• شنبه 29 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 10 ذی القعده 1445
  • 2024 May 18
پنج شنبه 21 بهمن 1400
کد مطلب : 153500
+
-

روایت عکاسان انقلاب اسلامی از روزهای پرالتهاب آن روزها

لنزهای مبارز

لنزهای مبارز

عکس‌ها قوی‌ترین سلاح ساخته انسان‌ها در برابر هجوم فراموشی هستند. ما بسیاری از مهم‌ترین اتفاقات تاریخ را، با آنچه در عکس‌ها دیده‌ایم شناخته و به ذهن سپرده‌ایم. پیروزی انقلاب اسلامی ایران یکی از مهم‌ترین اتفاقات تاریخ معاصر است که حالا با گذشت 43سال، شناخت آن برای نسل‌های تازه، تنها با دیدن عکس‌ها و شنیدن روایت‌های مستند از آن روزها ممکن است. در روزهای پرخطر و پرالتهاب منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، تعدادی از عکاسان با به خطر انداختن جان خود در کنار مردم ایستادند و با دوربین‌هایشان، واقعیت این رویداد تاریخی را ثبت کردند تا روایتی صادقانه برای نسل‌های بعد بر جا بگذارند. عکس‌های آنها حالا اسنادی مهم و ارزشمند از آن روزها محسوب می‌شوند. پای حرف‌های تعدادی از این راویان دوربین‌ به‌دست روزهای انقلاب اسلامی نشسته‌ایم.

آلفرد یعقوب‌زاده

22بهمن در خانه حبس شدم!

آلفرد یعقوب‌زاده از عکاسانی است که قرار نبوده عکاس شود، اما اتفاقاً جزو معروف‌ترین و حرفه‌ای‌ترین‌های این هنر شناخته می‌شود. او می‌گوید:«در زمان پیروزی انقلاب اسلامی، من دانشجوی معماری داخلی بودم. تصمیم گرفتم در جریان حضور در فعالیت‌های انقلابی، از وقایع عکس بگیرم. با خودم فکر کردم حالا که همه حرف می‌زنند، بهتر است من عکس بگیرم، چون به‌نظرم عکس‌ها بهتر حرف می‌زدند! درس را رها کردم و عکاس شدم». البته او از ابتدا با سختی‌هایی مواجه شده؛ «مادرم روزهای اول مدام گریه می‌کرد، در روز پیروزی انقلاب اسلامی هم گفت اگر از خانه بیرون بروی، من و پدرت قلب‌مان می‌ایستد! به این ترتیب من روز 22بهمن را در خانه حبس شده بودم! اما بعدها دیگر با کار من کنار آمدند و انگار تسلیم شدند.» یعقوب‌زاده می‌گوید که از همان نخستین روز که در عکاسی از اتفاقات انقلاب اسلامی، وقتی نخستین بدن تیر خورده را دیده، با خودش گفته باید انتخاب کند؛ «به‌خودم گفتم باید یا در خیابان باشم یا به خانه برگردم. بعد از آن در زمان جنگ تحمیلی به خرمشهر رفتم، همانجا با خودم تعیین‌تکلیف کردم که واقعیت همین است و من نباید بار جنگ و مشکلات غم‌انگیز را روی شانه‌هایم بکشم تا بیمار شوم. این کار خیلی سخت اما مهم است. انسان تاریخ را فراموش می‌کند یا حتی آن را طوری می‌نویسد که خودش می‌خواهد، اما عکس همه‌چیز را به وضوح نشان می‌دهد.»

سعید صادقی

مرگ بر شاه، از قیطریه تا پیچ‌شمیران

بین نام‌های ماندگار هنر عکاسی ایران، نام سعید صادقی آشناست، او عکاسی را از دوران انقلاب اسلامی آغاز کرد و به‌عنوان عکاس و خبرنگار، در روزنامه جمهوری اسلامی در سال  1359 همزمان با شروع جنگ تحمیلی، این حرفه را ادامه داد. روایت او از عکاسی در روزهای پرالتهاب منتهی به انقلاب اسلامی شنیدنی است؛«در روزهای درگیری و التهاب انقلاب اسلامی، ما چند نفر بودیم که کار عکاسی انجام می‌دادیم و در جریان مبارزات انقلاب، حضور داشتیم و عکس می‌گرفتیم. مردم را در تپه‌های قیطریه جمع کردیم و از آنجا با شعار مرگ بر شاه تا پیچ‌شمیران راهپیمایی کردیم و عکس گرفتیم.» بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم، او بین علاقه به سینما و عکاسی، دومی را انتخاب کرد و این هنر را در روزنامه تازه‌تاسیس جمهوری اسلامی دنبال کرد؛ «از درگیری‌ها و کشمکش‌های خیابانی بعد از انقلاب عکاسی می‌کردم. هر وقت هم که برای عکاسی می‌رفتم، یا خونین و زخمی به روزنامه برمی‌گشتم یا دستگیر می‌شدم!... عکاسی در این برهه‌ها بدون شک سرعت عمل من را بالا برده و بینشم را زیاد کردند. من اصلاً آدم سیاسی‌ای نبودم و همه زندگی‌ام در عکس و سینما خلاصه شده بود. انقلاب و وقایع بعد از آن من را با سیاست آشنا کرد. در جنگ هم جهان‌بینی پیدا کردم.» 

علی کاوه

نمی‌توانستم به چشمان امام‌(ره) نگاه کنم

بعضی عکس‌ها بارها و بارها دیده و ماندگار شده‌اند، اما خیلی‌ها نام عکاس آن عکس را نمی‌دانند. علی کاوه، عکاس یکی از معروف‌ترین عکس‌های امام خمینی (ره) است که روی اسکناس‌ها ماندگار شده است. او می‌گوید:«اوایل انقلاب، وقتی در ساعت حکومت نظامی بیرون رفته بودم، مرا به اشتباه به جرم تکثیر و پخش اعلامیه دستگیر و زندانی کردند. 3روز طول کشید تا متوجه شوند اشتباه کرده‌اند و بعد من آزاد شدم. تا قبل از این اتفاق من آدم سیاسی نبودم، ولی از آن به بعد بود که شروع به عکاسی از وقایع انقلاب کردم». 
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، کاوه نخستین عکس را از امام‌خمینی(ره) هنگام ورود به بهشت‌زهرا(س) گرفت: «ما 2همکار عکاس بودیم. من به همکارم گفتم تو به فرودگاه برو و من هم می‌روم بهشت زهرا(س). به این ترتیب من نخستین عکس رهبر انقلاب را در بهشت‌زهرا(س) گرفتم و وقتی انقلاب به پیروزی رسید، تمام نگاتیوهایی را که داشتم بردم و به تلویزیون تحویل دادم». کاوه درباره عکس معروف روی اسکناس‌ها هم می‌گوید:«عکاسی از امام (ره) خیلی مشکل بود. چون به چشمان امام نمی‌توانستید نگاه کنید. وقتی در فیضیه قم با لنز تله از امام (ره) عکاسی می‌کردم، ایشان از دوربین به من نگاه می‌کردند و من احساس می‌کردم که می‌لرزم. امام (ره) قدرت و ابهت عجیبی داشتند».

محمد صیاد

با موتور گازی خودم را به درگیری‌ها می‌رساندم

برای محمد صیاد، عکاس پیشکسوت مطبوعات، عکاسی در روزهای انقلاب اسلامی با خاطره مهربانی و حمایت مردم از عکاسان به یاد آورده می‌شود. او می‌گوید: «آن روزها در میان درگیری‌ها و شلوغی‌ها، همراهی مردم با عکاسان واقعاً قابل توجه بود، انگار که دوربین عکاس، در پناه مردم بود. به همین دلیل هم ترسی احساس نمی‌کردم. در یکی از درگیری‌های زمان انقلاب، ساواک من و کاوه گلستان را بالاتر از پمپ بنزین میدان فردوسی گرفته بود. مردم یک ماشین پلیس را برگردانده بودند و ما در حال عکاسی از این صحنه بودیم. وقتی ساواک ما را سوار ماشین کرد تا به ساختمان خودشان ببرد، من فریاد زدم و مردم برای نجات ما آمدند. همان هفته‌های اول شروع فعالیت‌های انقلابی در خیابان‌ها، مردم به حضور عکاسان در کنار خود عادت کردند». شاید به پشتوانه همین حمایت‌ها بود که صیاد ترسی از عکاسی یا برخورد ساواک نداشت؛ «من عکاس مطبوعات بودم و کار خلافی نمی‌کردم، اتفاقی تاریخی در حال افتادن بود و من باید آن را ثبت می‌کردم تا برای نسل‌های آینده باقی بماند. در روزهای انقلاب، 66روز مطبوعات تعطیل شد و خبری از حقوق نبود، با این حال همپای مردم در خیابان‌ها مانده بودم و عکاسی می‌کردم تا حافظه تصویری آن روزها باشم. خودم را مسئول می‌دانستم که واقعیت آن روزها را برای نسل‌های آینده ثبت کنم. اگر باخبر می‌شدم که در نقطه دیگری از شهر اتفاقی افتاد، با موتور گازی خودم را به صحنه می‌رساندم و عکاسی می‌کردم.»

جاسم غضبانپور

عکس‌های امام (ره) را در تاریکخانه منتشر می‌کردم

جاسم غضبانپور در درگیری‌های انقلاب اسلامی، نوجوانی بوده که شوق عکاسی او را به خطر کردن تشویق کرده است. او می‌گوید: «تظاهرات‌های انقلابی شروع شد، جزو عکاسانی بودم که از راهپیمایی‌های مردم عکاسی می‌کردند. در خانه‌مان یک تاریکخانه داشتم و از روی عکس‌های حضرت امام (ره) عکاسی و تکثیر می‌کردم. فردا همان عکس‌ها در دستان مردم انقلابی در کوچه و خیابان دیده می‌شد. بعد می‌رفتم سراغ تظاهرات و از آنجا عکس می‌گرفتم.» نام غضبانپور با زادگاهش خرمشهر گره خورده و در میان عکس‌هایش، روایت‌هایی کاملاً مستند از خرمشهر پیش از انقلاب، دوران انقلاب، زمان جنگ و پس از آن وجود دارد. او می‌گوید:«15سال بیشتر نداشتم.  سال 1357یک سرباز را از یکی از پادگان‌های لرستان به خرمشهر آورده بودند.  من هم هماهنگ کردم تا شب بروم سراغ آن شهید و از او عکس بگیرم. یواشکی و در آن سختگیری حکومت نظامی خرمشهر، رفتم غسالخانه و از پیکر آن جوان شهید عکاسی کردم. آن موقع رژیم می‌خواست سرباز را بی‌سر و صدا و بدون تشییع دفن کند و به کسی اجازه برگزاری مراسم ندهد اما فردای همان روز عکس شهید میان تظاهرکننده‌ها توزیع شد و قیامتی به پا کرد. عوامل رژیم هم وقتی دیدند جریان تغییر کرده مجبور شدند با تشییع رسمی و برگزاری مراسم برای آن شهید موافقت کنند. عکاسی کردن از یک جنازه  هنگام شب برای یک نوجوان 15ساله کمی ترسناک بود اما خوشبختانه نتیجه خوبی به همراه داشت».


 

این خبر را به اشتراک بگذارید