شهاب مهدوی؛ روزنامهنگار
تازهترین کتاب از مجموعه خوانش فیلم، که انتشارات علمی فرهنگی چند سالی است بهصورت پیگیر براساس مجموعه کتاب فیلمهای کلاسیک بیالای ترجمه و منتشر میکند (و در دهه۸۰ انتشارات هرمس ۷جلدش را به بازار فرستاد، درباره «روزی روزگاری در آمریکا» است، آخرین ساخته سرجو لئونه که بیشتر شهرتش را مدیون وسترن های اسپاگتیاش است و در ایران هم بیشتر با همین فیلمها («به خاطر یک مشت دلار»، «بهخاطر چند دلار بیشتر» و «خوب، بد، زشت») شناخته میشود، شاهکاری است که دیر عرضه و کشف شد. فیلم تمام عمری لئونه با کجفهمی استودیو کوتاه و روایت غیرخطیاش سرراست شد؛ قاعدتاً برای جلوگیری از شکست تجاری که هم در گیشه نابود شد و هم ظرافتهایش را تا حد زیادی از کف داد. نسخه کارگردان بعدها روی نوار ویدئو عرضه شد و همه را حیرتزده کرد؛ زمانی که دیگر لئونه خرقه تهی کرده بود و نمیتوانست ببیند همه آنها که اغلب به تحقیر پدر وسترن اسپاگتیاش میخواندند، ستایشگران پرشورش شدهاند. آدریان مارتین در تکنگاری روزی روزگاری آمریکا، به شکلی موشکافانه به تحلیل فیلم لئونه پرداخته است؛ فیلمی درباره رفاقت و خیانت، که هم تصویری عریان از آمریکا ارائه میدهد و هم شمایلی سینمایی میسازد.
رفاقت مردانه
فیلمهای لئونه بهشدت مردانهاند. در فیلمهای اولیهاش زنان یا به شکل سایههای محو دیده میشوند یا نقش حاشیهای دارند. در فیلمهای متاخرش، بهخصوص «روزی روزگاری در غرب» زن نقش محوریتری مییابد ولی باز هم این مردان هستند که بیشتر در کانون توجه فیلمساز قرار دارند. در روزی روزگاری آمریکا زنان نقش کلیدی ایفا میکنند و خاطره عشق از دست رفته، لحنی تغزلی به اثر میبخشد ولی باز هم این رفاقت مردانه است که جهان فیلم را شکل میدهد: « در سینمای لئونه، جنس و ماهیت داستان عامیانه اساسا و حتی شدیدا مردانه است. او در کتاب مصاحبه نوئل سیمسئولو اظهار میکند روزی روزگاری در آمریکا تجسمبخش «فانتزیهای مهم و تعیینکننده او بودهاند؛ نسبتاش با آمریکا، رفاقت از دست رفته و سینما». وقتی لئونه از رفاقت حرف میزند، بیشک منظورش رفاقتهای ملتهب مردانه است. او در جایی دیگر نظرش را دقیقتر بیان میکند؛ «رفاقت مردانه یکی از مضامین مسلط همه فیلمهای من بوده است. این قسم رفاقت شاید یگانه حسی است که حتی تا امروز قوتش را حفظ کرده و تا جایی که من میدانم مبین ترکیب هماهنگ مردان و فرازونشیبهای اخلاقی آنان است.»
خیانت در رفاقت
«روزی روزگاری» در آمریکا حکایت خیانت در رفاقت است؛ خیانتی که گاهی در اوج رفاقت رخ میدهد. (نولدز به نیت نجات مکس او را لو میدهد.) و گاهی هم خیانت در حق رفیق، به قیمت تباه شدن همه هستی و زندگی تمام میشود: «خیانت- و بهویژه خیانت برادر به برادر یا رفقای دیرین به یکدیگر - همیشه اصلیترین نیروی محرک داستانهای تبهکاری بوده است. فیلم لئونه، دو داستان خیانت از دو مقوله بسیار متفاوت را با هم ترکیب میکند. نولدز بهدلیل عشق و علاقهاش و چون میخواهد مکس را از دست خودش نجات دهد، به او خیانت میکند. نولدز میکوشد مکس را از صحنه تاریخ حذف کند، اما بعداً میبیند برنامهاش به طرز وحشتناکی نتیجه عکس میدهد: اندوه و رنج این اشتباه بیدرنگ او را وا میدارد دیرزمانی از دنیا کناره گیرد.البته نولدز در آن لحظه آنچه را گمان میکند نمیبیند. او در توطئه و دسیسهای گرفتار میشود که حقیقت را جلوی چشمانش جور دیگری
جلوه میدهد.»
خشونت مردانه
نویسنده شیفتگی لئونه به خشونت مردانه را هم بهعنوان یکی از عناصر موردعلاقه فیلمساز موردتوجه قرار میدهد؛ «زمختی سبعانه مردان چیزی است که لئونه از آن بهنحوی ستایشآمیز یاد میکند: این ویژگی زمینه را برای نمایش خشنی آماده میسازد که به انحای گوناگون متاثر است از دلاوریهای تبهکاران جیمز کاگنی، چاپلین در هیأت جسور و سرکوبنشدهاش و پسران وحشی تبهکار در «ولگردها»(۱۹۵۳) و «آمارکورد»(۱۹۷۳) فلینی... .»
خاطره مشترک
در جهان روزی روزگاری در آمریکا، خشونت با رمانتیسم پیوند خورده است. مردان خشنی که راحت آدم میکشند، وقتی پای رفاقت به میان بیاید، دست و دلشان میلرزد و گاهی برای رفاقت، رفیق میفروشند. نولدز، شخصیت محوری روزی روزگاری در آمریکا تجسمبخش کامل این تصویر است و رابطه و رفاقتش با مکس، جوهره فیلم را شکل میدهد؛ «فیلم نوعی وابستگی متقابل مردانه را به تصویر میکشد؛ بهنظر تونی راینز، «رابطه نولدز و مکس، که اساسا بر خاطره مشترک استوار است، دست آخر داستان دلخراش نیازی متقابل است». در واقع کارول است که منطق رمانتیک رابطه این دو مرد را به شکلی عینی آشکار میکند. او کاملاً جدی به نولدز پیشنهاد میدهد اگر طاقت مرگ مکس را ندارد، با او راهی زندان شود. وانگهی، مکس هم زمانی که نولدز ۱۹۶۸ را به یاد میآورد، بهشدت به پذیرش این منطق متمایل میشود؛ «چشمهات گریونتر از این حرفها بود که بتونی بفهمی اونی که با بدن سوخته کنار خیابون افتاده من نیستم.» اما قطعا سویه سیاهی در این سناریوی افسانهای درباره رفاقت مردانه وجود دارد، و آن تصدیق این نکته است که درون این قسم علقههای مردانه، قابلیت ژرف و ویرانکننده خیانت نهفته است؛ قابلیتی که البته ضامن همه شکوه و افتخار این علقههاست. اصلا بهخاطر خیانت مکس است که همه فرازوفرودهای پیرنگ و حال و هوای سوءظنآمیز فیلم- عذابوجدان و فضای مرگآلود آن- شکل میگیرد.» آدریان مارتین در توصیف اهمیت فیلم و تفسیر جهان اثر، موفق عمل میکند؛ کاری که این تکنگاری با شما میکند این است که بعد از خواندنش، مشتاق میشوید یکبار دیگر فیلم لئونه را تماشا کنید و چه از این بهتر؟
حماسه لئونه
کتاب «روزی روزگاری بر آمریکا» تفسیری موشکافانه بر شاهکاری است که دیر کشف شد
در همینه زمینه :