راه نجات از جاهلیت مدرن
مصطفی قربانی- کارشناس مسائل سیاسی
شاهبیت سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت عید بزرگ مبعث، مقایسه شرایط کنونی حاکم بر دنیای بهاصطلاح متمدن غربی با دوران پیش از بعثت نبی مکرم اسلام(ص) و درواقع، ایجاد یک وجه شباهت میان شرایط کنونی تمدن غرب با دوران پیش از ظهور اسلام در جزیرهالعرب بود؛ شباهتی که ریشه در «جاهلیت» دارد. با این تفاوت که جاهلیت گذشته بسی سهلتر از جاهلیت مدرن بود و جاهلیت کنونی(مدرن) پیچیدهتر، مرکبتر و مجهز به ابزارهای متعدد است.
آنچه در بیان معظمله در توصیف شرایط تمدن غرب با عنوان «جاهلیت مدرن» آمده، در اصل و اساس، دلالت بر انحطاط این تمدن از مسیر درست و گام برداشتنش در مسیر انحرافی دارد. البته این موضوع بدان حد عمیق بوده که حتی خود غربیها به طرح انتقادهایی جدی در این زمینه پرداختهاند؛ بهعنوان مثال، در «مکتب انتقادی» و نزد اندیشمندانی چون «یورگن هابرماس» پروژه مدرن اساساً ناقص و ناتمام است؛ زیرا هدف اصلی از مدرنیته، آزادی انسان (آزادسازی انسان از قید استبداد، خرافات و...) بود، اما هماکنون مدرنیته نهتنها باعث آزادی انسان نشده، بلکه انسان را اسیر دامهای متعددی کرده است. بر این اساس، پروژه آنها مبتنی بر «رهایی»(Emancipation) است. مسلم است که مکتب انتقادی و اندیشه رهاییخواهان بازگشت به اندیشه آزادی نخستین، یعنی آزادی مطلق است و با آموزههای اسلامی و مبتنی بر بعثت کاملا متمایز است، اما نکته مهم در این میان آن است که اندیشه انتقادی، بنبست یوتوپیای تمدن غرب و تهی شدن آن از معنا را بهخوبی به تصویر میکشد. هدف از گریز به مکتب انتقادی آن بود که با ارائه مستنداتی از درون دنیای غرب، صحت و اعتبار این اندیشه و دیدگاه که تمدن غرب در سراشیبی سقوط قرار دارد، اثبات شود؛ با این تفاوت که در نگرش مقاممعظمرهبری، این انحطاط بر مبنای اندیشه بعثت سنجیده میشود، اما در اندیشههای انتقادی، تمدن کنونی غرب از منظر «اومانیسمی» سنجیده میشود که ریشه در سوفسطائیان دارد. بههرحال درباره نقد تمدن غرب باید گفت که این تمدن اگرچه به لحاظ جلوههای مادی و دنیوی رشد کرده، اما به لحاظ متن و اصل حیات انسانی که عبارت است از اخلاق، معنویت، دوری از هواوهوس و... نهتنها رشد نکرده، بلکه اتفاقاً وضعیتی شبیه عصر جاهلیت و فراتر و شدیدتر از آن را شکل داده است.
در توضیح باید گفت که تمدن دارای 2وجه مادی(ابزاری) و معنوی است. یک تمدن وقتی در مسیر صعود و تکامل قرار دارد که ایندو وجه همراه و هماهنگ با هم رشد کنند. اگر وجه مادی یک تمدن رشد کند، اما وجه معنوی آن رشد نکند، آن تمدن نمیتواند تمدنی مطلوب باشد؛ زیرا وجه معنوی، جهتدهنده و هدایتگر وجه مادی است و با وجود رشد وجه مادی، درصورت عدمرشد وجه معنوی، پیشرفتهای مادی به ابزار سلطهگری، خونریزی، جنایت، استکبارگری، استعمارگری، توسعهطلبی و... تبدیل میشود؛ وضعی که تمدن غرب مبتلا به آن است. اتفاقاً اگر تاریخ را خوب ورق بزنیم، در پیشینه این تمدن، بیش از آنکه به بشریت خدمت شده باشد، بر بشریت ظلم روا داشته شده که نمونههای آن را میتوان در استعمار آفریقا، آسیا، آمریکا و کشتار بومیان این سرزمینها، وقوع جنگهای جهانی اول و دوم، مسابقههای تسلیحاتی، تعریف کردن خود بهعنوان محور جهان و نادیده گرفتن حقوق سایر ملتها و انسانها و... دید. این همه ضعف و نقص بهدلیل آن است که این تمدن از بیخ و بن بیمار است؛ زیرا وجه معنوی و انسانی آن از همان ابتدا تحتالشعاع وجه مادی و خوی تجاوزگری و توسعهطلبی قرار گرفته است. بر همین اساس است که در دنیای امروز، سخن از بازگشت به آموزههای بعثت به میان میآید؛ زیرا این آموزهها مبتنی بر تربیت انسانهاست؛ بهگونهای که انسان بودن و انسان زیستن در آن آموخته میشود. درواقع، در تمدن مبتنی بر بعثت است که انسانها میآموزند که برای همه همنوعان خود حق حیات، پیشرفت، امنیت، آزادی، استقلال و... قائل شوند؛ آموزههایی که گمشده تمدن غرب بوده و بشریت بیش از هر زمانی در لوای چکمههای خفقانآور جهانیسازی غرب، محتاج به گوش دادن به این آموزههاست. نکته مهم در این میان، همانگونه که رهبری معظم انقلاب نیز به آن اشاره کردند، رساندن پیام بزرگ بعثت به بشر امروزی است که در سایه غولهای رسانهای غرب کار دشواری است، اما با توجه به قدرت حقیقت نهفته در پیام بعثت، با تبیین درست میتوان سد تبلیغات غرب را شکست.