• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
یکشنبه 15 اسفند 1400
کد مطلب : 155596
+
-

جهاد یک پاسدار، تمامی ندارد

پای صحبت‌های قاسم صادقی؛ سرداری که عمرش را به پای زنده نگه‌داشتن یاد همرزمان شهیدش گذاشته

گزارش
جهاد یک پاسدار، تمامی ندارد

مژگان مهرابی- روزنامه‌نگار

حاج قاسم صادقی را به سردار ذوالفقاریه می‌شناسند؛ کسی که سال‌هاست برای بازسازی دشتی غریب از جان مایه گذاشته تا آن را احیا کند. به باور خودش ذوالفقاریه کربلای ایران است. سردار صادقی پاسداری است که از نخستین روزهای دفاع‌مقدس تا الان که سی‌واندی سال از دوران جنگ می‌گذرد حتی یک روز هم لباس رزم خود را از تن بیرون نیاورده است. در زمان جنگ اسلحه به‌دست گرفت و از حریم کشور دفاع کرد. حالا هم که ایران در سایه آرامش و امنیت به‌سر می‌برد باز جهاد می‌کند؛ اما در جبهه فرهنگی. هدفش حفظ ارزش‌های ملی و ایثار کسانی است که برای پاسداری از کشور جان خود را فدا کردند. با همت و تلاش او چند سالی می‌شود این منطقه میزبان کاروان‌های راهیان نور شده است. او علاوه بر بازسازی دشت ذوالفقاریه اقدام ارزنده دیگری هم انجام داده و آن ایجاد موزه جنگی در یکی از اتاق‌های خانه‌‌اش است. در آن اتاق کوچک دنج همه جور وسایل جنگی دیده می‌شود؛ از قمقمه ترکش خورده تا بی‌سیم و اسلحه زنگ زده. این کار را کرده تا یاد و خاطره شهدا برای همیشه زنده بماند؛ هم برای خودش و هم برای دیگران. سردار قاسم صادقی امروز یکی از راویان جنگ است که بیشتر وقت خود را در آبادان و دشت ذوالفقاریه می‌گذراند. او همسایگی با شهدا را افتخاری برای خود می‌داند. به بهانه فرارسیدن ولادت امام حسین(ع) و روز پاسدار پای صحبت‌های او نشستیم.

در جست‌وجوی یاران سفر کرده
اینکه چرا دشت ذوالفقاریه اهمیت زیادی برای سردار دارد به روزهای اول جنگ برمی‌گردد؛یعنی زمانی که بعثی‌ها تا چند کیلومتری آبادان آمده و گردان زرهی خود را مستقر کرده بودند؛ روزهای سخت و پرتنشی که صادقی از یادآوری خاطرات آن روزها منقلب می‌شود؛ «در دل خاک ذوالفقاریه شهدای زیادی خفته‌‌اند که حتی کسی نامشان را هم نمی‌داند. از مردم عادی گرفته تا اقلیت و روحانی در کنار نیروهای نظامی می‌جنگیدند؛ آن هم با دست خالی. خیلی‌شان از آن داش‌مشتی‌ها و لوطی‌هایی بودند که بدنشان پر از خالکوبی بود. بعضی‌شان هم تازه از زندان آزاده شده بودند. با این حال از جان مایه گذاشتند و برای دفاع از ناموس ترسی به دل راه ندادند.» او از بین ۵۰۰ شهید دشت ذوالفقاریه فقط توانسته عکس و اطلاعات ۲۷۶ نفر را پیدا کند و درباره همه‌شان اطلاعات جامعی دارد. وقتی از آنها حرف می‌زند انگار کتاب قطوری را بازخوانی می‌کند. از دریا قلی سورانی می‌گوید که باعث نجات آبادان شد یا ننه‌مریم که به مادر خرمشهر شهره است.
این پاسدار و راوی جنگ بیشتر از هر چیز به حفظ ارزش‌های ملی فکر می‌کند چرا که معتقد است دشمن برای کمرنگ کردن ارزش‌ها از هیچ فتنه‌‌ای کوتاهی نمی‌کند. برای همین وقتی بازنشسته شد به‌جای ماندن در خانه و استراحت کردن، خود را برای یک جهاد فرهنگی آماده کرد. برای همین ارتباطش را با خانواده شهدا پررنگ‌تر کرده و تا مدت‌ها سر مزار شهیدان در بهشت زهرا(س) می‌رفت؛ به‌خصوص قطعه ۲۴. معتقد است آنجا قطعه عجیبی است. یکی‌یکی شهدا را زیارت می‌کرد و روی سنگ مزار هر کدام‌شان که نوشته شده بود «گروه فداییان اسلام» اسم و شماره تلفن خود را یادداشت می‌کرد و آنجا می‌گذاشت و می‌نوشت هر کس دوست دارد درباره رزم‌آوری شهیدش خاطره‌‌ای بداند با او تماس بگیرد. این کارش باعث شد اقوام و دوستان شهدا به او تلفن کرده و وعده ملاقات بگذارند. سردار تعریف می‌کند؛«فداییان اسلام لقب بچه‌های ذوالفقاریه بود. کسانی که مظلومانه شهید شدند بی‌آنکه هیچ سلاح دفاعی داشته باشند. کمتر از آنها صحبت می‌شود. کم‌کم خانواده‌ها با من ارتباط گرفتند و من از شهیدشان می‌گفتم. بعد تصمیم گرفتم که دشت ذوالفقاریه را بازسازی کنم. وقتی این موضوع را با آنها درمیان گذاشتم استقبال کردند.»

بازسازی دشت ذوالفقاریه
 مدتی گذشت و او تصمیم به‌کار بزرگ‌تری گرفت. دلش می‌خواست وقایع جنگ را در دشت ذوالفقاریه بازسازی کند. هیچ‌کس به اندازه او نمی‌دانست سال۵۹ چه اتفاقات تلخی در ذوالفقاریه رخ داده است. چه عزیزانی که ناجوانمردانه شهید نشدند. بسیاری از شهدا مثل شهیدشاهرخ ضرغام، سیدحسن برازنده، شهید حمید معانی، شهید محمدرضا حیدری، شهید وهاب حسین‌خان‌آقا و شهید عباس فتحی در آنجا ماندند و چون هواپیماهای دشمن آنجا را بمباران کردند پیکر همه آنها پودر شد. خودش می‌گوید:«تعدادی از خانواده‌های آبادانی می‌خواستند به شادگان بروند. در گل‌و‌لای ماندند و به مرور زمان مفقودالاثر و مفقودالجسد شدند». برای همین دست به‌کار شد. این اقدام نیاز به حمایت و همراهی داشت. اما خودش دست تنها شروع کرد. یقین داشت کارش گام مهمی برای اشاعه فرهنگ جهاد و ایثارگری است. مصمم و قاطع راهی آبادان شد؛ آن هم با دست خالی. او بود و یک بیابان برهوت. امکاناتی وجود نداشت. شروع کرد به بازسازی منطقه ذوالفقاریه. اول شروع کرد به درست کردن سنگرها و موقعیت هر شهید را نشان داد. اینطور خانواده‌ها بهتر می‌توانستند با عزیزانشان ارتباط بگیرند. بعد هم ۱۰ کیلومتر خاکریز ایجاد کرد. سپس سراغ مسئولان سپاه و ارتش رفت و خواست تعدادی تانک و توپ مستهلک را در اختیارش بگذارند. آنها را درست مثل روزهایی که بودند در منطقه جانمایی کرد. سردار دشت ذوالفقاریه را ترسیم می‌کند؛ «هر چه دشمن بلا سر این مردم آورده بود من صحنه‌سازی‌ کرده‌ام. مثلا تانکی که روی یک ماشین رفت و چند نفر کشته شدند. بسیاری از مردم حین فرار جان خود را از دست دادند. نماد آن روزها را ساخته‌ام. یک برج ۱۲ متری با ادوات جنگی درست کرده‌ام.»

حاج قاسم و پسرش در بیابان‌های آبادان
دشت ذوالفقاریه حالا به همت صادقی احیا شده و حتی به ثبت ستاد راهیان نور و میراث فرهنگی رسیده است. او از اینکه منطقه‌‌ای بیابانی به یک مکان فرهنگی تبدیل شده حس خوبی دارد و می‌گوید: «در این کار پسر و عروسم خیلی کمکم کردند. هر ۳ نفرمان در یک کانکس درست در همسایگی شهدا زندگی می‌کنیم». او برای رفاه مسافران راهیان نور، ۳ حسینیه و یک بیت‌الشهدا هم ایجاد کرده تا در شرایط خوب بتوانند چند روزی مهمان باشند.

مکث
عجیب‌ترین موزه ایران در خانه سردار

اتاقی نه چندان بزرگ که کنج حیاط خانه سردار قرار گرفته، در واقع موزه جنگی است برای حفظ ارزش‌های دفاع‌مقدس. خودش که می‌گوید خلوتگاه کسانی است که به شهدا ارادت دارند. بیشتر وقت خود را در آنجا سپری می‌کند. اتاق پر از وسیله و ادوات نظامی است. از اسلحه زنگ زده، بی‌سیم، پوکه خمپاره و فشنگ گرفته تا چراغ خوراک‌پزی و یک کتری دود‌گرفته. کمدی هم در کنج اتاق جاخوش کرده که سردار اشاره می‌کند لوازم‌های آن را از تفحص به‌دست آورده و در آن به رسم یادگار نگه‌داشته است. از سقف اتاق هم تا دلتان بخواهد پلاک شهدا آویزان شده؛ پلاک کسانی که مردانه در میدان نبرد جهاد کردند. هر کدام از آنها یادآور عزیزی است که در گوشه‌‌ای از مناطق جنگی جسم و جانش را جا گذاشته است. سردار برای این اتاق اسم زیبای «اتاق تذکر» را انتخاب کرده و خودش اینگونه تعبیر می‌کند؛ «اتاق تذکر یعنی جایی که آدم‌ها به‌خودشان بیایند و از یاد شهدا غافل نشوند.» اما دیوارهای اتاق دورتادور پوشیده شده‌‌اند از عکس شهدا. جز سرداران و فرماندهان نامی جنگ که چهره آشنایی دارند باقی دلاوران گمنامی هستند که در دشت ذوالفقاریه آبادان شهید شده‌‌اند.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید