کلانروایت؛ لازمه جهاد تبیین
جستاری در باب مقدمهای که تلاشهای تبیینگرانه را جهت میدهد
سیدمیثم میرتاجالدینی، روزنامه نگار
رهبر معظم انقلاب در چند سخنرانی اخیر خود بر جهاد تبیین تأکیدات مکرری فرمودند و نهایتاً در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی، «جهاد تبیین» را یک فریضه قطعی و فوری دانستند که هر کسی که میتواند باید برای آن اقدام کند. جستار پیشرو در پی آن است تا ذهن را از لابهلای اوراق تاریخ به لازمه مهمی به نام «کلانروایت» معطوف سازد که بدون آن سکنجبین خردهتبیینها، صفراء میافزاید. شما به خواندن و اندیشیدن به این مهم دعوت هستید. از یک سو ضرورت سخن گفتن از جوهره جهاد تبیین و لوازم و اقتضائات آن و از سوی دیگر نیفتادن به دام کلیشهها قلم را میان اضطرار نگاشتن کلمات و احتیاط نگاهداشتن واژهها گرفتار میکند؛ گرفتاریای که از قضا باید به فال نیک گرفت و همچون حرکت بر مدار خوف و رجاء از آن بهره جست. القصه که سالهاست باب جهاد تبیین گشوده است اما دعوت امام جامعه و سخن گفتن از فریضه بودن و قطعی و فوری بودن آن، تکاپویی رقم زده که بسیاری در صف اعزام به خط مقدم این جهاد مشتاقانه ایستادهاند. این لبیکگویی هرچند تبارکالله دارد اما همچون لبی تشنه، ساماندهی صعبی را طلب میکند که نمیتوان بر آن چشم بست.
بدون کلان روایت، سکنجبین خردهتبیینها، صفراء میافزاید
شاید مدعای سنگینی باشد اگر بگویم لازمه جهاد تبیین داشتن یک کلانروایت است؛ لازمهای که اگر به آن بیتوجه باشیم سکنجبین خردهتبیینها، صفراء میافزاید و یمی از تلاش تبیینگرانه با غبار کارآزمودگی دشمن گلآلود میشود. لذا ایجاد یک کلانروایت برای وحدتبخشی به تکثرات تبیینی ضرورت دارد.
برای آنکه تیر اصطلاح در تاریکی فضا نینداخته باشیم، شاهد مثالها همواره یاریگران خوبی هستند که ره طولانی تفصیل را میانبر میکنند. در تاریخ اسلام پس از روی کار آمدن عثمانبنعفان بهعنوان خلیفه سوم، گزارشی از یک مکالمه میان عثمان و علی(علیهالسلام) مضبوط است که شاهدی است به غایت مهم بر درک ضرورت ایجاد یک کلانروایت. عثمان در دیدار با علی(علیهالسلام) میگوید: قریش از تو دل خوشی ندارد، چون تو 70نفر از چهرههای درخشان آنها را کشتهای.
این فراز برای ما لبریز از سؤال و عبرت است. از همان گردنههایی است که نشان میدهد چگونه غارتگران و راهزنان، کاروان تبیین را مصادره میکنند و جای شهید و جلاد را عوض. باید از خودمان بپرسیم: حماسه شجاعت علیبنابیطالب در دفاع از اسلام و مسلمانان، آن هم برابر مشرکان وحشیصفت که از ریختن خون و بردن آبرو و غارت اموال و تجاوز به ناموس مسلمانان نهتنها اباء نداشته که از یکدیگر پیشی میگرفتند، ذیل کدام کلان روایت تبدیل میشود به کشتار70نفر از چهرههای درخشان قریش؟ تبیین دلاوریها و جانفشانیها و نقاط روشن زندگانی یک فرد، چگونه به خشونت و جنگطلبی و نقطه تاریک در پرونده یک نفر بدل میشود؟
در جهت مقابل نیز شواهد دیگری نیز وجود دارد؛ سنانبنانس یکی از چهرههای خونخوار در صحرای کربلاست که مطابق برخی مقاتل، پس از آنکه از گودی قتلگاه برون آمد، مقابل عمربنسعد سینه سپر کرد و دستاورد قتال نابرابر خویش را جسورانه فریاد زد تا تاریخ آن را بهعنوان برگی زرین از دلاوری سنان بر جریده خویش ثبت کند. او گفت: رکاب مرا از طلا و نقره پر کنید که من پسر بهترین خلایق را کشتم. اما به همت اهلبیت، کلانروایتی بر تاریخ عاشورا چتر خویش را گسترد که این سرود فتح سنان، برای ما روضه مظلومیت است و نشانهای نه بر دلاوری یزیدیان که گواهی بر سبعیت و درندهخویی آنهاست و سندی بر ناپرهیزی امویان از هرنوع جنایت. برای اهل اندیشه کافیاست که بدانند سخن سنانبنانس به لحاظ محتوایی تحریف نشده اما جهتی دیگر یافته و درون یک قالب بزرگتر هضم شده است و چهبسیار تلاشهای تبیینگرانهای که توسط دشمن تحریف مضمونی نمیشوند اما در ذیل کلانروایت آنها جهت دیگری مییابند.
امکان ایجاد کلانروایت تنها در ساحت اندیشهورزی
اکنون باید تصریح کرد که ایجاد این کلانروایت فقط در ساحت اندیشهورزی ممکن است. هرچند تبیین، بیشتر بروزات رسانهای دارد. این کلانروایت نیازمند قرائتی از داشتههای گوناگون اندیشهای است تا بتواند زیربناییترین مسائل را پاسخ بدهد و سؤالات از «کیستی و چیستی و چرایی و چگونگی» را حل و فصل کند.
همچنین، شرط ساختن این کلانروایت نیز ابتناء بر حقیقت و دیانت است. به دیگر سخن ثبت گزارش، تثبیت دستاوردها و تبیین همه آنچه میتواند به پشتوانه گذشته، روشنگر مسیر آینده باشد، بایستی درخدمت کلانروایتی رقم بخورد که پایههای آن بر حق و حقیقت و دیانت استوار باشد. نقل است که روزی پسر عبداللهبنعروهبنزبیر نزد پدر خویش از امیرالمومنین بد گفت. با آنکه این خاندان رفتار سوئی با علی(علیهالسلام) داشتند اما عبداللهبنعروه به پسر بدگوی خویش از باب پند گفت: «هر بنایی که بر پایههای دین استوار باشد، اهل دنیا هرگز نتوانند آن را سست کرده و نابود سازند. بنگر بر کار بنیمروان که از سر هر منبری و در هر موقعیت و شرایطی برای علی عیبتراشی میکنند. درحالیکه با این کار بر فروغ و نمایانی چهره علی میافزایند. از دیگر سو هرچه تلاش میکنند برای ساختن تصویری درخشان از سابقه امویان، نفرت مردم از آنها بیشتر میشود». این سخن یعنی امیرالمومنین بر مبنای حقیقت و دیانت کلانروایتی را استوار کرده که با گذشت 30سال از شهادت ایشان، خنج دشمن، بدل به صیقل میشود.
حال میتوان به جای اشخاص در مثالهای مذکور، انقلاب اسلامی را گذاشت و با پاسخگویی به سؤالات و مسائل آن، کلانروایت انقلاب اسلامی را تولید کرد. در غیراین صورت حتما مغز متفکر دشمن و هژمونی رسانهای آن تمام دستاوردهای تبیینی جبهه حق را در راستای اهداف خود به بازی میگیرد. آنگاه ما در شرایطی قرار میگیریم که با دیدن برخی تلاشهای تبیینگرانه آرزو میکنیم ایکاش کسی با عنوان «تبیین» کاری نکند چرا که در میدان تصاحب و غارت حرفها، حرف نزدن بهتر است. این همان بزنگاهی است که داد سخن و بیداد سکوت، هردو هزینهبر میشود و مثل ما به تعبیر قرآن مثل کسی خواهد بود که در تاریکی مشعلی میافروزد اما طوفانی سهمگین آن شعله را میرباید و در تاریکی وامیمانیم(بقره/17). آنگاه «صم بکم عمی» خواهیم شد (بقره/18) چرا که خودمان ترجیح میدهیم چشم و گوش و دهان را پنبه بگذاریم تا میوه دیدن و شنیدن و گفتن ما به دامن شیطنتآلود
دشمن نیفتد.