محدود در شوخی کلامی
نگاهی به فیلم «شادروان»
سحر عصرآزاد- منتقد
فیلم سینمایی «شادروان» روایتی طنازانه از موقعیتی تراژیک است که طنز و شوخیهای آن محدود به کلام و دیالوگ و تکرار موقعیتهایی آشنا شده که نه تازگی دارد نه تمایزی به نگاه فیلمساز داده است.
حسین نمازی بعد از فیلم «آپاندیس» که موقعیتی رئال را با لحنی جدی به تصویر کشید و توانست هشدارها و چهبسا پیامهای اثر را درونی و ظریف ارائه دهد، در فیلم دوم خود تغییری جذاب در سبک و لحن خود متناسب با دراممحوری داده که در وهله اول میتواند کنجکاویبرانگیز باشد.
خط اصلی، تلاشهای خانوادهای از طبقه فرودست برای دستیابی بهحساب بانکی پدری فوت شده برای هزینه کفن و دفن او را دربرمیگیرد؛ موقعیتی تراژیک که با رویکرد طنز یا کمدی در سینما و ادبیات جهان و ایران دستمایه آثار متعددی قرار گرفته است.
طبعاً انتظار میرود وقتی فیلمساز سراغ چنین خط قصه آشنایی رفته، به واسطه زاویه نگاه خاص خود و موقعیتسازیهای تازه آن را متمایز یا متفاوت کند اما «شادروان» بر بستری از طنز و طنازی حرکت میکند که کمتر بهدنبال موقعیتسازی و حرکت بر مسیری جدید است و محدود در دیالوگ و بدهبستان کلامی کاراکترها مانده است.
چالش دزدیدن یک جسد یا دسترسی بهحساب بانکی یک فرد مرده، آنقدر درام و قصه و موقعیت دوگانه کمیک-تراژیک در دل خود دارد که میتوانست حال و هوای فیلم را از این رگبار مداوم دیالوگها که بهتدریج تکراری هم میشود، به سطحی جدید و جذاب ببرد.
اما فیلمساز با این انتخاب تمام انرژی فیلم را بر دوش بدهبستان کلامی کاراکترهایی قرار داده که این حاضرجوابی و تکهانداختن ویژگی یا تمایز مثلاً کاراکتر محوری نادر نیست بلکه همه مرتب در حال تکهپراکنی و حاضرجوابی به یکدیگر هستند.
البته این ردوبدل شدن پینگپنگوار دیالوگ برای بار اول و دوم جواب میدهد، اما وقتی مخاطب بتواند حدس بزند که در لحظه هر کاراکتر چه جوابی میدهد و... دیگر آن طنز کلامی هم کارکرد خود را از دست داده و واقعیت این است که بامزگی هم بهدنبال ندارد که احتمالاً بخواهد آن موقعیت تراژیک آمیخته به فقر و مرگ را تعدیل کند.
به همین واسطه است که کلیت جهان فیلم باورپذیری پیدا نمیکند و وقتی قرار است در پایان کاراکتر اصلی یعنی نادر دچار یک تحول بزرگ شود، آن را هم باور نمیکند و فاصله مخاطب از فیلم همچون فاصله خندههایش از موقعیتهای طنز اثر، بیشتر و بیشتر میشود.
این نکته در مورد خط فرعی طراحی شده برای تحول نادر هم میافتد و نمیتوان عشق و علاقه او به زن افغان که زمینه تحول پایانیاش را فراهم میکند، باور کرد. بهخصوص که بهنظر میآید افغان بودن زن، فقط تمهیدی است کاربردی برای اینکه در بخش میانی گرهی وارد کار شده و تلاش برای شناسنامه گرفتن، بخشی از تایم فیلم را پر کند.
والا کیست که نداند با شناسنامه جعلی که به نام و مشخصات خواهر نادر صادر شده، امکان عقد قانونی آنها وجود ندارد! مجموعه این نکات باعث میشود فیلم نتواند ارتباطی ملموس ورای شوخیهای کلامی لحظهای با مخاطب خود برقرار کند، درحالیکه خط قصه و موقعیتهای برآمده از آن استعداد تبدیل شدن به یک اثر طنازانه قابلتأمل را در بطن خود دارد.