• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
پنج شنبه 1 اردیبهشت 1401
کد مطلب : 158852
+
-

به نهج‌البلاغه برگردیم...

یادداشت
به نهج‌البلاغه برگردیم...

عیسی محمدی

این روزها روزهای علی(ع) است؛ این شب‌ها شب‌های علی(ع) است. اصلاً مگر می‌شد تصور کرد که فردی چون علی(ع) را، بتوان از مسیری جز شهادت و بتوان در روزها و شب‌هایی جز روزها و شب‌های قدر از جهان برد؟ می‌گویند انسان‌ها به همان‌سان می‌میرند که زیسته‌اند؛ و مگر علی(ع) جز این‌سان زیسته است که حالا با این‌چنین رفتنش تعجب کنیم؟
علی(ع) باید از دروازه شهادت و از مسیر شب‌ها و روزهای قدر به دیدار خداوند خود می‌شتافت و رستگار می‌شد؛ چرا که خداوند برایش چنین خواسته بود، همانطور که خداوند برای فرزندانش چنین خواست تا آنها را در خون و در غل و زنجیر و در اسارت و سرگشته ببیند. چرا که خداوند در حدیثی قدسی فرموده است:کسی که مرا بطلبد، مرا می‌یابد. کسی که مرا بیابد، مرا می‌شناسد. کسی که مرا بشناسد، دوستم خواهد داشت. کسی که دوستم بدارد، عاشقم خواهد شد. کسی که عاشقم باشد، به او عشق خواهم ورزید و او که به او عاشق باشم و عشق بورزم را خواهم کشت؛ و اویی که من کشته باشم، خونبهایش بر من واجب است و من خود خونبهای او خواهم بود.
تصور کنید علی(ع) به کجا رسیده که خونبهای او خداست و خداوند این خونبها را با کمال رضایت پرداخت می‌کند. چنین است که علی(ع)، این‌چنین دوست‌داشتنی است. نیازی نیست چیزی به‌گفته‌های او اضافه کنید؛ گفته‌هایی که از جنس نورند و خودبه‌خود اثر می‌گذارند. مگر شما با افروختن چراغی در تاریکی، تفسیری هم بر آن می‌افزایید؟ هرگز، هرگز. خود نور، منطق و استدلال و برهان خود است و برای همین منظور کفایت می‌کند. این روزها همه از علی(ع) می‌گویند؛ همه برای علی(ع) اشک می‌ریزند؛ همه برای علی(ع) افطاری و شام و کمک به ایتام و نیازمندان و... درنظر می‌گیرند. این روزها و این شب‌ها، روزها و شب‌های علی(ع) است. و چه چیزی بهتر از این؟ باشد که همیشه بتوانیم از علی(ع) بگوییم و از علی(ع) بنویسیم و از علی(ع) سخن بگوییم؛ که سخن از نور، ما را نورانی می‌کند و سخن از کسی که در نزدیک‌ترین فاصله به خداست، ما را خدایی می‌کند. اما...
حقیقت ماجرا این‌ است که بزرگداشت شخصیت‌هایی چون علی(ع)، شانه به شانه الگوپذیری از چنین شخصیت‌هایی حرکت می‌کند. یعنی در کنار سخن گفتن و مرثیه‌سرایی و مداحی و گفتن و شنیدن از این شخصیت‌ها، باید خود نیز در مسیر تبدیل شدن به چنین الگوهایی باشیم. جمله معروفی در ادبیات توسعه فردی وجود دارد که می‌گوید همان تغییری باش که انتظارش را از دیگران و جهانیان داری. ما غالباً از علی(ع) می‌گوییم و انتظار داریم دیگران علی(ع)‌گونه رفتار کنند. اما آیا خود نیز چنین تغییری هستیم که از دیگران و جهانیان سراغ داریم؟ اصلاً یک‌بار هم شده که بنشینیم و فکر کنیم که چرا علی(ع)، علی(ع) شده است؟
یکی از آسیب‌های بزرگی که در حوزه انسان‌های بزرگ مطرح می‌شود، چنین است: تنها این افراد را تکریم می‌کنیم و به فکر تبیین دلایلی که باعث شد تا چنین افرادی به چنین جایگاهی برسند، نمی‌افتیم. آیا تا به حال در بزنگاه‌ها از خودمان پرسیده‌ایم که اگر علی(ع) در چنین وضعیتی بود، چه رفتاری می‌کرد؟ و من چه کار باید بکنم؟ و اینکه ما به زبان داریم علی(ع) را ترویج می‌کنیم یا به عمل؟ مسئله‌ای که خوب مورد توجه قرار نمی‌گیرد، همین است. علی(ع) یک موجود واقعی است؛ یک وجود واقعی. تعجب می‌کنید که چنین می‌گویم؟ در نگاه معنوی و عرفانی اسلامی، معمولاً حقیقت وجود را خداوند می‌دانند. پس هر کسی و هر چیزی و هر پدیده‌ای، در نسبت با نزدیکی خود با خداست که حقیقی یا غیرحقیقی است. اینجاست که ملاصدرا در حکمت متعالیه خود، عشق را با وجود مساوی می‌داند و می‌گوید انسان به میزانی که عاشق خداوند می‌شود، موجود یا صاحب حقیقت وجود می‌گردد؛ زیرا حقیقت وجود خداوند است و غیراو عدم‌هستی‌نمایی بیش نیستند. و چنین است که علی(ع)، این‌چنین واقعی به‌نظر نمی‌رسد. اما آیا ما تا به حال به چنین چیزی فکر کرده‌ایم؟ آیا به این اندیشیده‌ایم که ما نیز باید این فاصله را بکاهیم تا واقعی‌تر و حقیقی‌تر شویم؟
آیا در جنبه فردی و اجتماعی، فکر کرده‌ایم که ما بالاخره مایه ننگ بزرگان و دین خود هستیم یا مایه آبروی آن؟ طوری که حضرت امام صادق علیه‌السلام
فرموده که: «ای شیعیان ما! آبرو و زینت ما باشید و باعث ننگ و بی‌آبرویی ما نباشید، با مردم خوب صحبت کنید، زبانتان را حفظ کنید و از حرف‌های اضافی و زشت بپرهیزید.» با چنین رویکردی، وضعیت ما چگونه است؟ آیا به‌گونه‌ای هستیم که دیگران وقتی ما را دیدند، در غیاب ما بگویند که چه انسان راستگویی، چه انسان متعهد و چه انسان مؤدب و چه انسان وفادار به اصول اخلاقی و چه انسان طرفدار عدالت و مظلومی و چه انسان دانشمندی؟ و کنجکاو شوند که ما از کدام آیین و مکتبیم که به ما چنین آموخته شده است!
چه زیباست که در زمانه‌ای که به‌نظر می‌رسد در زمینه زینت بودن وضعیت مناسبی نداریم، کمی هم در کنار اشک‌ها و استغفارها و عزاداری‌ها و مرثیه‌سرایی، به این قضیه فکر کنیم؛ به اینکه چطور می‌شود که شخصیتی چون مالک به‌قدری وفادار به اصول باقی می‌ماند که حتی حسرت و احترام عمروعاص، دشمن‌‌ترین دشمن خودش را برمی‌انگیزد. آیا ما چنین هستیم؟ در این روزها و شب‌های مقدس، گوشه‌ای بنشینیم و کلاه‌مان را قاضی کنیم...

این خبر را به اشتراک بگذارید