• شنبه 29 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 10 ذی القعده 1445
  • 2024 May 18
پنج شنبه 26 اسفند 1400
کد مطلب : 156839
+
-

آنان که چراغ حق‌طلبی برافروختند

خوانشی از حالات و مقامات روحانیانی که در برابر رضاخان ایستادند

گزارش
آنان که چراغ حق‌طلبی برافروختند

مریم صادقی پری، روزنامه‌نگار

یک‌صد‌و‌یکمین سالروز کودتای رضاخان، فرصتی مغتنم است که در باب جوانب گوناگون کارنامه وی در دوران حکومت، سخن رود. بی‌تردید رفتار وی با روحانیت، از سرفصل‌های در‌خور خوانش در این‌باره به شمار می‌رود. مقال پی‌آمده درصدد است تا جنبه‌هایی از این موضوع را مورد خوانش تحلیلی و مستند قرار دهد. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر را مفید و مقبول آید.

مبارزه با روحانیت شیعه در ایران، از مهم‌ترین اهداف کودتاگران بود که از همان صبح سوم اسفند‌1299آغاز شد. در بین دستگیرشدگان و محبوسان کودتا، تعدادی از علما و روحانیان ازجمله آیات سیدحسن مدرس، حاج شیخ اسحاق رشتی (فرزند آیت‌الله العظمی میرزا حبیب‌الله رشتی)، آقا ضیاء‌الدین نوری (فرزند و وصی شیخ فضل‌الله نوری)، شیخ‌محمدحسین استرآبادی، میرزا علی کازرونی، شیخ محمدحسین یزدی و سیدابوالقاسم کاشانی حضور داشتند. البته رضاخان در سال‌های ابتدایی پس از کودتا، سعی می‌کرد از خود یک چهره ملی و حامی روحانیت نشان دهد. او با دادن وعده و اقدامات فریبکارانه، خود را حامی اسلام و روحانیت نشان می‌داد. ازجمله اقدامات ریاکارانه رضاخان، همدلی با علما و روحانیان، پس از تصرف مکه و مدینه به‌دست وهابی‌ها و تخریب اماکن مقدسه بود.پس از اینکه پایه‌های قدرت قزاق محکم شد، او درصدد اجرای سیاست‌های ضددینی برآمد که واکنش بسیاری از علما و روحانیان را در برداشت.

مرگ مشکوک آیت‌الله حاج‌شیخ‌نورالله اصفهانی
بین عالمان وقت، آیت‌الله حاج‌آقا نورالله نجفی اصفهانی، قائل به رفتار حاد و کوبنده با پهلوی اول بود. ایشان پس از ناامیدی از اصلاحات مسالمت‌آمیز در حکومت رضاخانی، لاجرم سیاستی دگر را در پیش گرفت و پرچم قیام را، در قم برافراشت.مهاجرت حاج آقا نورالله اصفهانی و جمعی از علمای اصفهان و سایر نقاط کشور به قم و انجام تحصن، در مخالفت با نحوه اجرای قانون نظام اجباری در سال۱۳۰۶، آخرین حرکت سیاسی حاج آقانورالله اصفهانی بود که به مهم‌ترین و بزرگ‌ترین حرکت سیاسی دوره سلطنت رضاخان تبدیل شد. در پی این حرکت، ایشان در قم، گروهی به نام «هیأت علمیه و روحانیه مهاجرین قم» را تشکیل داد. مهاجران معترض خواسته‌های خویش را که چیزی جز کاهش قدرت رضاخان و نظارت فزون‎تر مجتهدان بر قوای سه‌گانه نبود، با سردمداران تهران در میان گذاشتند. بیان روشن اهداف پناهندگان به قم، در کنار نامه‌های حمایت و تأیید مراجع نجف، رقم معترضان را فزونی بخشید و بازار این شهر را نیز به اعتصاب کشاند. تلگراف‌هایی نیز از طرف وی، به مجلس شورای ملی و رئیس‌الوزرا مخابره شد. آیت‌الله سیدحسن مدرس -که در این زمان، جزو نمایندگان اقلیت مجلس و از مخالفان سرسخت رضاخان بود- در تلگرافی به حاج آقا نورالله، اقدام او را تأیید و حمایتش را از علمای مهاجر اعلام کرد.به‌علت اهمیت این قیام، نخست‌وزیر وقت مخبر‌السلطنه و وزیر دربار عبدالحسین تیمور‌تاش، برای مذاکره با مهاجران رهسپار قم شدند و بعد از مذاکرات اولیه، شیخ نورالله اصفهانی به ناگاه و به طرز مشکوکی، بیمار شد و در ۴ دی‌ماه ۱۳۰۶، درگذشت. برخی معتقدند با توجه به کسالت ایشان، رضاشاه، اعلم‌الدوله پزشک مخصوص خود را برای به قتل‌رساندن حاج آقانورالله به قم فرستاد. اعلم‌الدوله نیز با تزریق آمپول هوا، وی را به شهادت رساند.برخی نیز مسموم‌ساختن را علت مرگ او می‌دانند.

شیخ محمد تقی بافقی، زیر‌چکمه‌های رضاخانی
در نوروز‌1307ش، زمانی که همسر و خانواده‌ رضاخان، به‌علت رعایت‌نکردن حجاب شرعی در حرم حضرت معصومه(س) و هنگام تحویل سال نو، با اعتراض آیت‌الله حاج شیخ محمدتقی بافقی مواجه شدند، دیکتاتور شتابان و با نیروهای نظامی به قم آمد. حرم را محاصره کردند و رضاخان با چکمه وارد حرم شد و افراد گارد، عده‌ای را مضروب و بافقی را دستگیر کردند. قزاق در حرم مطهر، به مرحوم بافقی حمله برد و او را به‌شدت مورد ضرب و شتم قرار داد و نهایتا به زندان تهران منتقل کرد.

تبعید علمای تبریز به کردستان
اولین درگیری علمای تبریز با حکومت پهلوی، به روزگار امیرلشکری سرتیپ محمدحسین آیرم، در تبریز بازمی‌گردد. وی در روزهای تاسوعا و عاشورا، به شکل علنی به فسق و فجور پرداخت. انتشار این خبر، شهر تبریز را ملتهب کرد و علمای تبریز، همانند آیت‌الله سیدابوالحسن انگجی، علناً به اعلام مخالفت با حکومت پرداختند. چنان‌که آیت‌الله انگجی در دیدار با سپهبد امیراحمدی گفت: «حاضرم که این خانه‌ام بر سرم فرود آید و آناً بمیرم، به شرطی که پای رضاشاه از ایران کنده شود.» مخالفت علمای آذربایجان با حکومت پهلوی ادامه یافت و در سال‌1307ش، به اوج خود رسید. در این سال مردم در اعتراض به تعویض لباس که آن را مقدمه کشف حجاب می‌دانستند و همچنین به نحوه سربازگیری، بازارها را بستند و در مسجد جامع شهر اجتماع کردند. اجتماع مردم و حضور گسترده و همه‌جانبه علمای آذربایجان، همچون آیت‌الله مولانا، آیت‌الله میرزا صادق‌آقا مجتهد تبریزی، آیت‌الله سیدابوالحسن انگجی، آیت‌الله حاج سیدباقر قاضی طباطبایی در این نهضت، حکومت پهلوی را به وحشت انداخت. در جریان متفرق‌کردن مردم، یکی از مأموران دولتی هم به‌دست معترضان کشته شد. این خبر موجب شد که با سرعت تمام، علاوه بر لشکر تبریز، لشکر مجهز دیگری به این شهر اعزام و حکومت نظامی اعلام شود! متعاقب آن منازل رهبران قیام، ازجمله آیت‌الله انگجی، آیت‌الله میرزا صادق آقا مجتهد و سران بازار که دخالتی در حرکت مردم داشتند، به محاصره درآمد. برای متفرق‌کردن مردم از منزل آیت‌الله انگجی، نیروهای مسلح به تیراندازی متوسل شدند. پس از متفرق‌شدن مردم، او و فرزندانش سیدحسن و سیدمحمدعلی را دستگیر کردند و به اتفاق سایر علما و افرادی که در این قیام دست داشتند، دستگیر و مدتی زندانی شدند. پس از سرکوبی قیام، تدابیر شدید امنیتی در شهر به اجرا درآمد و در 5آبان 1307، آیت‌الله میرزا صادق‌آقا تبریزی و میرزا ابوالحسن‌آقا انگجی و آیت‌الله مولانا، به کردستان تبعید شدند. گروهی از دستگیرشدگان را نیز به اردبیل و تعدادی را هم به تهران منتقل کردند.

تهاجم به مسجد گوهرشاد
برگزاری جشن شیراز با حضور علی‌اصغر حکمت، در 13فروردین 1314ش و پایکوبی تعدادی از دختران بی‌حجاب در این جشن، نگرانی علما و طیف مذهبی را به‌دنبال داشت. اعتراض آیت‌الله حسام‌الدین فال‌اسیری از علمای شیراز، به برگزاری چنین مراسمی، منجر به ضرب و شتم و زندانی او شد. بی‌حرمتی به یک عالم دینی و حبس وی، موجی از اعتراضات را در کشور، به‌ویژه در حوزه‌های علمیه به راه انداخت. در پی آن، آیت‌الله حاج سیدحسین طباطبایی قمی، آیت‌الله سیدیونس اردبیلی و آیت‌الله شیخ محمد آقازاده فرزند آیت‌الله آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و جمعی از علما و مدرسین حوزه علمیه‌ مشهد، تشکیل جلسه دادند و به این نتیجه رسیدند که ادامه تغییر لباس، به برداشتن حجاب منتهی می‌شود. در ابتدا علما بر این باور بودند که رضاشاه از برگزاری جشن هنر شیراز بی‌اطلاع بوده است، اما علی اصغرحکمت در سخنرانی‌ای در میدان جلالیه، وقوع این اقدامات را به دستور مستقیم شاه اعلام کرد. آیت‌الله سیدحسین قمی پس از شنیدن این اخبار، از شدت اندوه گریست و بیان داشت: «خلاصه اسلام فدایی می‌خواهد و من حاضرم فدا شوم.». سرانجام آیت‌الله قمی بر آن شد تا برای گفت‌وگو با رضاخان، به تهران سفر کند. ایشان در پی ورود به تهران، در باغ سراج‌الملک شهرری اقامت کرد و با آگاهی‌یافتن مردم و علما از حضور وی، جمعیت زیادی برای دیدار و ملاقات با ایشان، به اقامتگاهش سرازیر شد. این مسئله رژیم را بر آن داشت، تا باغ را محاصره و از ملاقات مردم جلوگیری کند. آگاهی‌یافتن مردم مشهد از این محاصره، منجر به گسترش اجتماعات در اطراف بیوت مراجع و علما شد، به‌گونه‌ای ‌که تجمع در منزل آیت‌الله اردبیلی و کمبود جا، باعث انتقال اعتراضات به مسجد گوهرشاد شد. در این اعتراضات، گویندگان مذهبی همچون شیخ مهدی واعظ خراسانی، شیخ عباسعلی محقق خراسانی، شیخ علی اکبر مدقق و شیخ محمد قوچانی، با سخنان خود مردم را تحریک می‌کردند. ورود بهلول به مشهد در 17تیر‌1314، نقطه عطفی در قیام مسجد گوهرشاد بود که علاوه بر سخنرانی، رهبری مردم را نیز به‌عهده گرفت.در سحرگاه 22تیر، نظامیان رژیم با دستور رضاخان، مسجد گوهرشاد را مورد تهاجم قرار دادند و در مدت کوتاهی، صدها تن را به خاک و خون کشیدند و بسیاری از روحانیون و شخصیت‌های مؤثر در برپایی قیام را دستگیر و زندانی کردند. ازجمله دستگیرشدگان، می‌توان به آیت‌الله میرزا محمد آقازاده، آیت‌الله سیدعبدالله شیرازی، آیت‌الله سیدعلی اکبر خویی (پدر آیت‌الله سیدابوالقاسم خویی)، آیت‌الله سیدیونس اردبیلی، آیت‌الله شیخ حسن کاشی، آیت‌الله شیخ آقابزرگ شاهرودی، آیت‌الله سیدعلی سیستانی، شیخ عباسعلی محقق خراسانی، شیخ مهدی واعظ خراسانی، شیخ علی اکبر مدقّق خراسانی و شیخ غلامحسین بادکوبه‌ای اشاره کرد.
آیت‌الله حاج میرزا محمد آقازاده فرزند آخوند خراسانی و از علمای سرشناس مشهد، پس از این واقعه به یزد تبعید شد و پس از 4ماه، به مشهد بازگشت و پس از چند روز حبس، به تهران منتقل شد و به همراه 22 نفر دیگر، در دیوان حرب (دادگاه نظامی) محاکمه و به حبس محکوم شد، ولی با اعتراض رضاخان، مجدداً محاکمه و به اعدام محکوم شد! حکم اعدام آیت‌الله آقازاده، با اقدامات علمای نجف ازجمله برادرش میرزا مهدی، لغو و به اقامت اجباری در تهران تبدیل شد. در سال 1316ش، یعنی 2سال پس از نهضت خونین گوهرشاد، وی توسط پزشک احمدی دژخیم رضاخان، با آمپول هوا به شهادت رسید.

مرثیه‌های زندان قصر
از بین علما و روحانیان دستگیر‌شده در جریان واقعه مسجد گوهرشاد، 4نفر به نام‌های عباسعلی محقق خراسانی، سیدمحمد بحرالعلوم موسوی قزوینی، شیخ محمد صاحب‌الزمانی (صاحبی) و شیخ خلیل زنجانی، در دوران حبس در زندان قصر، مرثیه‌ها و مدایح مذهبی را از خویش به یادگار گذاشته‌اند. برای نمونه یکی از این اشعار مشهور، مرثیه‌ای از زبان حال حضرت زینب(س) هنگام شهادت برادرش است که شیخ محمد صاحب‌الزمانی آن را سروده است: 
 او می‌دوید و من می‌دویدم او سوی مقتل، من سوی قاتل
او می‌نشست و من می‌نشستم او روی سینه، من در مقابل.

شهید راه آزادی
یکی از روحانیان مبارز دوران رضاشاه که به خوبی ماهیت حقیقی حکومت پهلوی و پشت پرده اقدامات او را درک کرده بود، آیت‌الله سیدحسن مدرس است. او در پاسخ به این سؤال که چرا رضاخان با به سر‌داشتن عمامه مخالف است؟ اینطور پاسخ می‌دهد: «اختلاف من با رضاخان، بر سر کلاه و عمامه و این مسائل جزئی از قبیل نظام اجباری نیست، من در حقیقت با سیاست انگلستان که رضاخان را عامل اجرای مقاصد استعماری خود در ایران قرار داده، مخالفم. من با سیاستی که آزادی و استقلال ملت ایران و جهان اسلام را تهدید می‌کند مبارزه می‌کنم، راه و هدف خود را هم می‌شناسم!...». وی با وجود کنارگذاشته‌شدن از مجلس شورای ملی، دست از تلاش و مبارزه برنداشت! همین امر باعث شد تا در 16مهر 1307، به بهانه اقدام برای ترور شاه، به خواف تبعید شد و سرانجام در 10آذر 1316، به‌دست عمال رژیم به شهادت رسید.

و کلام آخر
رضاخان در دوران سلطنتش، از هیچ کوششی برای مبارزه و حذف روحانیت از جامعه مذهبی ایران، فروگذار نکرد. با وجود این زمانی‌که با هجوم ارتش متفقین، در شهریور‌1320به ایران، ناگزیر به ترک کشور شد، به‌گفته‌ تاج‌الملوک (همسرش)، همچنان نفرتی شدید از روحانیان در دل داشت و به همین دلیل هنگام خروج از ایران، حاضر نشد در قم توقف کند.
* منابع در گروه تاریخ روزنامه همشهری موجود است.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :