چرا با کار کردن مشکل داریم؟
عیسی محمدی - روزنامهنگار
در فرهنگ و اخلاق کار در ایران، چیزی هست که همیشه مرا اذیت کرده و اذیت میکند؛ اینکه بیشتر از خود کار، وجهه کار اهمیت دارد. اما این یعنی چه؟ یعنی نگاه نمیکنند که شما دارید کاری را انجام میدهید بلکه نگاه میکنند که این کار در سطح جامعه و بین مردم چه جایگاهی دارد. طبیعی است که یک پزشک یا مهندس و یا مدیر و یا... ارج و قربی بالاتر از رفتگران شهرداری و کارگران معمولی و... دارد. شاید بعضیها بگویند که طبیعی است؛ چون اینها زمان بیشتری بهکار و تخصصشان اختصاص داده اند و هر کسی قادر نیست که کارشان را انجام بدهد. اما سؤال اینجاست: اگر کارگری نباشد، ایدههای یکصد هزار مهندس به چه دردی میخورد؟ اگر رفتگری در شهر نباشد، اساساً آیا بهداشت و سلامت در آن شهر رعایت میشود که حالا پزشکان هم بخواهند کارهایی در آن زمینه بکنند؟ در واقع ما با زنجیرهای روبهرو هستیم که هر حلقه آن، اهمیت زیادی دارد و اگر یکی از حلقهها نباشد، کار خراب میشود. آیا ارزش کار یک پرستار یا متخصص بیهوشی یا نیروی خدماتی بیمارستان، مثلاً کمتر از ارزش کار یک فوقتخصص جراحی است؟ اساساً اگر بیمار بیهوش نشود، چطور میشود او را جراحی کرد؟
حقیقت امر این است، عادت کردهایم بعضی چیزها را طبیعی و معمول و مرسوم بدانیم؛ درحالیکه چنین نبوده و چنین نیز نیست. امروزه در جامعه ما، فاصله طبقاتی نانوشتهای وجود دارد که بهدلیل میزان درآمد افراد است. همین میزان درآمد، باعث شده تا برخورداریهای طبقات اجتماعی از امکانات مختلف آموزشی، رفاهی، بهداشتی و... تفاوت داشته باشد و همین تفاوتها، همه را به صرافت انداخته که بله، پس حتماً ارزش کار مثلاً یک جراح، هنرمند، مهندس، مدیر ارشد و... بیشتر است. درحالیکه اگر ما شرایط اقتصادی متعادلی داشتیم و همه میانگین حقوق مناسبی دریافت میکردیم، اساساً این تفاوتهای نگرشی نیز از میان برداشته میشد.
اصل ماجرا اینجاست که خود کار مهم است نه وجهه کار. جامعهای که ترجیح میدهد وجهه کار را مهم بداند، از نظر اجتماعی و اخلاقی یک جامعه بیمار و مسئلهدار است. هر کاری و هر کارگری، در جای خودش از اهمیت زیادی برخوردار است؛ طوری که حتی پیامبر بزرگ ما میتواند به دستش بوسه بزند. اگر حرف مرا باور ندارید، پس به همان زنجیری که عرض کردم فکر کنید؛ واقعاً کدام حلقه کارش مهمتر از دیگری است؟ و جالب اینکه میزان مقاومت یک زنجیر، به میزان مقاومت ضعیفترین حلقه آن مرتبط میشود؛ نه قویترین حلقه آن. از این واضحتر؟
امروزه فرهنگ و اخلاقیات کار در کشورمان، با مشکلات ریز و درشت زیادی مواجه شده است. از یک سو، جوانترها و البته غالب مردم، کار را مسیر و بهانهای میدانند تا به تفریحات و سرگرمیها و لذتهای زندگیشان برسند. درحالیکه خود کار فینفسه، از اهمیت زیادی برخوردار است. از حیث اخلاقی، کار شرافت دارد؛ چرا که مقدمه استقلال اخلاقی است؛ یعنی تا وقتی شما استقلال مالی نداشته باشید و خودتان خرج خودتان را درنیاورید، استقلال اخلاقی هم نخواهید داشت.
از سوی دیگر، از حیث روانی و ذهنی نیز، کار فینفسه میتواند مشکلات روانی، افسردگی و... را در ما رفع کند و اساساس افرادی که مشغولیتهای فراوانتری دارند، از سلامت روانی بیشتری برخوردارند. از حیث اجتماعی نیز، ما همانطور که از مواهب کار دیگران در پیرامون خود بهره میبریم، باید به دیگران نیز از مواهب کاری خودمان ببخشیم و این، یک برخورد و رفتار دوطرفه است. میبینید که کار کردن فینفسه، چقدر دارای ارزش است و اساساً حتی خودش میتواند یک هدف باشد؟
در یکی از آخرین دیدارهایی که با حجتالاسلام سیدمهدی طباطبایی، روحانی نامآشنا و معلم معروف اخلاق داشتیم، به نکته جالبی اشاره کرد. او میگفت من به دخترانم اجبار کردهام که چیزی یاد بگیرند و الان دخترانم میتوانند قالیبافی کنند. نکتهاش هم این بود که هدف اصلی پول این قضیه نیست، بلکه مشغول ماندن فرزندان در خانه است؛ چرا که معتقد بود بیشتر غیبتها، سخنچینیها، معضلات اخلاقی و... از بیکاری و ذهن بیکار ناشی میشود.
متأسفانه وقتی نگاه شما به کار، سراسر مادی است و صرفاً بهانهای برای درآوردن پول بیشتر، کمکم از کار زده میشوید. شوربختانه همکاران و دور و بریهای زیادی را میبینم که به واسطه همین نگاهی که به فرهنگ کار دارند، دچار کارزدگی و کارگریزی شدهاند. طبیعی است که این اتفاق هم بیفتد، آنها هنوز ارزش واقعی کار کردن را نشناختهاند و معیارشان برای کار کردن، صرفاً معیار مادی است. نتیجه بعدی هم که قابلحدس است: چرا من 12-10ساعت در روز کار کنم و از دیگری که همین زمان را میگذارد و مثلاً 3، 2 برابر من درآمد دارد، کمتر درآمد داشته باشم؟ نتایج بعدی، افسردگیهای کاری و عدمرضایت شغلی است.
نکته بعدی هم همانی است که گفتم؛ اینکه به خود کار توجه نمیکنیم؛ به وجهه کار توجه میکنیم. شیوع همین نگاه است که باعث میشود تا هم جوانترها دنبال کارهایی با وجهههای بالا باشند، حتی اگر علاقهای به آنها نداشته باشند هم افرادی که در کارهای بهاصطلاح سطح پایین هستند، حال و روز روانی خوشی نداشته باشند و مدام احساس سرخوردگی کنند، هم دیگرانی که شغلهای بهاصطلاح رده بالا دارند، دست و پایشان را گم کنند. میبینید که یک نکته اخلاقی ساده که رعایت نمیشود، چه نتایج اجتماعی بغرنجی با خودش به همراه دارد؟
حقیقت امر اینکه کار کردن فینفسه یک ارزش است؛ حتی اگر درآمد کمی داشته باشد؛ هرچند که طبیعتاً توصیه میشود تا طوری برنامهریزی کنید که به درآمد خوب هم برسید اما نکته محوری آن است که نگاه فرهنگی و اخلاقی بهکار داشتن، باید محور آسیاب فرهنگ کار در ایران باشد؛ تا وقتی که این اتفاق نیفتد هم همین وضعیتی که در حوزه کار و کارآفرینی میبینیم، ادامهدار خواهد بود. به قول دوست عزیزی، سرانجام به جایی میرسیم (که بهنظرم حتی رسیدهایم به این نقطه) که همه میخواهند مهندس باشند و کسی دوست ندارد کارگر خوبی باشد و همه دوست دارند گوشهای بایستند و فقط دستور بدهند. چنین فضای کسبوکاری، مشخص است که روز خوشی بهخودش نخواهد دید... .