خانواده؛ قربانی کالایی شدن مسکن
بررسی آسیبهای غفلت از بعد اجتماعی مسکن در گفتوگو با دکتر میثم مهدیار؛ معاون پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
محمدصادق عبداللهی، روزنامه نگار
برگزاری هشتمین همایش سالانه اقتصاد مقاومتی با موضوع «مسکن پیشران تولید» با حضور کارشناسانی عمدتاً اقتصادی موجب بحثهایی در شبکههای اجتماعی درخصوص آسیبهای صرفاً اقتصادی دیدن مسئله مسکن شد. میثم مهدیار، دکترای جامعهشناسی و معاون پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، در توییتی نوشت: «تقلیل مسکن به بعد اقتصادی و عمرانی باعث محلهزدایی در کلانشهرها و سربرآوردن بیقواره و ناانسانی شهر و شهرکهای جدیدی شده که آسیبهای اجتماعی را تشدید کرده است. ایکاش از تجربیات و فجایع قبلی درس میگرفتیم». به جهت واکاوی بیشتر موضوع به سراغ دکتر مهدیار رفتهایم تا از او درخصوص اجتماعیبودن مسئله مسکن بپرسیم. در ادامه، حاصل این مصاحبه مهم و خواندنی را میخوانید.
جناب دکتر! با توجه به توییتی که از شما دیدیم، بهنظر شما مسکن مسئلهای ابتداً اجتماعی است و نباید آن را اقتصادی دید؟
نه اینطور نیست که اصلاً بتوانیم بگوییم مسکن یکوجهی و مثلاً فقط اجتماعی یا فقط اقتصادی است. مسکن پدیدهای چندوجهی است؛ یعنی هم اجتماعی، هم اقتصادی، هم فرهنگی و هم سیاسی است و تقلیل مسئله به هر کدام از این ابعاد ما را از واقعیت دور میکند. مسکن همانطور که تحتتأثیر سیاستهای اقتصادی است، تحتتأثیر تاریخ، سنت و فرهنگ یک جامعه هم هست و همینطور هم تحتتأثیر روابط اجتماعی، شغلی، طبقاتی و سیاستهای کلان اجتماعی است. پس مسکن یک پدیده چندوجهی است که باید به همه ابعاد آن بهطور مساوی توجه کنیم. البته منظورم از مساوی، ایجاد تعادل در نگاه به مسئله است.
حال اگر نگاهمان را به مسکن صرفاً اقتصادی کردیم چه اتفاقی میافتد؟
مهمترین مشکلی که اقتصادی دیدن مسئله مسکن ایجاد میکند این است که مسکن را کالایی میکند. در واقع وقتی صرفاً نگاهمان به مسکن اقتصادی باشد، مسکن تبدیل به کالا شده و محل طمع سوداگران و دلالان قرار میگیرد و به جای آنکه فضایی برای سکونت و آرامش باشد بدل به کالایی برای کسب ارزش افزوده و سود میشود.
تبعات کالایی شدن مسکن چیست؟
تبعات آن در فضاهای مختلف متفاوت است؛ مثلاً در بافتهای فرسوده، اقتصادی دیدن مسئله مسکن باعث میشود مسئله بازسازی و بهسازی بافت فرسوده دست بسازوبفروشها افتد و آنها فارغ از تاریخ، سنت و ارتباطاتی که در یک محله وجود دارد، شروع به ساختوساز کنند که این باعث خواهد شد واحدهای مسکونی، تبدیل به محلی برای کسب درآمد شود و افراد به آن به چشم یک کالای سرمایهای نگاه کنند که میتوانند با اجاره دادنش ماهانه مبلغی را بهدست بیاورند و اصل سرمایهشان هم حفظ شود؛ خب این به محلات آسیب جدیای وارد میکند.
مگر محلهها چه ویژگیای دارند که آسیب به آنها مهم است؟
میدانید! محله مکان و فضایی است که برای شکل گرفتن آن باید روابط اجتماعی بلندمدتی در آن جریان داشته باشد. حالا وقتی شما با نگاهی کالایی به مسکن، سیاستهای سوداگرانهای را در پیش بگیرید که بیشتر خود را در قالب سیاستهای اجاره نشان میدهد، مانع حضور بلندمدت افراد در محلات میشوید و این موجب میشود روابط اجتماعی پایدار و بلندمدت امکان شکلگیری نداشته باشند و در نتیجه اساساً محله شکل نگیرد. محله که شکل نگیرد یک اتفاقی میافتد که آرامش و آسایش خانواده تحتتأثیر قرار میگیرد و مسکن که حتی لغوی هم از سکونت، سکنه و آرامش میآید به ضدخودش تبدیل شود. چرا؟ چون محله، فضایی است که مقابل شتاب کلانشهری میایستد و آن جریان پرشتاب شهر را کنترل و ملایم میکند. این باعث میشود رفتار انسانها و ساخت زندگیشان تحتتأثیر آن شتاب و سرعت شهر قرار نگیرد و این خودش میتواند زمینهساز آرامش و آسایش شود. پس اگر بخواهم خلاصه توضیح دهم، اقتصادی دیدن مسکن در کلانشهرها باعث محلهزدایی شده است و آن شتاب و سرعت زندگی کلانشهری به درون خانوادهها نفوذ و آسیبهایی را برای خانوادهها ایجاد کرده؛ بهعبارت دیگر محله بهعنوان یک فضای میانجی عمل میکند و جلوی حمله شهر به خانواده را میگیرد. وقتی محله را قربانی سیاستهای کالایی کردن مسکن کنید عملاً این میانجی از بین میرود و خانواده بیشترین آسیب را میبیند. بستر بسیاری از آسیبها همچون ازدیاد طلاق، اعتیاد، خشونتهای خانوادگی، شکافهای نسلی و آسیبهای روانی طی همین یورش سرعت و شتاب شهری و کلانشهری به خانه و خانواده ایجاد میشود.
جناب دکتر! اصلاً این اقتصادی دیدن مسکن از کجا سربرآورده است؟ حتی به بسیاری از پژوهشگاههای کشور که نگاه میکنیم، حوزه مسکن را زیرمجموعه معاونت اقتصادی تعریف میکنند. چرا؟
اینکه چرا مسکن در واقع چنین قربانی اقتصاد میشود و طی چه مکتب اقتصادیای رخ میدهد واضح و مشخص است. مهمترین جریانی که دامن میزند به کالایی شدن مسکن و کالایی شدن عرصه زندگی روزمره، جریان لیبرالیسم اقتصادی است. این جریان روابط، ساختها و اصالت اجتماعی را به روابط ریاضی عرضه و تقاضا تقلیل میدهد و درنظر نمیگیرد که خانه صرفاً کالایی نیست که در چارچوب روابط ریاضی اقتصادی معنا پیدا کند بلکه خانه، فضای زندگی است که ما عمده اوقات زندگیمان را در آن سپری میکنیم و روابط درون این فضا، روابطی نیست که بشود با فرمولهای ریاضی آن را توضیح داد. روابط انسانی درون خانه در چارچوبهای ریاضی نمیگنجد؛ اینکه مادری ایثار و فداکاری میکند و از شیره جانش به نفع کودک و نوزادش میگذرد، اینکه پدری تلاش میکند و سلامتیاش را برای همسر و فرزندش به خطر میاندازد، اینکه فرزندی طولانیمدت از والدین پیر و بیمار خودش مراقبت و نگهداری میکند، چگونه در چارچوب اقتصادی میگنجد؟ واقعاً الگوهای رفتاری درون خانواده با چارچوبهای اقتصادی تحلیلپذیر نیست و به همینخاطر شما وقتی مسکن را به روابط ریاضی تقلیل میدهی، در واقع یک نوع تجاوز به این ساختهای غیرریاضی خانه و خانواده میکنی که این آسیبهای اجتماعی را دامن خواهد زد.