نگاهی به فیلم ماتریکس4
سقوط یک رستاخیز
آرش نوری- منتقد
و سرانجام آن اتفاق افتاد؛ ماتریکس۴ بعد از نزدیک به 2دهه به دنیای واقعی پا نهاد و حالا ما ماندهایم در بهت و حیرت، هاج و واج خیره به آسمانی سرد و مهآلود.
برای نسل ما، منظورم نسل دهه۶۰ است که ماتریکس را در ابتدای جوانی و خام بودن خمیره ذهنی خود دیدهایم، تجربه «برخورد» با ماتریکس از تأثیرگذارترین وقایعی بود که برایمان تا آن زمان رخ داده بود؛ واقعهای که روی جهانبینی و نگرش ما نسبت به ماهیت زندگی تأثیر شگرفی داشت. البته گزاره قبلی مطمئنا برای همه نسل ما صادق نیست و منظورم بیشتر با فیلم بازها و آن دستهای از نسل ماست که حریصانه بهدنبال بلعیدن هر آن چیزی بودیم که «نو» بود و ماترکیس سراسر نو بود. نهتنها برای ما که بیتجربه بودیم و لوح روحمان سفید و روشن، بلکه در تاریخ سینما نیز رنسانسی بود که از قاب تصویر بیرون میزد و به حوزههای سیاسی، فلسفی، اجتماعی و فرهنگی دستدرازی میکرد.
ماتریکس یگانه بود؛ سرشار بود از تازگی؛ پر بود از شور و مفهوم و معنی. تعابیر جدیدی که از آزادی و بیمرز بودن انسان و بهویژه مفهوم تازهای که از خود «مرز» ارائه میداد نیز یگانه بود؛ مخلوط تند و داغ و پرادویهای از عشق و اکشن و رها شدن. رها شدن از زندگی روزمره و سطحیات و جستوجو در اعماق تاریک دریای روزمرگی.
داستانی بود از شجاعت و ایمان و ایثار. کمی هم که بیشتر در آن کنکاش میکردیم میرسیدیم به فلسفه کلاسیک و بحث جبر و اختیار و زمان و حتی لایههای پنهانی از فیلم به عرفان و اشراق نیز سرک میکشید.کوتاه سخن اینکه وقتی این همه حجم از مفهوم و معنا در 3قسمتی فشرده شود، حاصل کار معجونی میشود که روزگارت را سیاه میکند و اینگونه بود که میگویم «ماتریکس» برای بخشی از نسل از ما، بسیار تأثیرگذار بود و روزگارمان را سیاه کرد !
شاید بعد از تمام شدن ماتریکس۳، هیچکس حتی برای لحظهای هم به ذهنش خطور نمیکرد که دنبالهای بر این «تمام و کمال» ساخته شود. نه فقط به این دلیل که در انتهای سهگانه همهچیز به پایان میرسید و تکلیف همهچیز روشن میشد و ساختن دنبالهای برای آن از لحاظ فنی و مفهومی امکانپذیر بهنظر نمیرسید، بلکه بهدلیل اینکه بعد از ماتریکس۳ دیگر هیچ ایدهای که در قالب و فرم دنیای ماتریکسی گنجانده شود و جدید هم باشد بهنظر ممکن نمیآمد.
همینطور هم شد و ایدههایی که در رستاخیز ماتریکس تلاش خود را میکنند تا خود را «نو» جا بزنند و بیننده را غافلگیر کنند، فقط کپی دسته چندم سطحپایینی هستند که هر کدام به شکلی در سهگانه اصلی، قبلا دیده شدهاند. سهگانه ماتریکس مجموعه کلانی از ایدهها را در کمال بلوغ خود به نمایش گذاشته بود و نخستین نقطهای هم که ماتریکس۴ از آن ضربه میخورد همین تهی بودن از ایدههای نو است و آن دسته از ایدههای نویی هم که دیده میشود جذابیت کافی ماتریکسی ندارند؛ مثل شهر زایان که حالا فقط تغییر نام داده است و دلمشغولی فرماندهاش کشاورزی و پرورش گل و گیاه شده، ماشینهای بامزهای که کنار انسانها وول میخورند، سفینههایی با فرمهایی جدید که بچگانه بهنظر میرسند و شاید مهمتر از همه هم، اکشن فیلم است که لنگ میزند. اکشن که عنصری مهم در تریلوژی ماتریکس بود، حالا به نقطهضعف آن تبدیل شده است. صحنه زد و خورد تیم نئو با تبعیدشدگان با آن سلاحهای اسطورهای، بسیار ضعیفتر از زدوخورد مشابهی است که در ماتریکس۲ با همان تیم شاهدش هستیم.
حداقل انتظاری که داریم این است که سطح اکشن همطراز 2دهه قبل باشد اما اینطور نیست و ظرافت صحنههای مبارزهای رعایت نمیشود. حتی ایده جدید جذاب استفاده از آینه برای انتقال که جای خط تلفن را گرفته است، بهنظرم مثل باقی ایدههای «خوب از آب درنیامده»، خوب از آب درنیامده است. البته باید روی این نکته تأکید کرد که ایده «دوست شدن» تعدادی از ماشینها با انسانها و آن جنگی که درون کلونی خود ماشینها رخ داده، ایدهای کاملا تازه ولی با پرداخت سرسری است. درحالیکه بسط همین ایده به تنهایی میتوانست بار سنگین فلسفه چرایی ساخت دنبالهای بر سهگانه معظم ماتریکس را به دوش بکشد. در ادامه باید اذعان کنم که ماتریکس۴ آنقدر از تم اصلی و فرم و قالب قبلی خود دور شده است که بعد از دقایقی از دیدن فیلم، فکر میکردم که حتما فایل اشتباهی است و فیلمی که در حال دیدنش هستم «آن»ی نیست که قرار بود باشد. با خودم فکر کردم که شاید فیلم حاضر هجویهای است بر سهگانه ماتریکس. چیزی شبیه سری JOHNNEY ENGLISH یا SCARY MOVIE ها. حتی بهنظر میرسید که خود خالقان اثر هم به ساختن دنبالهای بر ماتریکس «ایمان» ندارند و زیر فشار کمپانی فیلمسازی دست به چنین ریسکی زدهاند و در چند جای فیلم هم به عناوین مختلف تکرار میکنند که «مگر میشود برای ماتریکس دنبالهای ساخت؟» ماتریکس دنیای تازهای را خلق کرد و در انتها، شکوهمندانه بر ویرانهای از تمامی پیشفرضهای ما ایستاد و پوزخند زد. حال چگونه میشود روی آن ویرانه باشکوه دنیای دیگری ساخت؟
فیلم آنقدر ضعیف است که انگار کارگردان هم از ساختنش رنج میبرد و میخواهد با شوخی و طنز و «بامزهبازی» حواسها را پرت کند. حتی پایان فیلم و سکانسی که بعد از تیتراژ پایانی میآید نیز نشاندهنده این است که سازندگان فیلم همچنان بر طبل مسخرهبازی خود میکوبند و فیلم را جدی نگرفتهاند.
بیسلیقگی و «کم مایهگذاشتن» در بسیاری از سکانسها تکرار میشود. از بیکیفیت بودن گریمها و طراحی لباس و صحنه و جلوههای ویژه تا ضعف مفرط فیلمنامه در مقایسه با گذشته؛ بهعنوان مثال سکانسی که نئو و ترینیتی دست هم را میگیرند و شاهد انفجار انرژی هستیم، از بس بد درآمده یادآور کارتون دوقلوهای افسانهای است که دستهای هم را میگرفتند و صحنه به طرز کودکانهای نورانی میشد و از شر آدم بدها خلاص میشدند! فضاسازی به حدی تصنعی است که انگار داریم از درون یک گیم فیلم را میبینیم. آن هم درون گیمی مربوط به 2دهه پیش که کیفیت تصویری بازیها در سطح بازیهای رئال امروزی نبوده است. شاید هم اصلا ایده همین بوده؛ گیم و طنز و هجو. حتی انتخاب جایگزینها هم بدجوری نچسب است. جایگزینی که برای مورفیس با اقتدار دیروزی درنظر گرفته شده، خندهدار است.؛ خندهدار بودنی که حتی از روی قصد بهنظر میرسد. یا شخصیت مأمور اسمیت که بسیار نایس شده است. شخصیت جایگزین خدای ماتریکس هم با آنکه بسیار سعی میکند ابهتی به کاراکتر خود بدهد، ولی در مقایسه با ریشسفید جاافتادهای که در ماتریکس۲ با آن روبهرو بودیم، جوان کمتجربه و شوخ و شنگی بیش نیست.
بگذریم. باید با واقعیت روبهرو شد. ماتریکس۴ ساخته شده و به دنیای واقعی پا نهاده است و همچون بسیاری از دنبالههای ضعیفی که بر ادامه آثار موفق آمدهاند، این نمونه هم تجربه دردناک کشداری میشود که در تاریخ سینما به نیکی از آن یاد نخواهد شد. در پایان فقط آرزو میکنم که کاش زمان به عقب بازمیگشت و رستاخیز ماتریکس را نمیدیدم و خبری هم از آن نمیشنیدم تا هنوز اعتقاد داشته باشم که ساختن دنبالهای بر ماتریکس فقط یک معجزه میتواند باشد.