• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
دو شنبه 16 اسفند 1400
کد مطلب : 155716
+
-

دانشگاه در حال سقوط است

بازخوانی گفتاری از دکتر مهدی گلشنی در باب دانشگاه، که بعد از قریب ۵سال نگران‌کننده‌تر به‌نظر می‌رسد

اندیشه دانشگاه
دانشگاه در حال سقوط است

محمد‌صادق عبداللهی، روزنامه نگار

آنچه در ادامه می‌خوانید چکیده‌ای تلخیص‌شده از سخنرانی دکتر مهدی گلشنی، استاد تمام فلسفه علم دانشگاه صنعتی‌شریف است که سال۱۳۹۶ ارائه شده اما همچنان تازگی دارد و چه‌بسا دلنگرانی‌های ایشان حالا بیشتر نیز ملموس است. وی در این سخنرانی به آسیب‌شناسی دانشگاه و رویکردهای موجود می‌پردازد و از مشکلات عامی می‌گوید که در تمامی دانشگاه‌های کشور موجود است و درصورت تداوم، منجر به سقوط دانشگاه می‌شود. گلشنی از این سخنرانی به‌عنوان وصیت‌نامه خود یاد می‌کند. متن این سخنرانی از روی صوت اصلی در تحریریه همشهری پیاده و تلخیص شده که در ادامه به امید اصلاح نهاد دانشگاه از نظر می‌گذرد.

غرض از این سخنرانی، در واقع وصیت‌نامه‌ای از من است. به‌خاطر وضعیتی که در این سال‌های اخیر در دانشگاه‌ها حاکم می‌بینم و صریحاً اعلام خطر می‌کنم که اگر وضعیت به این طریقی که فعلاً می‌گذرد، بگذرد، دانشگاه سقوط خواهد کرد. الان دانشگاه در همه‌جای ایران به‌صورت یک کاسبی درآمده است و برای اینکه توضیح بدهم از خود علم شروع می‌کنم؛ چون واقعاً مسئله مهمی است و بسیار دور از فرهنگ اسلامی.

گذری بر تاریخچه علم
وقتی که علوم در یونان مطرح بود می‌خواستند واقعاً طبیعت را بفهمند. به تمدن اسلامی که رسید توصیه قوی در قرآن به مطالعه آثار صنع الهی در طبیعت و مطالعه طبیعت شد و تلقی دانشمندان تمدن اسلامی این بود که این تفحصی که در طبیعت می‌کنند عبادت است. تلقی آنها این بود که یکی از مهم‌ترین عبادت‌ها، همین مطالعه طبیعت است. جورج سارتون در تاریخ علمش می‌گوید اگر می‌خواهید راز شکوفایی تمدن اسلامی را بفهمید، نقش محوری را قرآن ایفا کرد. بعد دوران قرون‌وسطی بود. در قرون‌وسطی مسیحی‌ها علم را از جهان اسلام منتقل کردند و اسپانیا مرکز تفحصات شد. از انگلیس و فرانسه و... می‌آمدند به اسپانیا. در قرون‌وسطی هم همین تلقی بود؛ مطالعه طبیعت برای فهم آثار صنع الهی.
تا رسیدیم به علم جدید. در شروع علم جدید هم تلقی اندیشمندان این بود که در حال مطالعه کتاب خدا در طبیعت هستند اما کم‌کم علم پیشرفت کرد و مکاتبی آمد که بیشتر حس‌گرا و بعدتر هم ضد‌خدا بودند. به‌تدریج دین تضعیف شد و صنعت پیشرفت کرد. به قرون ۱۹ و ۲۰ که رسیدیم دیگر مسئله قدرت‌مداری و ثروت‌مداری به اروپا اضافه شد و نه‌تنها علم را برای فهم طبیعت می‌خواستند بلکه وسیله جلب قدرت و ثروت هم بود و این مراحل طی شد تا قرن امروز که می‌بینید هم تولید علم می‌کنند در مقام فهم طبیعت و هم در مقام جلب ثروت و قدرت. در ابتدای قرن هم بعد از جنگ جهانی اول که میلیون‌ها نفر کشته شدند، برتراند راسل صریحاً هشدار داد که علم اگر روش فعلی را طی کند، تمدن انسانی باقی نمی‌ماند اما در اروپا و آمریکا فعلاً علم اساس‌اش این است که هم برای فهم طبیعت کار می‌کند و هم در جهت کسب قدرت و ثروت است.

دنبال کدام هدف برای علم هستیم؟
سؤال این است که ما دنبال کدام‌یک از این اهداف برای علم هستیم؟ من از استادان می‌خواهم که سر کلاس‌ها از دانشجویان سؤال کنند که برای چه درس می‌خوانند؟ به‌نظر حقیر نه به‌خاطر فهم طبیعت است و نه به‌خاطر فهم آثار صنع الهی و نه در جهت کسب ثروت و قدرت برای کشور! فعلاً علم شده است یک دکان مقام و کمی هم کسب ثروت. آن بعد نوری که در دین وارد شده، از دست رفته و تعجب‌آور این است درحالی‌که بعد از این نگاه در غرب یک تحول عظیم فکری به‌وجود آمد و متأسفانه این جریان به اینجا منتقل نشده است!
علم معنای اصلی خودش را از دست داده است و ما به اخذ علم از غرب اکتفا کرده‌ایم بدون اینکه به‌دنبال نوآوری یا رفع نیازها باشیم. ضوابطی هم به ما غالب کرده‌اند که با این ضوابط نمی‌شود نوآوری و مرزشکنی در علم داشت! شما باید در یک فرصت مشخصی مقاله بدهی تا ارتقا و ترفیع پیدا کنی، که این دکان اصلاً در غرب نیست ولی در تمام ایران رایج شده است! حالا من به چند مورد دیگرکه در دانشگاه‌های ما مورد‌غفلت قرار گرفته است و باعث شرایط امروز شده است، در ادامه اشاره می‌کنم.

فقدان جامع‌نگری در دانشگاه‌ها
در تمدن اسلامی نمی‌گفتند این فقه و آن ریاضیات و... است. همه اینها اول در یک‌جا تدریس می‌شد و دیدگاه جامع‌نگری وجود داشت. شما خاطرات ابن هیثم را بخوانید. آدم واقعاً لذت می‌برد؛ دنبال نوآوری بودند. الان دیدگاه کل‌نگر نیست و دانشگاه‌های ما به این اکتفا می‌کنند که یکسری از دروس تخصصی به دانشجوها یاد بدهند و همین را کافی می‌دانند. درنتیجه یک دیدگاه خیلی جزء‌نگر بر فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های ما حاکم است و بسیار تک‌بعدی بار می‌آیند و بسیاری از آنها فاقد فرهنگ لازم برای تعامل با جامعه خودشان هستند. ما امروز می‌بینیم یک فرد خاص در یک حوزه خاص متخصص می‌شود و تمام جهانش آن حوزه می‌شود و بقیه حرف‌ها را دیگر قبول ندارد! وقتی من رفته بودم در کمیته تحصیلات تکمیلی دانشگاه تا از پذیرش دانشجوی دکتری در رشته فلسفه علم دفاع کنم ، یکی از روسای دانشگاه فنی و مهندسی پرسید: چه کسانی به رشته شما می‌آیند؟ من جواب دادم که رشته‌های مهندسی و...‌. به من پاسخ داد که مگر دانشجوی مهندسی بیکار است که بیاید رشته شما؟! ببینید! اینقدر بیگانه‌اند از تحولاتی که در جهان اتفاق افتاده است. به‌نظر بنده لازم است که رشته‌های تخصصی و... یکسری از دروس علوم انسانی را بخوانند تا وسعت بینش پیدا کنند. اگر می‌خواهید اهمیت علوم انسانی برای مهندسی را بفهمید به این کلام طلایی اینشتین توجه کنید؛ اینشتین می‌گوید کافی نیست که به یک انسان یک تخصص آموزش داده شود؛ زیرا اگر‌چه او ممکن است ماشینی مفید باشد اما شخصیتی انسانی با رشد موزون نخواهد بود. لازم است که دانشجو شناخت و احساس زندگی از زیبایی‌ها و اموری که از لحاظ ارزشی خوب هستند داشته باشد والا او با این دانش تخصصی بیشتر شبیه به یک سگ تربیت شده خواهد بود تا انسانی که به‌طور موزون رشد یافته است.

بی‌توجهی به پرورش بعد فرهنگی دانشجویان
بی‌توجهی به پرورش بعد فرهنگی دانشجویان مسئله دیگری است که این امر در مدارس هم هست. قبلاً همیشه آموزش با اخلاق و حکمت همراه بود. الان اصلاً از این خبرها نیست. با رشد علم جدید دانشگاه‌ها به صرفاً تعلیم علوم (پایه یا مهندسی و...) پرداختند و از 2رکن مهم فرهنگ که حکمت و اخلاق است غفلت ورزیدند و این به دانشگاه‌های ما نیز منتقل شد... . یک نکته ضعف محیط ما نیاز به دانش توأمان با حکمت است. حکمت یعنی دوربینی، جامع‌بینی و همه جهات را درنظر گرفتن. قرآن وقتی صحبت از تعلیم می‌کند، می‌گوید: «یعلمهم الکتاب و الحکمه» همراه با تعلیم باید حکمت هم ارائه شود؛ این فراموش شده است. فرهنگ آکسفورد حکمت را توانایی قضاوت درست در مسائل مربوط به حیات و رفتار و داشتن قضاوت درست در انتخاب وسایل و اهداف‌می‌داند! نیکلاس ماکسول، فیلسوف علم مشهور انگلیسی ریشه همه بحران‌های زمان ما را در فقدان حکمت و علم فارغ از حکمت می‌داند... چند دلیل هم برای جدایی دانش از حکمت می‌شود ذکر کرد: باریک شدن تخصص‌ها، غفلت از مسائل اخلاقی در کار علمی، تشنگی قدرت و ثروت (که در غرب خیلی زیاد است)، غفلت از مراتب بالاتر از واقعیت (فکر می‌کنیم دنیا همینی است که هست؛ خوردن و خوابیدن و پول به‌دست آوردن و عیش و نوش)، غفلت از سؤالات بنیادی انسان.
شما نگاه کنید بزرگان غرب، مثل برنده جایزه نوبل پزشکی یا فیزیک، چگونه راجع به دغدغه‌های انسان صحبت می‌کنند و می‌گویند علم طبیعی نمی‌تواند جواب بدهد. دقیقاً حرف‌هایی که مولانا در شعر «از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود/ به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم» می‌گوید، برنده جایزه نوبل در پزشکی یا برنده جایزه نوبل در فیزیک به‌دنبال آن هستند... بور در فیزیک به‌دلیل نظریه کوانتوم برنده جایزه نوبل است. در خاطراتش که 1956چاپ شده است، می‌نویسد: «من وقتی که جوان بودم این سؤالات برایم مطرح بود که از کجا آمده و چه‌کار می‌کنم و اصلاً وضعیتم از چه قرار است؟ هدف حیات چیست؟ و... . اینها را نمی‌توانستم جواب بدهم و هی سراغ فیلسوف‌ها می‌رفتم و می‌دیدم کلی میان آنها اختلاف‌نظر است. از طرف دیگر می‌رفتم سراغ علم و می‌دیدم به راحتی جوابم را از علم می‌گیرم. همه یا فیزیک اینشتینی را قبول دارند یا کیهان‌شناسی فلان را، لذا همه آن سؤالاتی را که داشتم کنار گذاشتم اما حالا که به دهه‌های آخر عمرم رسیده‌ام تمام آن سؤالات جلوی چشم‌ام رژه می‌رود و نمی‌توانم از آنها فرار کنم!»... بنابراین دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی باید افرادی‌شان که در علوم پایه یا در علوم مهندسی هستند با حیات انسانی و آینده انسان‌ها ارتباط دهند؛ این ارتباط الان قطع است.

فراموشی هویت دینی – ملی و احساس حقارت
الان فرهنگ حاکم در دانشگاه‌ها آنگونه نیست که احساس هویت دینی – ملی در دانشجو وجود داشته باشد و احساس حقارت بسیار قوی نسبت به غرب است. متأسفانه به‌نظر می‌رسد که هویت ملی و اسلامی ما در حال فراموشی است. احساس هویت لازم است؛ کجا رفته است این؟ همه حواس‌شان به آن طرف است و داریم دستی‌دستی دانشجویان را می‌فرستیم خارج! و اینقدر هم در دانشگاه دافعه است که دانشجو به این تصمیم می‌رسد که  برود خارج! روی فرهنگ و حس هویت ملی کار نمی‌شود! احساس حقارت در محیط ما بسیار زیاد است و ما تا عوض نشویم، بالا نمی‌آییم... . احیای هویت ملی و عدم‌حقارت باعث می‌شود دانشجو به مملکت احساس تعلق کند و اگر هم به‌دلیلی به خارج رفت برگردد. البته یک دلیل عدم‌بازگشت هم دافعه‌هاست. جناب آقای دکتر شمسی‌پور، از شیمی‌دان‌های معروف‌مان مقاله خیلی زیبایی نوشته بودند. فرموده بودند: نگویید فرار مغزها، بفرمایید فراردهی مغزها! ما در محیط طوری برخورد می‌کنیم که دانشجو را فراری می‌دهیم. این خیانت به کشور است.

بی‌توجهی به رفع نیازهای جامعه
ما واقعاً متوجه رفع نیازهای ملی توسط خودمان نیستیم. ما مدام از اول انقلاب صحبت ماشین و اتومبیل می‌کردیم. اما آیا یک ماشین تمام عیار داریم؟ اگر می‌خواهیم طرز تفکر را ببینیم [خاطره‌ای برایتان نقل می‌کنم]؛ در مرداد۱۳۵۹ یعنی درست یک‌ماه پیش از جنگ عراق به همراه جمعی از افراد و استادان به دیدن شهید چمران رفتیم. ایشان می‌گفت ما باید هواپیما بسازیم ولو اینکه چندبار هم سقوط کند. او همت داشت. این تفکر الان کجاست؟ ما کجای نیازهای کشور را الان برطرف می‌کنیم.
ببینید یک ژاپنی رفته است در آخر قرن ۱۹ در اروپا فیزیک بخواند، به استادش در ژاپن نوشته است: ما باید فعالانه با چشمان باز با تمامی هوش و حواسمان و با دقت فراوان و بدون کسالت و خستگی و بدون لحظه‌ای توقف کار کنیم. جز همین سختکوشی هیچ دلیلی وجود ندارد که آنها اینطور در همه زمینه‌ها جلو باشند! ما باید طی ۱۰ تا ۲۰سال، آینده دور را در زمینه علمی از دست این مردم مطمئن و ازخودراضی (اروپایی‌ها) بگیریم. اینگونه احساس هویت بود که چین و ژاپن را زنده کرد. این احساس بود که وقتی سونامی در ژاپن آمد حداقل خسارت را به بار آورد. متأسفانه این احساس اکنون در دانشگاه‌های ما پرورش داده نمی‌شود.

توجه ظاهری به کیفیت دانشگاه
شما توجه عقلانی به کیفیت را کمتر در دانشگاه حاکم می‌بینید. به‌صورت ظاهر ادعای کیفیت می‌شود و مثلاً می‌گویند مقالات در مجله I.S.I با فلان اندکس پذیرفته می‌شود اما اینکه چقدر این مقالات، مشکلات ما را حل می‌کند و چقدر نوآوری دارند، اصلاً مطرح نیست؛ بعضی جاها که مقالات را می‌دهند دست منشی دانشکده و می‌گویند فارغ از محتوا اگر در این مجله چاپ شده است ۷نمره ثبت کن، اگر در فلان، ۵نمره و...‌. تعداد مقالات هم وسیله امتیاز دادن به افراد شده است و سرآمدان علم را اینطور مطرح می‌کنند!... سؤال من این است که آیا صرف توجه به مقالات، دانشگاه‌ها را از نوابغی که مقاله‌نویسان حرفه‌ای نیستند، ولی فکرشان برای پیشرفت علم کارگشاست خالی نمی‌کند؟... چرا معیار فقط مقاله است؟ کی قرار است رفع نیازهای این مملکت را بکند؟ از سال 2005تا 2012در عرض 7سال مقالات ما ۵برابر و از ۸هزار شد نزدیک 39هزارتا! آیا واردات ما یک‌پنجم کم شد؟ آیا صادرات ما یک‌پنجم اضافه شد؟ این اضافه شدن مقالات چه تأثیری داشت؟ ما کجای نیازهای کشور را الان داریم با مقالات برطرف می‌کنیم؟... اگر آیین‌نامه ارتقا تا ۱۰سال دیگر همین باشد، ما علاوه بر سرآمدی در تولید مقاله بیشترین استاد تمام دنیا را خواهیم داشت! وقتی اچ‌ایندکس شاخص ارزیابی شد پژوهشگر با چه انگیزه‌ای روی پروژه ملی کار کند؟
 

این خبر را به اشتراک بگذارید