هیچ داستان تازهای در جنگ نیست
میثم قاسمی روزنامهنگار
تصاویر خداحافظی خانوادههای اوکراینی در اینترنت میچرخد. مردانی که باید بمانند برای مقاومت با زنان و کودکانی که به سمت ناکجاآبادی امن میروند و وداع میکنند؛ درحالیکه هیچکس نمیداند در پس این جدایی غمانگیز، وصل دیگری هست یا نه.
برای نسل ما که آژیرهای خطر را شنیده، ستونهای دود را دیده، خداحافظی با عزیزان را لمس کرده و طعم داغ را چشیده، آنچه امروز در اوکراین یا افغانستان میگذرد، یادآور خاطرات تلخ روزهای نهچندان دور است. خاطرات روزهای جنگ، هیچوقت قدیمی نمیشوند. از یادها نمیروند و در لابهلای انبوه رخدادهای روزمره، گم نمیشوند. جنگ، زخمی عمیق در ذهن انسانها پدید میآورد که تا همیشه میماند. تیغ جنگ، خراش نمیدهد؛ حفره میتراشد.
با این حال، جنگها هیچ داستان نگفتهای ندارند. هرچه هست را بارها و بارها گفتهاند و شنیدهایم. آوارگی، جدایی، داغ، کودکان رها مانده، پاهای روی مین رفته، مردان و زنان زخمخورده و زیرساختهای نابود شده در همه جنگها تکرار میشوند. وقتی غبار خمپارهها، بمبها و موشکها میخوابند، شمارشها آغاز میشود. کارشناسان میآیند تا خسارتها را برآورد کنند. از تعداد کشته شده و زخمیها بگویند و همهچیز را در اعداد و ارقام بیروح خلاصه کنند. ارقام را در زونکنهای بزرگ جادهند و قفسههای کتابخانهها را از تحقیقات مفصلشان درباره اثرات جنگ، پر کنند؛ اما هیچکدام از این آمارها و تحقیقها نمیتوانند جلوی جنگ بعدی را بگیرند. سیاستمداران به جنگ نیاز دارند. جنگ نباشد، آنها هم نیستند. در رسانههایشان حمله را توجیه میکنند. بر سر شهرهای در آستانه اشغال، اعلامیه میریزند، هشتگ میزنند و توییت میکنند. در پشت تریبونهای رسمی و مقابل دوربینهای روشن جوری نشان میدهند که اگر جنگ جدید را آغاز نکنند، نابودی در انتظار نوع بشر است و در پس پرده به منافع مادی و غیرمادی جنگ میاندیشند. این چیزی است که در هنگامه هر تجاوزی رخ میدهد. پیش و پس هر جنگی این داستان تکرار میشود و برای نسل ما که جنگهای زیادی را در دور و نزدیک خود دیدهایم، هیچ داستان تازهای در جنگ نیست.