن جمعیت و تمامشدن حجّت با وجود یار و یاور و اگر نبود که خداوند از دانایان پیمان گرفته است که بر سیری ستمگر و گرسنگی ستمدیده رضایت ندهند، هر آینه مهار شتر خلافت را بر شانهاش میانداختم و مانند روز اول کنار مینشستم.» هرچند که این پذیرش با زنهار به جامعه هم بود؛ «آگاه باشید! اگر دعوت شما را اجابت کنم طبق آنچه خود میدانم با شما رفتار میکنم و به سخن این و آن و سرزنش سرزنشکنندگان گوش فرا نخواهم داد، اگر مرا رها کنید، من چون یکی از شما هستم...» و آنها او را رها نکردند و علی با عدالتی با آنان رفتار کرد که آنها را خوش نبود؛ مساوات میان همه، بیهیچ برتری و آنکه آنها را عصبانی کرد، یکسان دیدن عرب و عجم.
نخستین دستهایی که به بیعت پیش شتافتند، زودتر برای دشمنی به قبضه شمشیر رسیدند و علی علیهالسلام وقتی دلیل را از طلحه و زبیر خواست، صریح پاسخ دادند: «در قسمت بیتالمال برخلاف عمربنخطاب قدم برمیداری و ما را با دیگران مساوی قرار میدهی با اینکه غنایم با شمشیر ما به دست آمده است...» رزمندگان دیروز که لقب «سیفالاسلام» از شخص رسول خدا گرفته بودند، مدعیان امروز بیتالمال شدند و مشی علی را بیعدالتی دانستند. فقط آنها نبودند؛ نزدیکان و دوستان دیگری هم بودند که از در خیرخواهی ورود میکردند و در مقابل پولپاشیهای معاویه، «مولفه قلوبهم» را پیش میکشیدند؛ یعنی همان کاری که پیامبرخدا با برخی کفار کرد و از پول زکات مسلمانان به آنان میبخشید تا دلشان به اسلام گرم شود. و امیرمومنان در پاسخ این دوستان فرمود: «از من میخواهید که برای پیروزی خود، در حق کسانی که بر آنها حکومت میکنم از جور و ستم استمداد جویم؟ به خدا سوگند تا عمر من باقی و شب و روز برقرار، و ستارگان آسمان در پی هم طلوع و غروب میکنند هرگز به چنین کاری دست نمیزنم. اگر اموال از خودم بود، بهطور مساوی در میان مردم تقسیم میکردم، تا چه رسد به اینکه اموال خداست. آگاه باشید! بخشیدن مال در غیر موردش تبذیر و اسراف است، این کار ممکن است در دنیا باعث سربلندی و عزت انجامدهنده آن شود ولی در آخرت موجب سرافکندگی وی خواهد شد، در میان برخی از مردمان گرامی میشود ولی نزد خدا خوار خواهد بود؛ هیچکس مال خویش را در غیر راهی که خداوند فرموده مصرف نکرد و به غیراهلش نسپرد، جز اینکه سرانجام خداوند او را از سپاسگزاری همان نااهلان محروم ساخت و محبتشان را متوجه دیگری نمود، پس اگر روزی پایش بلغزد و به کمک آنان نیازمند گردد، بدترین رفیق و ملامتکنندهترین دوست خواهند بود...»
و علی بر سر همین عدالت بود که سر به تیغ سپرد.