ماه رمضان با خوراکیهای منحصربهفردش از راه میرسید
شاه قاجار؛ حسرت به دل زولبیا و بامیه
ماه رمضان از سالهای دور، از صدر اسلام تاکنون با تغییر و تحولاتی از راه میرسد و همواره در کشورهای اسلامی و در شهرها و میان خانوادههای مذهبی، آمدنش حس میشود. طبیعی است مهمترین تغییر و تحولی که این ماه با خودش میآورد، تغییر در عادتهای غذایی باشد اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود و از ساعات بیداری گرفته تا خلق و خوی مردم و تغییر در کسبوکار مردم، همه را میشود در اینماه دید. تهران ماهرمضان را از دوران صفویه و بعد از آن، در دوره قاجار تجربه کرده است. بیشترین روایتهای تاریخی از این ماه، مربوط به دوره قاجار و البته ناصرالدین شاه است. عادتها و رفتارها و رسم و رسوم دارالخلافه قاجاری در تهران خاص و گاهی کمی عجیب و غریب میشد.
مسئولیت بیدار کردن همسایه
هنوز خبری از رادیو و تلویزیون و حتی تلفن در خانههای تهران نبود و مردم برای بیدارباش سحر و فهمیدن زمان افطار مکافات زیادی میکشیدند. «مشتکوبی» رسمی بود که در ایام رمضان و بهدلیل همین بیامکاناتی پدید آمد. طبیعی است که با پیشرفتهتر شدن تکنولوژی، این رسم هم ورافتاد. ماجرا از این قرار بود که اهالی یک کوچه که برای بیدار کردن همدیگر هنگام سحر شدیداً احساس وظیفه میکردند، هنگام سحر با مشت روی دیوار همسایه میکوبیدند تا آنها را هم بیدار کنند. مشتها خانه به خانه و دیوار به دیوار میچرخید تا بالاخره کل کوچه خبردار شوند. مشت اول را معمولاً همسایهای روی دیوار میکوبید که ساعت کوکیای در خانه داشت یا صاحب خانه بعد از شب زندهداری طولانی، گرسنه میشد و با دل دادن به ساعت شکم و احساس گرسنگی، متوجه میشد که وقت خوردن سحری است.
ساعت شکم
امور مردم در ماه رمضان با ساعت خورد و خوراکشان تغییر میکرد و زندگی شبانه در شهر، جای هیاهوی روز را میگرفت. جعفر شهری از نیمهتعطیل بودن شهر و بازار در ایام رمضان مینویسد و البته جوش و خروشی که بعد از اذان مغرب، تا سحر در خیابانها اتفاق میافتاد. صدای همهمه، مهمانی، دعا خواندن و... در کوچهها بلند بود، انگار که اهالی هر کوچه با دیگر کوچهها سر این هیاهو رقابت داشتند. جعفر شهری در کتاب طهران قدیم مینویسد: «ماه رمضان همیشه این غوغا و هیاهو در سحرها به جایی میرسید که شهر یکپارچه بانگ و فریاد میگردید، تا آنجا که نقلی است: دیپلماتی اروپایی هنگام سحر ماهرمضان وارد شهر میشود، وقتی آن غوغا و ولوله را میشنود به گمان آنکه مردم به اعتراض برخاسته یا انقلاب شده است بازگشته، فرار میکند.» گزمهها ماهرمضان مهربانتر میشدند؛ اگر در روزهای عادی 2ساعت از غروب گذشته شعلههای شبچراغهای شهر را خاموش میکردند، در ایام رمضان چراغها را تا سحر روشن میگذاشتند تا عیش مردم با شبگردی در خیابانها کامل شود.
ماه مهمانی در خیابانهای تهران
چراغ باقالی و لبوفروشها، دستفروشان و... در ماهرمضان از غروب تا سحر روشن بود و بازارشان داغداغ. مردم پشت مسجدشاه و امامزاده زید و امامزاده سیداسماعیل(ع)، بساط دستفروشی پهن میکردند و اغلب اجناس دستدوم به هم میفروختند؛ اشیائی که در خانهتکانی قبل از ماهرمضان در خانه پیدا کرده بودند و میدانستند دیگر نیازی به آن ندارند. جالب این است که بسیاری از مردم این اشیا را با اجناس دستدوم دیگر معامله میکردند و کمتر پولی در این میان رد و بدل میشد. خوراکیهای ماهرمضان جای خود را داشت! اصلاً برای سرککشیدن به بساط دورهگردهایی که باقلوا و نوبرانه، باقالی، لبو و... میفروختند بود که هوس بیرون آمدن از خانه به سر مردم میزد؛ نصف روز روزهداری هوس هر خوراکیای را به سرشان میانداخت و افطار تا سحر وقت خوبی بود تا دل از عزا دربیاورند.
توپ درکردن دم افطار
تهران در دوره قاجار، در ایام رمضان در خواب روزانه فرومیرفت و تازه از غروب بود که با در کردن توپ، اهالی از خواب بیدار میشدند. در ایام رمضان 2بار در روز صدای شلیک توپ از میدان توپخانه به گوش میرسید و شهر را تکان میداد؛ یکبار هنگام سحر و بار دیگر هنگام افطار. توپ دمافطار، برای اهالی شهر حکم تلنگر «بیدار باش» را هم داشت. از دیگر عادات عجیب و غریب برخی از اهالی تهران در ایام رمضان، ترک موقت گناه و معصیت بود؛ لاتهای تهران در این ایام دور عربدهکشی و دعوا را خط میکشیدند و آنها که اهلش بودند، به احترام ماهرمضان لب به مسکرات نمیزدند. البته ترک این نوشیدنیها برای عدهای که بیش از سایرین درگیرش بودند، به شبهای قدر محدود میشد.
کمفروشها ترازو را دقیق میکردند
اخلاق کسبه و بازاریها هم در ماهرمضان تغییر میکرد؛ مهربانها مهربانتر میشدند و کسبهای هم که کم فروشی و گرانفروشی میکردند، در ماه رمضان کمتر به بندگان روزهدار خدا سخت میگرفتند. جعفر شهری در کتاب طهران قدیم مینویسد: «در ماه رمضان خودداری از دروغ و کمفروشی و حیله و خدعه و دیگر امور ممنوعه و مکروهه و… در میان تهرانیها رخ میداد. بهترین و مرغوبترین خواربار با نازلترین قیمتها در این ماه به دکانها آمده در اختیار مردم قرار میگرفت، با تغییر و تعویض سنگهای کموزن و ترازوهای سرکدار که جای خود را به سنگهای تمام وزن و ترازوهای میزان (دقیق) میدادند.» البته برخی گرانفروشها هم از خر شیطان پیاده شده و موقتاً جنس مرغوب و ارزانتری به مردم میفروختند؛ برخلاف این روزها که با آغاز ماهرمضان، گرانی خرما تیتر اول رسانهها میشود و قیمتش به کیلویی ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار تومان میرسد. شهری مینویسد: «هوسانگیزترین نانهای سنگک یکذرعونیمی خشک ناخنی خشخاش و سیاهدانه زده و تافتونهای شانهزده کنجدی و روغنی، شیرمالهای روغندار خوش عطر و بو و «دوبارهتنور»های سبوسدار پنجهکش خاصه، مخصوصاً نان کماجهای طرشتی اعلا در این ماه در نانواییها پیدا میشد. دلخواهترین گوشتهای شیشک پروار سیمنه، با دنبههای چرخی بغل پرکن که قصابهای ماهر با سلیقه و استادی تمام قلوهگاهها و دنبههای آنها را شهله میکردند و آنها را با اکلیل و لاجورد و پولک و منجوق که شمعدانها و تک پایهها بر آنها نصب میکردند و نارنج در موضع و سوراخ دنبه آنها میگذاشتند در اینماه به دکانهای قصابی آمده عرضه میشد.»
به عشق بامیه
«ماهرمضان هم نمیآید تا زولبیا و بامیه سیری نوش جان کنیم.» این نقل قولی است منتسب به مظفرالدین شاه در باب اهمیت و همچنین ریشههای تاریخی زولبیا و بامیه در ایام رمضان؛ انگار از بدو کشف این دو شیرینی ویژه، ایرانیان عهد کرده بودند که آن را تنها در ایام رمضان میل کنند و ولاغیر! چرا که هرگاه هوس زولبیا و بامیه میکردند دست به دعا میشدند تا ماه رمضان از راه برسد و حاضر بودند پی 30روز بسته بودن دهان را به تن بزنند اما زودتر به این حاجت وابسته به زمان، برسند. کتابهای راوی تهران قدیم هم از طبخ زولبیا و بامیه بهعنوان یکی از تحولات ملموس ماهرمضان یاد میکنند. البته در کتب تاریخی نقلی از نفرتپراکنی علیه زولبیا به چشم نمیخورد و بهنظر میرسد این پدیده مربوط به دوران معاصر است و زولبیا به ذائقه تهرانیها همیشه خوش آمده. گوشفیل و پشمک هم از دیگر خوراکیهایی بود که با آمدن ماهرمضان سر از مغازهها و بساط دستفروشها و دورهگردها درمیآورد و بقیه روزهای سال یافت نمیشد، مگر به ندرت.