• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
چهار شنبه 11 اسفند 1400
کد مطلب : 155361
+
-

هنرمندانی در هیبت پیام‌آوران وصل

هنرمندانی در هیبت پیام‌آوران وصل

عیسی محمدی - روزنامه‌نگار

روزی‌روزگاری، یکی از صوفیان هندی سردبیر روزنامه‌ای شد. البته طبق اعتقاداتی که داشت، شروع کرد به ایجاد تحولاتی در روزنامه. ازجمله اینکه مثلا صفحه اول را از سیاسیون و به قول خودش غیرآفرینشگران خالی کرده و آنجا را پر کرد از افراد خلاق، هنرمند و ... او معتقد بود که اینها هستند که باید مورد توجه قرار بگیرند، وگرنه دیگران که کار خاصی نمی‌کنند و چیزی برای ما ندارند جز دردسر. جالب اینکه صفحه حوادث را هم حذف کرد؛ معتقد بود که این جور اتفاقاتی که می‌افتد، درصد زیادی ندارد ولی وقتی رسانه آنها را منتشر می‌کند، همه تصور می‌کنند بخشی از رفتار عادی روزمره آدمی است و خودش در ترویج این رفتارها اثر دارد. در واقع او اعتقاد داشت که رفتار عادی آدمی، عشق ورزیدن و محبت کردن و با دیگران مهربانی کردن است؛ نه این جور چیزهایی که دارد منتشر می‌شود. خلاصه، روزنامه را تبدیل کرد به چیزی که به آن اعتقاد داشت. اینجا بود که با سرمایه‌گذار روزنامه دچار مشکل شد. او می‌گفت من برای کاسبی آمده‌ام و این جور چیزهایی که چاپ می‌کنی مشتری ندارد؛ مشتری هم که نباشد خبری از کاسبی نیست. این صوفی هم مدام می‌گفت که اینها به نفع انسانیت است. نتیجه؟ قابل حدس است: او دیگر سردبیر نبود، سرمایه‌گذار هم که دید فروش کم شده به سبک و سیاق قبلی برگشت؛ سیاسیون به صفحه اول آمدند، صفحه حوادث و جرم و جنایت راه افتاد و....
حقیقت امر که این صوفی هندی درست می‌گفت؛ باید جهان را جهان خلاقان و آفرینشگران و مهرآفرینان کنیم؛ آنهایی که چیزی به ما و دنیا اضافه می‌کنند. این دست آدم‌ها، حتی می‌توانند معروف هم نباشند، می‌توانند آدم‌های کاملا معمولی باشند، ولی کاری خلاقانه و آفرینشگرانه و ... انجام داده باشند. این روزها یک برنامه در تلویزیون کار جالبی می‌کند؛ یک هیأت داوری یا کمیته داوری ایجاد کرده با حضور چهره‌های مطرح کشور. آنها قرار است که قهرمانان مردمی را شناسایی و معرفی کنند؛ چه کار زیبایی! چقدر خوب می‌شد اگر به اطراف خودمان که نگاه می‌کردیم، در رسانه‌ها، دیوارنگاره‌ها و تبلیغات و ...، تصویرها و نوشته‌های افرادی را می‌دیدیم که در کار آفرینش هنر، زیبایی، مهر و محبتند. البته منظورم از هنرمندان هم، صرفا به این شکل و شمایلی که غالب رسانه‌ها به آن توجه می‌کنند نیست. آنها دارند غالبا به جنبه‌های منفی سبک زندگی این عزیزان توجه می‌کنند و هنرمندان نیز این نیاز را درک کرده‌اند و در نمایشی ریاکارانه، سعی می‌کنند تصویری از خود نشان بدهند که با واقعیت‌شان همسو نیست. در نتیجه ما همین الان هم کلی بازنمایی رسانه‌ای هنرمندان را داریم؛ اما صرفا جنبه‌های چرک و زشت زندگی آنها را؛ جنبه‌هایی که اتفاقا بیشتر برای جهان و جامعه امروز ما، مخرب است تا سازنده.
حالا این همه را نوشتم که چه؟ در روزهای اخیر خبر کنسرت مشترک عالیم قاسم‌اف با علیرضا قربانی حسابی رسانه‌ای شده و کلیپ‌هایی هم از این کنسرت در فضای مجازی دست به‌دست می‌چرخد. عالیم قاسم‌اف، خواننده شهیر جمهوری آذربایجان است که با هنرمندان ایرانی زیادی کنسرت مشترک داشته. او را بلبل شرق می‌دانند و جایزه‌ای از یونسکو گرفته که می‌گویند معروف به اسکار دنیای موسیقی است. علیرضا قربانی، خواننده خوش‌صدا و خوش‌قریحه ایرانی هم که دیگر معرف حضور همگی هست. همه ما هم می‌دانیم که زبان رایج در جمهوری آذربایجان، زبان ترکی است. بسیاری از مردم کشورمان هم به این زبان صحبت کرده و ارتباط برقرار می‌کنند؛ در نتیجه آوازخوانان جمهوری آذربایجان غالبا در ایران شهرت زیادی هم دارند. نکته بسیار جالب این کنسرت مشترک، برقراری ارتباط فرهنگی مشترک بین 2هنرمند از 2کشور است؛ 2کشوری که سابقه مشترک زیادی هم با هم داشته و دارند.
غالبا انسان‌ها در ارتباطات شفاهی و رودررو  و بی‌واسطه، سعی می‌کنند بیشتر مراعات حال همدیگر را داشته باشند و بیشتر همدیگر را درک می‌کنند. این در حالی است که غالبا با افرادی که آنها را ندیده‌ایم و نمی‌بینیم، خیلی راحت‌تر می‌توانیم دشمنی بورزیم. هنر، زبان مشترکی است که می‌تواند ارتباط مشترک زیادی بین کشورها و مردمان آنها ایجاد کند. تصور کنید کنسرتی را که ایرانیان و شهروندان جمهوری آذربایجان، در آنجا و شانه‌به‌شانه هم نشسته باشند و از آفرینش زیبایی و خلاقیت و هنر، لذت ببرند. حالا این شهروندان، می‌توانند از همه کشورهای دیگر باشند و این است جادوی هنر.
هنرمندان (البته داریم از هنرمندان واقعی صحبت می‌کنیم، نه آنهایی که صرفا هنربند هستند و در شبکه‌های مجازی صرفا سویه‌های منفی زندگی‌شان را با دیگران به اشتراک می‌گذارند و بیشتر موجب فصلند تا وصل) در واقع می‌توانند زبان مشترک ملت‌ها باشند و آنها را به هم نزدیک‌تر و نزدیک‌تر کنند؛ ملت‌هایی هم که به هم نزدیک می‌شوند، غالبا سخت‌تر از هم متنفر می‌شوند. هنرمندان واقعی در حقیقت پیام‌آوران وصل در زمانه و دوره ما محسوب می‌شوند؛ آنها که در مرزهای مشترک زیبایی و خلاقیت و مهر، به دیدار دیگر هنرمندان در آن سوی این مرزها می‌روند و مردمان را نیز دعوت به چنین دیدارهایی می‌کنند.
... اینجاست که هنر، گستره‌ای وسیع‌‌تر از مرزهای جغرافیایی و حتی مرزهای ایدئولوژیک پیدا می‌کند؛ درست مثل خورشیدی که تنها تابیدن می‌داند، جدا از اینکه بپرسد قرار است به شوره‌زار بتابد یا به سرسبزترین جنگل. هنر، یعنی سبک زندگی خورشیدگونه؛ یعنی تابیدن؛ بی‌آنکه بپرسی و بدانی طرف مقابلت کیست و چیست و چه مرام و مسلک و گذشته‌ای دارد. همین ویژگی است که به هنر، شأنیت و ارتفاعی بالاتر از کشورها بخشیده. در واقع این هنر است که برای کشورها و ملت‌ها تعیین تکلیف می‌کند که به هم مهر بورزند و درک کنند که مشترکات ما، بسیار بسیار بیشتر از مفترقات ماست. اینجاست که فعالیت‌های هنری مشترکی چون کنسرت قربانی و قاسم‌اف و ده‌ها و صدها فعالیت هنری مشترک دیگر، اهمیت صدچندان پیدا می‌کند. اینجاست که هنرمند، تازه متوجه رسالت جدید خود در این پهنه و در همه پهنه‌ها می‌شود؛ چرا که او درک می‌کند به زبان مشترکی مسلح است که زبان مشترک همه مردمان دنیاست؛ زبان زیبایی، زبان خلق کردن و زبان مهر و احساسات ناب انسانی...

این خبر را به اشتراک بگذارید