در فاصله یک کسوف
سینمای ایران و شعبدهبازی
امید نجوان- منتقد و مستند ساز
در زمان کودکی ما شعـبـدهبـازی، پای ثابت اغلب عروسیها، مهمانیهای بزرگ و حتی جشنهای مناسبتی مدرسهها بود. به این ترتیب در چند قدمی شعبدهباز مینشستیم و با دهان باز به حرکات عجیب و غریب او نگاه میکردیم که با چیرهدستی، دستمالی را در مشت گره کرده خود میفشرد و سپس آن را باز میکرد و یک شاخه گل نشانمان میداد! یا مثلاً پارچهای را در هوا تکان میداد و در غافلگیرکنندهترین لحظه کاری میکرد تا یک کبوتر سفید از آن بیرون بیاید! همه اینها به اضافه آن چوب سیاه و جادویی که ظاهراً اصلیترین ابزار شعبده بود حیرتزدهمان میکرد و هر بار از خود میپرسیدیم چگونه امکان دارد کسی بتواند چنین کاری انجام دهد؟ البته بعدها که در نوجوانی، سطح مطالعاتمان تا خواندن مجله «دانشمند» گستردهتر شد، مقالههایی در همین باره خواندیم که حکایت از استادی و مهارت شعبدهبازهایی داشت که پیش چشم ما این کارها را میکردند و هر بار بیش از دفعه قبل اسباب طرب و شگفتیمان را رقم میزدند. اما جادوی شعبده و شعبدهبازی هرگز دست از سر نسل ما برنداشت. حتی جادوی سینما هم نتوانست شعله آن شعبدههای دوران کودکی را کم و کمرنگ کند؛ و هر بار که تردست تازهای از راه میرسید، شعله شعبده، جان دیگری میگرفت.
حالا به لطف شعبدهبازانِ جادوگر، شعبدهبازی به کف خیابانها رسیده و هر از گاهی شعبدهباز ماهر و تازهای از راه میرسد که شبکههای اجتماعی، تشنه هم رسانی و به اشتراکگذاری کارهای او هستند. تردستهایی که به شکل عجیبی گذرشان به سینما هم افتاده و اینبار بعضیهایشان فیلمساز شدهاند! این گروه از فیلمسازانِ شعبدهباز که از نسلهای دور و نزدیک هم در میان آنها یافتشدنی است، قدرت تصویر را به شعبده انگشتهای ماهر و توانای خود افزودهاند و حالا این کار (یعنی شعبدهبازی) را روی پرده سینما و پیش چشم تماشاگران انجام میدهند تا قدرت حیرتانگیز خود را به رخ مخاطبان بکشند.
در این شکل از کار، فیلمساز به مخاطب خود چیزی را نشان میدهد که در فیلم او نیست یا دستکم قرار بوده باشد و حالا نیست! مثلاً در فیلم «ضد» (امیرعباس ربیعی) با داستان زندگی مردی آشنا میشویم که در هنگامه پر آشوب دهه 60در حراست حزب جمهوری اسلامی مشغول کار است و همزمان برای گروهک تروریستی منافقین هم جاسوسی میکند. اما به محض اینکه تماشاگر حدس میزند احتمالاً او باید همان محمدرضا کلاهی معروف (عامل بمبگذاری حزب جمهوری اسلامی) باشد، فیلمساز با مهارتی انکارنشدنی دستهای خود را در هوا تکان میدهد و نشان میدهد بمبگذار اصلی شخص دیگری است و ضدقهرمان محوری داستان که تا یکسوم پایانی، هوش مخاطب را به بازی گرفته، اصلاً از همان ابتدا برای یک ماموریت دیگر (یعنی بمبگذاری دفتر نخستوزیری) انتخاب شده!
در فیلم «2888» (ساخته مشترک کیوان علیمحمدی و علیاکبر حیدری) این شعبدهبازی مرزهای فراتری را هم پشت سر میگذارد و به تأکید بر اسمهایی میرسد که در فیلم حضور ندارند (یا بنا به هر دلیلی همکاری با آنها منتفی شده) اما در تیتراژ نهایی به جای آنکه در بخش تشکرهای پایانی حضور داشته باشند، در قسمت بازیگران از آنها قدردانی شده. فهرست بلند بالایی از افرادی نظیر هادی حجازیفر، حامد کمیلی، کامبیز دیرباز، امین حیایی، سام درخشانی، کورش تهامی، رضا یزدانی و...کسان دیگری که احتمالاً خیلیها نظیر بنده کنجکاو حضور آنها در چنین فیلمی بودهاند و اصلاً شاید بهخاطر رفع کنجکاوی در اینباره به تماشای چنین معجون غریبی نشسته باشند!
اما رتبه نخست شعبدهکاران جشنواره چهلم، بیشک در اختیار «خائنکشی» (مسعود کیمیایی) است؛ فیلمسازی که به جای روایت یک داستان خیالی در دل حوادث تاریخی، آن چوب سیاه و جادویی معروف را تکان میدهد و اینبار تاریخ را به نفع ضدقهرمانهای محبوب خود تغییر میدهد. ضدقهرمانهایی که در میان انبوه داستانکها و داستانهای فرعی و بیربط فیلم میکوشند خائنانِ طرح دستبرد به اوراق قرضه دکتر مصدق را پیدا و محاکمه کنند. کسانی که در فاصله یک کسوف بزرگ و تاریخی به ساختمان مرکزی بانک ملی هجوم میبرند تا پول حاصل از استقراض دولت ملی را دزدیده و به رئیس خود آن دولت تحویل دهند. گویی آن پیرمرد که به تعبیر خود فیلم، از همان زیر پتو استعمار انگلیس را شکست داد، خود قادر به انجام چنین کار سادهای نبوده است!