سعید قهاری؛ سرداری که منافقین بعد از شهادت او پایکوبی کردند
شکارچی تروریستها
مژگان مهرابی؛ روزنامهنگار
نامش لرزه میانداخت بر دل هر مزدور ضدانقلاب. حضورش در شهرهای غرب کشور باعث دلگرمی هموطنان شده بود؛ آن هم در روزهایی که کوملهها و منافقین با اغتشاشگریشان آسایش و آرامش را از مردم آن دیار سلب کرده بودند. یکتنه جنگید با آنها؛ برای اینکه بتواند امنیت را به قوم کرد بازگرداند. بیمحابا و بیواهمه به قلب دشمن میزد و برای سرکوب کردنشان لحظهای از تلاش و جهاد دست برنمیداشت. او توانسته بود به مدد اقتدار و زیرکی خود شرایط مطلوبی را در شهرهای مریوان، پاوه، سنندج و... ایجاد کند؛ برای همین آشوبگران دل خوشی از او نداشتند. بارها خود و خانوادهاش را تهدید به مرگ کردند اما شهید سعید قهاری جسورتر و شجاعتر از این بود که بخواهد میدان را برای منافقین خالی کند. حماسهگریاش هنوز نقل محافل مردم کردنشین است و به همین دلیل هم لقب علمدار یا شکارچی تروریست به او دادهاند. چهارم اسفندماه، سالروز شهادت اوست. درست
15 سال پیش، وقتی برای انجام ماموریتی راهی مرز غربی کشور شده بود از سوی گروه پژاک و اشرار در مرز ایران و ترکیه به درجه رفیع شهادت نایل شد.
محبوب کردستان
سال1331 در روستای چنار علیای اسدآباد همدان متولد شد. دوره نوجوانیاش را در روستا سپری کرد اما از آنجا که برای ادامه تحصیل امکانات زیادی مهیا نبود، خانوادهشان ناگزیر روستا را ترک کردند و راهی شهر همدان شدند. شهید قهاری پسر خودجوش و سربهراهی بود و همین یکی از ویژگیهای بارز او به شمار میآمد. حضور پررنگش در مسجد باعث شد پدر زمینه فراگیری علوم قرآنی در محضر آیتالله علی همدانی را فراهم کند تا پسر بتواند از کرامات این روحانی بزرگ فیض ببرد. تلمذ نزد ملاعلی همدانی باعث شد دریچههای دیگری از عرفان و عبودیت به روی این نوجوان باز شود. این اتفاق، درست مصادف شده بود با بحبوحه درگیریهای انقلاب. او که روحیه ظلمستیزی داشت در بسیاری از مبارزات انقلابی شرکت کرد و بارها هم از سوی ساواک دستگیر شد. با پیروزی انقلاب اسلامی، فصل دیگری از سرنوشت شهید قهاری آغاز شد. او در نخستین گام به نیروی سپاه پیوست و همراه با مرحومه معصومه دباغ و چند تن از برادران حزبالله، سپاه همدان را تشکیل داد؛ سپس اقدام به ایجاد نیروی سپاه در شهر نهاوند کرد. هنوز از این اقدام مدتی نگذشته بود که جنگهای نامنظم در غرب کشور شروع شد و او برای دفاع از مردم کردستان راهی شهرهای مرزی شد. هدفش این بود که نیروهای ضدانقلاب را سرکوب کند. در کارش موفق هم بود. حسن خلقش مهری انداخت به دل هموطنان کرد و همین بهانه شد تا محبوب کردستان شود. جز منافقان همه دوستش داشتند و در اجرای عملیاتها با او همراهی میکردند.
سردار خانهبهدوش
حیطه فعالیت او محدود به یک شهر نمیشد. او مرتب در سفر بود. از این شهر به آن شهر نقل مکان میکرد و مستقر میشد تا بتواند آرامش را به نقاط مرزی بازگرداند. از اینرو دوستانش به او لقب سردار «خانهبهدوش» داده بودند. سنقر، پاوه، ثلاث باباجانی و مریوان ازجمله شهرهایی است که او فرماندهی نیروی سپاه آنجا را بر عهده داشته است. فرحناز رسولی، همسرش میگوید: «وقتی ازدواج کردم همراه او به کردستان آمدم. او همواره در ماموریت بود و خیلی کم به خانه میآمد. گاه یکیدو هفته او را نمیدیدم. یادم میآید وقتی مریوان بودیم بارها منافقین و دشمن او را تهدید میکردند که اگر شهر را ترک نکند اتفاقی برای خانوادهاش رخ خواهد داد. حتی یک بار هم در خانهمان نارنجک انداختند. اما او شجاعتر از آن بود که میدان را با این چیزها ترک کند». همسر شهید قهاری خاطرات زیادی از زندگی مشترک خود با سردار دارد؛ اینکه چقدر مهربان بوده و با ورودش به خانه موجی از انرژی مثبت را به همسر و فرزندانش القا میکرده است؛ «همیشه قدردانم بود و با حرفهایش به من و بچهها قوت قلب میداد. البته مهربانیهایش فقط مختص خانواده نمیشد. او خود را موظف کرده بود تا به خانواده شهدا و ایثارگران سرکشی کند. برای فرزندان شهدا هدایایی تهیه میکرد و برای رفع مشکلات خانواده جانبازان از جان مایه میگذاشت. گاه میشد برای دیدن آنها به روستاهای دورافتاده میرفت و دیروقت به خانه بازمیگشت. البته خصلت خوب دیگری هم داشت و اینکه بهرغم مشغله زیادش، هیچوقت ورزش را از برنامه روزانه خود حذف نمیکرد.»
شهادت در ارتفاعات «جهنمدره»
شهید سعید قهاری در طول فعالیتش بارها به ماموریتهای جنگی رفت و حماسه آفرید. جانشینی تیپ انصارالحسین(ع) در شاخ شمیرانات، فرماندهی سپاه تیپ مریوان، قائممقامی قرارگاه شهید شهرامفر سنندج، فرماندهی قرارگاه شهید کاوه در بانه و همچنین حضور در عملیاتهای والفجر 5، کربلای 5 و والفجر 10 ازجمله فعالیتهای او در نیروی سپاه است. اما اقدام ارزندهاش، راهاندازی تیپ ابوذر بود. این تیپ از پیشمرگان کرد مسلمان تشکیل میشد. همسرش تعریف میکند: «یک بار پاوه بودیم سعید برخلاف همیشه که به ماموریت میرفت در خانه بود. گفتم حالا که خانهای به نانوایی برو و چند نان بگیر. او هم چشم گفت و ساکش را برداشت و رفت. چند ساعتی گذشت و نیامد. نگران شدم و به محل کارش زنگ زدم. متوجه شدم برای اینکه مانع رفتنش نشوم به من حرفی نزده و به ماموریت رفته است؛ عملیات والفجر10. درست در همان عملیات هم بود که شیمیایی شد». شهید قهاری در آبانماه سال1385به فرماندهی لشکر3 نیروی مخصوص حمزه سیدالشهدا(ع) منصوب شد. او که در تب شهادت میسوخت و خود را جامانده از قافله شهدا میدانست، سرانجام دوم اسفندماه سال 1385در ارتفاعات جهنمدره مرز بین ایران و ترکیه حین درگیری با اشرار و گروهک پژاک همراه با 14تن دیگر از پاسداران لشکر3 به درجه رفیع شهادت نایل شد. همسر شهید میگوید: «هنگامیکه خبر شهادت ایشان بهطور رسمی اعلام شد ما از طریق آشنایان متوجه شدیم که رسانههای بیگانه و منتسب به ضدانقلاب مراسم شادی به پا کرده و این اتفاق را به یکدیگر تبریک میگفتند».