شهید آوینی و پرسش درباره ماهیت سینما
منزل گرفتن؛در دامنه آتشفشان
شهاب مهدوی - روزنامهنگار
آثار مکتوب و تصویری بهجا مانده از سیدمرتضی آوینی، شامل مقالات و مستندها، مجموعهای همگون را شکل میدهند که حاصل تعمق در مفاهیمی است که مولف آنها را بدیهی فرض نکرده است. جلد اول کتاب «آینه جادو» (انتشارات برگ۱۳۷۰) را میتوان نخستین تلاش جدی در نظریهپردازی سینمایی پس از انقلاب دانست که برخلاف آوازهگریهای شتابزده دهه۶۰ دنبال هنر اسلامی به مفهومی شعاری و بدون پشتوانه نیست. ماهیت کاری که مرتضی آوینی در آینه جادو انجام داده با آنچه چهره جنجالی برخاسته از حوزه هنری در نیمه اول دهه۶۰ صورت میداد تفاوتهای چشمگیری داشت. نکته اصلی این بود که مولف آینه جادو، متوجه بود که در حال طرح پرسشهایی تازه درباره ماهیت سینما و نسبت آن با انقلاب اسلامی است. شکست ایده سینمای اسلامی را هم که مبدعش در همان سالها بارها تغییر مسیر داده بود به چشم دیده بود و مهمتر از آن، بخشی از مکتوباتش برخاسته از تجربه عملی فیلمسازی و بهصورت مشخص مجموعه «روایت فتح» بود. پس طرح موضوع مستند اشراقی، دقیقا از دل ساخت روایت فتح نشأت گرفته بود و اگر از حجاب تکنیک سخن میگفت آن را در ورطه عمل آزموده بود. نکته دیگر اینکه تا قبل از آینه جادو، ادبیات سینمایی بعد از انقلاب کاملا تحتتأثیر متنهای تئوریک ترجمه شده قرار داشت. آنچه هم توسط مدیریت وقت سینما ترویج میشد، محصول نگاهی روشنفکرانه با گرایش چپ بود؛ نگاهی که جذابیت را در سینما برنمیتابید و سینمای مطلوبش چیزی شبیه اندیشکدههایی بود که در آن فیلمساز، با زبانی نمادین از مفاهیم عمیقه سخن میگوید. با همین نگاه فیلمهای تارکوفسکی و پاراجانف در ایران اکران و بهعنوان الگویی مطلوب معرفی و ترویج شدند و از دل همین دیدگاه بود که اگر «رنگ انار» پاراجانف به نمایش درمیآمد و «نار و نی» هم ساخته میشد. این تلقی مطلوب مدیریت فرهنگی از سینما، با تأیید و تحسین محافل روشنفکری همراه میشد. دورانی که در مراسم اختتامیه جشنواره فجر، به هالیوود رسما فحاشی میشد و ضدیت با سینمای آمریکا همانقدر مطلوب بود که تلاش برای محو کردن میراث سینمای قبل از انقلاب. ترویج این دیدگاه ضدسرگرمی و جذابیت یا وظیفه سازمانی منتقدان بود یا جو عمومی در ناخودآگاه جمعی سینمایینویسان چنان اثر گذاشته بود که در نهایت چنین نتیجهای از آنچه بهعنوان نقد فیلم در آن سالها منتشر میشد، بهدست میآمد. فراموش نکنیم که تعلق خاطر به اردوگاه چپ هم در آن دوران همچنان پررنگ بود. یک نوع همپوشانی میان نگاه رسمی و جریان روشنفکری که دستکم در حوزه سینما، مصداق داشت.
در چنین شرایطی مرتضی آوینی کوشید تا برای درک ماهیت سینما و تلویزیون مسیری را طی کند که در هر قدمش پرسشهایی تازه وجود داشت. انتشار دیدگاههایی که در تقابل آشکار با جریان روشنفکری قرار داشت و میکوشید به تعریف تازهای درباره ماهیت سینما برسد و البته نگاه مثبتی به مفاهیمی چون فرمالیسم و حتی نشانههای تصویری نداشت: «اختراع یک زبان دیگر با مجموعهای از نشانههای تصویری آرزویی است که هرگز برآورده نمیگردد.» (آینه جادو، صفحه۱۳۹). در سراسر کتاب آینه جادو، نگاه منتقدانه به فرهنگ و تمدن غرب مشهود است؛ نکته اینجاست که مولف بر تعارضها و تناقضهایی اشاره میکرد تا نشان دهد انطباق رسانه (سینما و تلویزیون) با فرهنگ و اعتقادات اسلامی ساده و امکانپذیر نیست. درواقع کل کتاب، شامل طرح پرسشهایی است که ۳دهه پیش، دریچهای تازه بر مطالعات سینمایی گشود. مهمترین دستاورد آینه جادو، تأکید بر دشواری مسیر است و سادهانگارانه بودن تلقی آرمانی دهه شصتی از مفهوم سینمای اسلامی است؛ تلقیای که در دهههای بعد هم بازتولید شد. آوینی صراحتا مقابل چنین تصوری که همهچیز را ساده و در دسترس میبیند، میایستد: «به اعتقاد نگارنده، تعبیر سینمای اسلامی درست نیست؛ سینما شاید آنچنان که هست مسلمانشدنی نباشد، اما میتوان آن را در خدمت اسلام درآورد و این وظیفهای است گران بر گرده ما و در این راه، در نخستین قدم تکنیک سینما حجاب محتوای آن خواهد شد؛ حال آنکه در سینما به آن مفهوم که اکنون وجود دارد «تکنیک فینفسه همان محتواست.» مارشال مک لوهان همین معنا را با تعبیر «وسیله همان پیام است» بیان میکند و نباید تصور کرد که او اشتباه کرده است. او در این سخن از ماهیت وسایل ارتباط جمعی - رسانههای گروهی - پرده برداشته است و نگارنده هیچ سخنی از غربیها نشنیده است که با این بلاغت از عهده مطلب برآمده باشد. وسیله و پیام در رسانههای گروهی، یک چیز است و بنابراین نباید سینما یا تلویزیون را چون ظرفی مجوف تصور کرد که میتواند هر محتوایی را بپذیرد.» (آینه جادو صفحه ۱۶6)
«نگارنده میداند که این سخن، بهمذاق عموم برادران مومنی که با قصد اسلامی کردن سینما پای در این وادی پرخطر گذاشتهاند خوش نخواهد آمد. آنها عموما چنین میاندیشند که برای رسیدن به مقصود، تنها نوشتن داستانهایی که رنگ و بوی دینی داشته باشد، کافی است و با سادهانگاری، میپندارند که چون داستان نوشته شد، اصل کار به پایان رسیده است و از آن پس، آنچه باقی میماند این است که برای شخصیتهای داستان، هنرپیشههای مناسب جور کنیم و الی آخر... . نتیجه چنین تصوری، بلاتردید ادبیات مصور است؛ حال آنکه سینما در معنای حقیقی خویش دارای ماهیتی مستقل و فارغ از ادبیات است.» (همان صفحه۲۰۰)
آوینی از این نقطه است که به حجاب تکنیک و مسخر کردنش میرسد. تحلیلی مبتنی بر آنچه خود در مجموعه روایت فتح کوشیده بود به آن دست یابد. دستاورد او و نقطه تمایزش با آنچه پیشتر گفته و نوشته شده بود در به رسمیت شناختن تناقضها و تعارضات بود. «منزل گرفتن در دامنه آتشفشان» برای آوینی شعار و جمله قصار نبود؛ اعتقادی بود که از دل مدتها اندیشهورزی برای شناخت ماهیت سینما بهدست آمده بود.