
روزمزدها

پیام بهاری
راننده سواری نزدیک میشود و میگوید: «بناکار.روزمزد».کارگران به ماشین هجوم میآورند؛ همانند زنبورهای عسل که کندو را احاطه میکنند. راننده 2نفر را سوار میکند و میرود. این دومین ماشین پس از ۳ساعت بود که آمد و رفت. اوستاعلی که از کار بینصیب ماند، دوباره با ۳۰ یا 40نفر پیرمرد و جوان برمیگردند به سر جاهایشان. اینجا گوشهای از میدان مرکز شهر است که کارگران روزمزد هر روز از صبح تا ظهر میایستند تا کارفرماها آنها را انتخاب و دستچین کنند. اوستاعلی به سکوی بانک تکیه میزند و از سرما کلاه نمدی خود را به زور کمی پایین میدهد. حسین به سمتش میرود: «سلام اوستا چطوری؟» اوستا: «شکر خدا. سلام. این ماشین هم ما رو سوار نکرد. آخر ماه عروسی دخترمه، باید دخل و خرج عروسی رو پیش ببرم ولی...» و دیگر ادامه نمیدهد. نگاهش به زمین یخزده جلوی پایش خشک میشود و با دستهای چروکیدهاش بازی میکند و تاولهایش را میترکاند. هنوز بهعلت بیماری کرونا، کارها به رونق سابق برنگشته است. کارگران کپهکپه ایستاده و با هم حرف میزنند درحالیکه لباس کار زیر بغل دارند و با چشمان ناامیدشان اطراف را میکاوند، ولی به غیراز مهارت کاری باید تند و تیز هم به سمت ماشینها بدوند و با توافقی چندثانیهای حقوق روزشان را ببندند. ماشین سواری دیگری نزدیک میشود و از خیل کارگرانی که همچون سربازان، آماده حمله به ماشین میشوند، راننده با صدای بلندی فریاد میزند که فقط حسینآقا گچکار.کارگران ناامید به سرجاهایشان برمیگردند اما حسین لبخند رضایتی میزند و به سمت استانبولی، کمچه و شمشهاش میرود تا بار ماشین کند که نگاهش به اوستاعلی میافتد که گوشهای کز کرده است. سرما به غوز اوستاعلی افزوده است. چند ثانیهای او را زیرنظر دارد. هر چند کارگران از جلوی چشمان او مدام عبور میکنند و تصویر اوستاعلی قطع و وصل میشود. دوباره به سمت راننده میرود: «آقای مخبری الان زنگ زدن به گوشی شاگردم گفتند مادرم ناخوش احواله. ولی اوستاعلی، رفیقم، کارش عالیه من ضمانت میکنم آقا.صداش بکنم؟» جملات را تند و بیمکث میگوید؛ همانند دانشآموزی که به دروغ جلوی معلمش از دلایل آماده نکردن تکالیفش لاف میزند. راننده با بیمیلی حرفهای حسین را میپذیرد. حسین دواندوان به سمت اوستاعلی میدود و نفسزنان میگوید: «راننده میگه کار اوستاعلی رو دیدم حرف نداره. دنبالت میگشت. بدو اوستا آماده شو.» اوستاعلی آنقدر به شعف میرسد که حتی از حسین خداحافظی نمیکند و سوار ماشین میشود و میرود.