صابر محمدی
با اینکه نقطه مقابل اغلب جدلهای مهدی حمیدیشیرازی بهعنوان شاعری سنتگرا، شاعران نوگرا و پیروان نیما بودند اما حضور دانشمند ستیهندهای چون مجتبی مینوی در اردوگاه سنتگراهای آکادمیسین، سبب شده بود این دو نیز روبهروی همدیگر قرار بگیرند. بهعبارت دیگر، حمیدی و مینوی هرچند با کیفیاتی متفاوت، در یکسوی دعوای مرسوم آن سالها بین دو جبهه کهنه و نو قرار میگرفتند اما روان عاصی و روح ستیزهجوی هر دو استاد، ایجاب میکرد که کلماتشان، فارغ از آن جبههبندی، با هم گلاویز شوند. البته نه فقط کلماتشان، حتی خودشان!
ماجرای نزاع حمیدی و مینوی، با انتشار کتاب «پانزده گفتار» مینوی در سال1335 شدت گرفت. در نظر نخست به نظر نمیرسید که این کتاب، بهعنوان اثری که به شاعران و داستاننویسان اروپا مربوط بود، به حمیدی ارتباطی پیدا بکند اما مینوی دﺭ حاشیه یکی ﺍﺯ مقاﻻﺕ، کار خودش را کرده بود. او بدﻭﻥ ﺁﻥ که نامی ﺍﺯ حمیدﯼ ببرد، به ﺍﻭ تاخته ﻭ خردﻩ گرفته بود که چرﺍ دﺭ شاعرﯼ مفاخرﻩ میکند ﻭ خود ﺭﺍ برتر ﺍﺯ شاعرﺍنی همچون ﻭیکتوﺭ هوگو ﻭ ﺍمروﺍلقیس میدﺍند؛ «ﺍین مردمی که ﺍﺯ ﺍدبیاﺕ عالم جز چند ترجمه بیﺍﺭﺯﺵ ﺍﺯ قبیل بینوﺍیاﻥ ندیدﻩﺍند چنین دعوﯼها دﺍﺭند! شاید ﺍگر ﺍطلاعشاﻥ بیشتر بود، خجالت میکشیدند که ﺍسم بزﺭگاﻥ ﺭﺍ به قلم بیاﻭﺭند. ﺍین شاعر ﺭﺍ شاید کسی دست ﺍندﺍخته ﺍست ﺍما بیشتر ﺍحتماﻝ ﺍین میﺭﻭد که ﺁنچه به ﺍﻭ گفته ﺍند، مخلوﻕ ﺫهن مغرﻭﺭ شخص ﺍﻭ باشد. ﺍگر کسی ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺍعتقاد، سخنی به ﺍﻭ گفته ﺍست ﺍحمقی بودﻩ ﺍست، ﻭلی شاعر چرﺍ باﻭﺭ کردﻩ ﺍست؟!» چندی بعد نوبت به انتشار کتاب سهجلدی مقالات حمیدﯼ رسید و بدیهی بود که او بخواهد از خجالت همکار خود درآید. حمیدی در مقدمه چاپ اول جلد سوم این کتاب که «دریای گوهر» نام داشت، نوشت که مینوﯼ به این دلیل به او تاخته که دﺭ گزیده ترجمههاﯼ حمیدی ﺍﺯ مترجماﻥ معاصر، ﺍثرﯼ ﺍﺯ مینوﯼ نیاﻭﺭدﻩ ﺍست؛ «ﺍگر کسانی ﺁثاﺭ خود ﺭﺍ دﺭ جلد ﺍﻭﻝ ﻭ دﻭﻡ ﻭ سوﻡ ﺍین کتاﺏ نمیبینند نباید ﺍین ﺍمر ﺭﺍ حمل بر غرضی کنند ﻭ باطنا به ﺍین علت ﻭ ﻇاهرا به عناﻭین دیگر، محرمانه یا علنی ﺍﺯ من گله ﻭ شکایتی نمایند، ﺯیرﺍ نگاﺭندﻩ هیچ تعهد ﻭ نامهﺍﯼ به کسی نسپردﻩﺍﻡ که هر ﺁدمی ﺭﺍ که با نوشتن یا گفتن ﺁشنایی مختصرﯼ دﺍشته باشد بشناسم... ﺍﺯ جمله یکی ﺍﺯ همقطاﺭهاﯼ بندﻩ به ناﻡ ﺁقاﯼ مجتبی مینوﯼ که دﺭ یکی ﺍﺯ دﺍنشکدﻩها هم سمت معلمی دﺍﺭند، بهعلت همین توقع، ﺍﺯ بندﻩ ﺁﺯﺭدﻩخاطر شدﻩﺍند؛ دﺭ صوﺭتی که نگاﺭندﻩ ﺍﺯ حق عظیمی(!) که ﺍیشاﻥ به گردﻥ ﺍدبیاﺕ فاﺭسی دﺍﺭند بی خبر نیستم ﻭ مخصوصا میدﺍنم که مشاﺭُﺍلیه ﺍﻭلین محققی هستند که دﺭ حالت خاصی ﺍﺯ کشفﻭشهود به ﺍصالت لغت دشمنایگی پی بردﻩ ﻭ دﺭ ﺍین باﺏ پس ﺍﺯ مخابرﻩهایی با لندﻥ، مقاله بسیاﺭ جامعی هم مرقوﻡ دﺍشتهﺍند ﻭ بندﻩ هم دﺭ جلد خاصی ﺍﺯ ﺍین کتاﺏ که ﻭقف بر ﺁثاﺭ موﺭخین ﻭ محققین ﻭ متتبعین ﺍست ناﻡ ﺍیشاﻥ ﺭﺍ دﺭ ضمن شاگردﺍﻥ مکتب مرحوﻡ علامه قزﻭینی ﻭ ﺍستاد دهخدﺍ ﻭ دﺭ صدﺭ پیرﻭﺍﻥ ﺍستادﺍﻥ موﺭﺥ ﻭ محقق ﻭ متتبعی ﺍﺯ قبیل ﺍستاد عباﺱ اقباﻝ ﻭ ﺍستاد بهمنیاﺭ ﻭ ﺍستاد همایی ﻭ ﺍستاد نفیسی، به ﺍضافه چند فقرﻩ ﺍﺯ مقاﻻﺕ فاضلانه ﺍﯼ که ﺍﺯ خاطر ﺍیشاﻥ ترﺍﻭﺵ کردﻩ ﺍست ﺁﻭﺭدﻩﺍﻡ ﻭ ﺍﻥشاﺍلله بهﺯﻭدﯼ به طبع خوﺍهد ﺭسید ﻭ دﺭ هر حاﻝ عقیده صادقانه بندﻩ دﺭ باﺏ نامبردﻩ ﺍین ﺍست که ﺍیشاﻥ برﺍﯼ خود، ﺁدمی هستند به تماﻡ فنوﻥ مترﻭکه نگاﺭﺵ ﻭ ترجمه ﺫﺍتا ﻭ عملا ﻭﺍﺭد ﻭ بصیر ﻭ مخصوصا دﺭ ﺍموﺭ عکسبردﺍﺭﯼ ﺍﺯ نسخههاﯼ کهن ﻭ منحصربهفرد، حقا ﻭ دﺭ حد خود، مانند هماﻥ نسخههاﯼ کهن، بیمثل ﻭ کمنظیر ﻭ من نیز قوﻝ می دهم که پیش ﺍﺯ ﺍنتشاﺭ ﺁﻥ کتاﺏ هم فرصت مناسبی به دست ﺁﻭﺭﻡ ﻭ ﺍیشاﻥ ﺭﺍ چناﻥ که شاید ﻭ باید معرفی کنم.»
پاسخ حمیدی با اینکه کنایهآمیز است اما آنطور که از این شاعر تندمزاج انتظار داریم، آتشین نیست. با اینکه نزاع ایندو بسیار دامنهدار بود و آنطور که محمد خلیلی شاعر گفته از مظاهر مصفا شنیده که مینوﯼ ﻭ حمیدﯼ حتی با هم دستبهیقه هم شدهاند ﻭ میخوﺍستهاند همدیگر ﺭﺍ ﺍﺯ طبقه سوﻡ دﺍنشکده ﺍدبیاﺕ به پایین پرﺕ کنند اما شاید این پاسخ نسبتا آرام و مصالحهجویانه حمیدی سبب شد که جدﺍﻝ ﺍیندﻭ، چندی بعد فروکش کند و هر دﻭ دﺭ چاﭖ هاﯼ بعدﯼ کتاﺏهایشاﻥ ﺍین حرﻑها ﺭﺍ حذﻑ کنند. حتی ماجرا تا آنجا پیش رفت که مینوﯼ دﺭ جریاﻥ جنجالی که بر سر نقدهاﯼ حمیدﯼ بر مثنویهای عطاﺭ راه افتاده بود، دﺭ مجله «یغما» در حمایت ﺍﺯ حمیدﯼ مقاله نوشت ﻭ حق ﺭﺍ به ﺍﻭ دﺍد، حمیدﯼ هم گرچه دلش با مینوﯼ صاﻑ نشد ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ دﻭست خود ندﺍنست، دﺭ مدحش شعرﯼ سرﻭد؛ «ﺭنجاند گرچه طبع مرﺍ کلک مینوﯼ/ بس کاﺭ نو که کرد ﻭ دﺭ ﺍین کاﺭ هم نوﯼ/ هرچند جمله کاﺭ مرﺍ هیچ ﻭپوﭺ خوﺍند/ ﺍﻭ ﺭﺍ به کاﺭ خویش پذیرﻡ به خسرﻭﯼ...»
پنج شنبه 19 اسفند 1400
کد مطلب :
156175
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved