خوب در ابتدای جشنواره
بهنود امینی- روزنامه نگار
خوب: «کدام فیلم واقعا خوب است؟!» پاسخ به این پرسش از اصلیترین چالشهایی است که یک علاقهمند جدی سینما در ایام جشنواره فجر با آن روبهرو میشود. از آنجایی که خیل فیلمها با کیفیت نازل آنچنان سطح توقع تماشاگر را پایین میآورد که هر فیلم قابل تماشا کردن - با حداقل استانداردهای قصهگویی! - پیش چشمت تبدیل میشود به یک شاهکار تاریخی و کارگردانش هم - اگر فیلم اولی باشد - احتمالا قرار است اورسن ولز بعدی سینمای ایران باشد و جان تازهای به پیکر سینمای نحیف و رنجورمان ببخشد و.. اما همین که از ایام جشنواره فاصله میگیری و همان فیلمها را در اکران عمومیشان تماشا میکنی، متوجه میشوی تمام آن کشفهای دوران جشنواره حاصل همان نزول سطح انتظارات تو بوده و هیچکدام از آن فیلمهایی را که در تبیین دلایل کیفیتشان قلم فرسایی شده نمیتوان دوباره تماشا کرد! با همه این تفاصیل سراغ فیلمی میروم که بهنظر در میان چند فیلم روزهای آغازین جشنواره واجد کیفیتی بالاتر است و نگاه انتقادی جدیتری است. با این امید که این فیلم خوب به سرنوشتی مانند آنچه بالاتر گفته شد دچار نشود.
ملاقات خصوصی (امید شمس) : امید شمس یکی از کارگردانان فیلم اولی این سالهاست که پیشتر با فیلمهای کوتاه و موفقیت آنها در جشنوارههای فرنگی شناخته شده بود. بنابراین مخاطب جدی و پیگیر سینما با یک ذهنیت مثبت و امیدوار به تماشای نخستین ساخته بلند او مینشیند؛ امیدی که خوشبختانه رنگ نمیبازد و ملاقات خصوصی انتظارات مخاطب را تا حد زیادی برآورده میکند. ملاقات خصوصی در واقع از2 پاره متفاوت اما مرتبط و متناسب شکل گرفته است که هر یک میتواند همچون یک فیلم مجزا مورد بررسی قرار بگیرد؛ بخش نخست که در یکسوم آغازین فیلم روایت میشود یک رمانس نامعمول است میان یک زندانی (فرهاد با بازی هوتن شکیبا) و دختر یکی از همبندیهای شکیبا، پروانه (با بازی پریناز ایزدیار). عاشقانهای که چون مبتنی بر جدایی فیزیکی 2قطب آن است برای شکلگیری، پیشرفت و به اوج رسیدن آن از ترفندهای متفاوت اما مؤثری استفاده میشود. مثلا تماشاگر همچون کاراکتر پروانه نخست با صدای فرهاد آشنا میشود و احساساتاش شکل میگیرد و سپس پس از نخستین دیدار حضوریشان در زندان و برقراری تماسهای تصویری پس از آن، از طریق تدوین موازی لحظات دلباختگی این دو - در عین جدایی فیزیکیشان - کنار هم قرار میگیرد. شاید تنها ایرادی که بتوان به بخش رمانتیک فیلم وارد کرد، شباهت بازی هوتن شکیبا به نقشآفرینیهای چند سال اخیرش (شبی که ماه کامل شد و حتی تیتی) باشد که البته شمایل ایزدیار بهعنوان یک دختر عاشقپیشه و تا حدی ساده - که الناز شاکردوست در همین فیلمها را هم به یاد میآورد - در این مسئله بیتأثیر نیست.
پس از این مقدمه شیرین و عاشقانه، دوربین دیگر به جهان بیرون از زندان و احوالات پروانه توجهی ندارد و هزارتوی روابط پیچیده داخل زندان را هدف میگیرد. آن دنیای لطیف و شاعرانه محو میشود و فرهاد در چنگال یک باند توزیع موادمخدر (در زندان) گیر میافتد. گیر افتادنی که البته بهنظر میرسد چندان غیرقابل پیشبینی نبوده است و به شکل مستقیمی با رابطه شکل گرفته در نیمه اول فیلم ارتباط مییابد. فیلمساز کار سختی در التقاط این 2قصه/جهان متفاوت داشته که بهنظر از آن سربلند بیرون آمده است. اما پایانبندی فیلم بهشدت محتاط و محافظهکارانه از آب در آمده است. قصه ملاقات خصوصی، 10دقیقه پیش از پایانبندی فیلم و در یک نقطه درست دراماتیک تمام میشود، اما بهنظر میرسد فیلمساز از تلخی انتهای فیلم و سقوط اخلاقی کاراکتر فرهاد ترسیده و تلاش کرده است با اضافه کردن یک پایانبندی لوس و خیالگون مخاطب را راضی (از فرجام عاشقانه فیلم) به خانه بفرستد.