محمدرضا پهلوی در نگاه اطرافیان چگونه دیده میشد
یک شاه پوشالی
اطرافیان محمدرضا پهلوی، از خانواده و دوستانش گرفته تا سیاستمدارانی که در دوره حکومتش او را میشناختند، ویژگیهای رفتاری مختلف او را در خاطراتشان ثبت کردهاند. بسیاری از این ویژگیها از نگاه این افراد مشترک دیده شده، مثل خودرأیبودن و بیتوجهی بهنظرات و انتقادات، ضعف و وابستگی به قدرتها، علاقه به تملق شنیدن و تحقیر زیردستان و نگاه از بالا به پایین به بقیه. بسیاری از این اظهارنظرها در کتابهایی که بعدها از خاطرات این افراد منتشر شده، جمعآوری شده است. برخی از آنها را با هم مرور میکنیم.
عیاش و خوشگذران
پیتر رمزباتم در 3سال حساس 1350تا 1353سفیر بریتانیا در تهران بود؛ سالهای خروج قوای انگلیس از خلیجفارس و اعاده حاکمیت ایران بر جزایر سهگانه و جدایی بحرین. رمزباتم سال1330عضو هیأت مذاکرهکننده با محمد مصدق درباره مسئله نفت بود. او درباره شخصیت محمدرضا پهلوی میگوید: «میخواهم بگویم آن زمان که من آنجا مشغول مذاکرات با مصدق بودم، او را اصلاً حساب نمیکردند؛ بابت شاه جوشی نمیزدیم. یکجورهایی به ما احترام میگذاشت و آدم عیاش و خوشگذرانی هم بود. ماشینهای خیلی تندرو سوار میشد و خلبانی هواپیما میکرد، از این کارها همه جورش را میکرد؛ کارهایی که نشان میدهد جوانی دارد تلاش میکند مثل پدرش قوی بشود. همه کاری. نمونه روانشناختی کلاسیک اینجور آدمی بود. من متخصص نیستم اما اینقدر را دیگر میتوانم بفهمم».
بیخیال و شکستخورده
آنتونی پارسونز، آخرین سفیر انگلیس در رژیم پهلوی بود که در دهه 50خورشیدی در ایران حضور داشت و با وجود اینکه ارتباط صمیمیای با سیاستمداران آن زمان داشت، روایتهایی از آنچه دیده را بیان میکند؛ سالهایی که برای او تجربههایی را به همراه آورد که بعدها حاصلش کتابهایی شد که همچنان یکی از منابع بررسی یک برهه تاریخی سرنوشتساز در ایران است. او در کتاب خود مینویسد: «زمان زیادی طول نکشید که فهمیدم سیاستهای شاه، هرچه که برای مردم به ارمغان آورده باشد، آسایش و خوشبختی به همراه نداشته است؛ حداقل در رابطه با مردم تهران که چنین بود». او مینویسد: «من روز هشتم ژانویه [۱۸ دی] برای خداحافظی نزد شاه رفتم. او را برخلاف گذشته خیلی آرام و بیخیال دیدم، حالت کسی را داشت که خود را از جریان حوادث کنار کشیده و از مسائل حاد روز طوری سخن میگفت که گویی دیگر به او ارتباط زیادی ندارد. این ملاقات آخرین برای من تجربه بسیار هیجانانگیزی بود... من بهعنوان شروع صحبت به او گفتم که هرگز تصور نمیکردم در چنین اوضاع و احوال غمانگیزی از او خداحافظی کنم».
خودبزرگبینی و غرور بیجا
ماروین زونیس، دانشآموخته دانشگاه ییل، مدرسه بازرگانی هاروارد و مؤسسه فناوری ماساچوست است و مدرک دکتری علوم سیاسیاش را از مؤسسه فناوری ماساچوست گرفته است. او سالها در مؤسسه روانکاوی شیکاگو نیز به آموزش روانکاوی میپرداخت. زونیس همچنین در سمت مشاور با مؤسسات و شرکتهای تخصصی مدیریت دارایی در سراسر جهان همکاری داشت و به آنها کمک کرد تا با توجه به مخاطرات سیاسی جهان تواناییها و اهداف کاری خود را شناسایی، ارزیابی و مدیریت کنند. وی نویسنده کتاب معروف «شکست شاهانه» است. او درباره ویژگیهای شخصیتی محمدرضا پهلوی مینویسد: «من این فرصت را داشتم که چهار بار با او مصاحبهخصوصی داشته باشم. تصور میکنم شگفتانگیزترین ویژگی او برای من که سن کمی داشتم تفوق (از بالا به پایین نگاهکردن از موضع قدرت) او بود. قطعاً خودبزرگبینی مفرط شاه، جشن تخت جمشید، احساسات ظاهر شده او در خوارشمردن مردم ایران، تظاهرهای پوچ سلطنت، نابرابری، فساد دربار، نقض حقوق بشر و... همگی به ازدیاد تنفری کمک کردند که مردم ایران نسبت به او میپروراندند.»
دوست داشت دروغ بشنود
فریده دیبا، مادر فرح پهلوی در کتاب خاطراتش مینویسد: «اوایل ازدواج فرح با محمدرضا، دخترم مطالب را به محمدرضا منتقل میکرد. اما خیلی زود متوجه شد شاه فقط دوست دارد خبرهای خوب و خوشحالکننده را بشنود. حتی اگر این مطالب دروغ محض باشد. محمدرضا در «اسوان» مصر در حضور ما به انورسادات رئیسجمهور مصر گفت تاریخمصرف او به سر آمده بود و آمریکاییها و پسر عموی انگلیسیشان او را مثل یک دستمال مصرفشده دور انداختند.» فریده دیبا در ادامه راجع به محمدرضا مینویسد: «بسیاری از رهبران جهان را هم تحقیر میکرد و دیوانه و نادان و ابله میخواند. در «باد»کردن محمدرضا و تخریب ذهن و روان او، رهبران خارجی هم سهمی عمده داشتند. آلمان، قدرت عمده اقتصادی و یکی از پیشرفتهترین ممالک اروپایی بود. یادم میآید صدراعظم آن آقای «هلموت اشمیت» به تهران آمده بود و یک شب به اتفاق محمدرضا و فرح و من و تعدادی میهمان دیگر شام میخورد (شام خصوصی). هلموت اشمیت در پاسخ سؤال محمدرضا که ایران را چطور دیدید؟ گفت: باور نکردنی است. این همه پیشرفت و ترقی حتی در اروپا هم وجود ندارد. بعد هم شروع کرد به تعریف و تمجید از عقل و درایت و رهبری محمدرضا. من و سایر حضار در سکوت به هم نگاه میکردیم. همه متوجه بودیم که هلموت اشمیت غلو میکند. اما متأسفانه محمدرضا غرق در شادی و شعف از این تعریفها شده و خنده پهنای چهره او را پوشانده بود».
سطحی و تسلیم در برابر تحقیر
ارتشبد حسین فردوست یار گرمابه و گلستان محمدرضا در رابطه با محمدرضا مینویسد: «رفتار پرون (جاسوس انگلیس در دربار محمدرضا) با محمدرضا بیپروا و بسیار زننده بود. گاه با همین صراحت به محمدرضا میگفت تو ارزش نداری که من با تو صحبت کنم. اوایل من انتظار داشتم که محمدرضا در مقابل چنین توهینی خجالت بکشد... ولی با تعجب میدیدم که محمدرضا سکوت میکرد و گاه تنها چند روزی قهر میکرد. این تمکین و تحمل را باید بهحساب ذلت روحی محمدرضا گذارد. محمدرضا به راحتی این ذلت را پذیرفته بود. من گاه خود را با محمدرضا مقایسه میکردم و بهخود میگفتم اگر به جای محمدرضا بودم با یک دستور که «از اتاق برو بیرون و دیگر نبینمت» خود را از شر پرون خلاص میکردم. ولی محمدرضا چنین نمیکرد. در طول سالیان متمادی این رفتار پرون و محمدرضا برایم عادی شد و دیگر تعجبآور نبود. او از همان کودکی اهل تفکر عمیق و همهجانبه نبود، زود خسته میشد و بیشتر علاقه داشت پیشنهادها را بپذیرد، چون قبول پیشنهاد زحمتی نداشت؛ آنهم بدون مطالعه که این پیشنهاد چیست! نمیگویم بدون هیچ مطالعهای، ولی اگر پیرامون پیشنهاد مطالعهای هم میکرد، سطحی و بدون درنظرگرفتن دورنما و نتیجه آن بود. این از مسائل بسیار مهمی است که در زندگی آیندهاش بسیار مؤثر بود و در شیوه کشورداریاش تأثیر عمیقی گذارد. این خصوصیت را همیشه داشت».