فردوس حاجیان از نمایش خود میگوید
همه جانبازان عملیات والفجر۸ در این اثر، قهرمانند
شکوفه ابدی- خبرنگار
«آرش، شهر سوخته، بخش طبی۴» نمایشی به نویسندگی و کارگردانی «فردوس حاجیان» است که در بخش غیررقابتی آثار صحنهای چهلمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر حضور دارد. حاجیان از داستان این نمایش میگوید که روایتی واقعی از روزهای جنگ و همرزمان شهید اوست.
فردوس حاجیان درباره این نمایش میگوید: «این اثر روایت یکی از کهنه سربازان وطن است که در عملیات والفجر۸ بر اثر بمباران شیمیایی، یعنی مخوفترین گازهای شیمیایی و عظیمترین عملیات مجروح میشود و به بیمارستان امام، بخش طبی۴ منتقل میشود؛ بسیاری از مجروحان عملیات در این بیمارستان یکییکی روی تختهایشان شهید میشدند. شهید شاخص عملیات هم شهید نعمتالله ملیحی بود که در این بیمارستان در آغوش خودم به شهادت رسید.»
حاجیان در پاسخ به این سؤال که آیا این نمایش براساس روایت واقعی نوشته شده، توضیح میدهد: «بله، این نمایشنامه مبتنیبر واقعیت است اما با قدری پردازش دراماتیک. در واقع دراماتیزه کردن یک واقعیت تاریخی در زمان جنگ است.»
حاجیان همچنین اضافه میکند: «این داستانسالهاست من را درگیر کرده است. شهید نعمتالله ملیحی در آخرین لحظههای شهادتش، تشنه جان داد. وقتی گاز شیمیایی حنجرهاش و ریههایش را سوراخسوراخ میکند، در آخرین لحظههای زندگیاش یک کاغذ میخواهد و روی آن حرفهایش را مینویسد چون دیگر نمیتواند صحبت کند. کاغذ دستبهدست توسط پرستاران و برادرانش میچرخد و به من میرسد.» وی در ادامه میگوید: «شهید ملیحی تا قبل از آن، مدام به من میگفت «فردوس برایم بخوان، فردوس برایم بخوان» من شبهای عملیات برایش شعرهایی میخواندم که خیلی خوشش میآمد؛ از شعرهای حماسی و مثنوی تا شعرهای نو. آرش را هم میخواندم. آن روز هم به من میگفت بخوان فردوس؛ اما با ایما و اشاره. چون دیگر نمیتوانست حرف بزند. آخرین لحظه شهادتش کاغذی خواست و روی آن کاغذ نوشت «آب نیست! جگرم سوخت.» این جمله آتش زد به همه، یعنی حال پرستارها و بخش همه بههم ریخت. اما دکتر انارکی که پزشک ایشان بود، میگفت آب برای او ضرر دارد. از طرفی توران و حسین که دانشجوی هنرهای زیبای دانشگاه تهران بودند، همزمان میروند منطقه عملیاتی تا نمایش «آرش» را اجرا کنند، آنها هم مجروح میشوند و آنها را هم منتقل میکنند به همین بیمارستان. حسین خود من بودم؛ اما ترجیح دادم اسمم را در نمایش عوض کنم تا یک جورهایی تعلیق هم ایجاد شود.» این استاد دانشگاه عنوان میکند: «روایت در ذات خود یک طرح اصلی و 2طرح فرعی دارد که به موازات هم جلو میروند، بهگونهای که ۱۰شخصیت طرح فرعی هیچوقت به حاشیه نمیروند؛ جانبازهایی که در بخش هستند، همهشان حتی وقتی نقشی کوتاه دارند، قهرمان هستند. یعنی قهرمان قصه ما، آرش چندهزار سال پیش نیست، بلکه از موقعیت درزمانی و موقعیت تاریخی حرکت میکند و میآید به موقعیت همزمانی؛ به الان. در زمان حال، هر کدام از اینها میشوند آرش. حالا قرار است که حسین، تیر آرش را در بخش طبی۴ رها کند. نمایش به تجلیل از مقام زنان که در زمان جنگ نقش بسیار مهمی داشتند، تجلیل از نقش مادرانه زمین و باز هم وطن و باز هم ایران که در برابر دشمنان همیشه ایستادگی کرده، میپردازد؛ وطنی که همیشه با مردمانش ایستادگی و مقاومت کرده. با مردمانی که قرار نیست در موزه بمانند؛ یعنی آرش قصه ما موزهای نیست. این آرش نگاهی پویشی و رونده و رو به جلو دارد. بنابراین از موقعیت درزمانی که تاریخی است، حرکت میکند، میآید و با موقعیت همزمانی که اکنون است رابطه ایجاد میکند. در آخر کار هم متوجه میشویم که اصلا آرش تیر نمیاندازد؛ تیر را توران رها میکند. در نمایشنامه من، آرش یک زن است. زنی که میتواند پرستار باشد، میتواند مادر باشد، میتواند خواهر باشد، میتواند تمام زنان مقاوم تاریخ کشور باشد... زن میتواند آرش هم باشد. این نخستینبار است که چنین نگاهی دارد مطرح میشود.»