امان از خانههای بیخنده و پنجره
شیدا اعتماد
در شهر هر ساله خانههای بد زیادی ساخته میشود. تعداد خانههای بد بسیار بیشتر از خانههای خوب است. از هر کسی که دنبال خانه میگردد، میتوانید قصههای مختلف از خانههای بد شهر را بشنوید؛ از بیتناسبی فضاها. از اتاق خوابهایی که جایی برای تخت نداشتند، از پذیراییهای تاریک، از آشپزخانههای بیپنجره، از اتاقهای بیکمد، از خانههای بیبالکن و از ورودیهای تعریفنشده.
مهمتر از همه اینها فقدان آن نگاه است که خانه را بهعنوان «محل زندگی» یک خانواده ببیند؛ نگاهی که با سودجویی به پدیده خانه مینگرد و دنبال کسب حداکثر سود با کمترین هزینه است. خانههای زیادی فقط بابت سرمایهگذاری خریداری میشوند و همین خانهها بسیاری اوقات بهاصطلاح کلید به کلید، اجاره داده میشوند بدون اینکه مالک خود را موظف بداند که دستی به خانه بکشد و امکانات آن را به روز کند. بدون اینکه کسی به مخاطبین خانه فکر کند.
هر قدر که خانهها در مناطق ارزانتر و کمبرخوردارتر ساخته شوند، از امکانات اولیه زندگی کمتر بهره میبرند. چیزی که به آن توجه نمیشود این واقعیت است که در تمام خانهها، زندگی اتفاق میافتد و این زندگی قطعا تحتالشعاع خانه قرار میگیرد. بنابراین بخش زیادی از جامعه، تحتتأثیر خانههای بد قرار میگیرند؛ خانههایی که میشد بهتر ساخته شوند. اگر بهتر طراحی میشدند، بهینه اجرا میشدند و در ساخت آنها به جز سود به مسائل دیگر هم توجه میشد.
در کنار توجه به مسائل اقتصادی ساخت و ساز، چه خوب میشد اگر سازندهها به نخستین قدمهای کودکی که در آن خانه برداشته میشود، فکر کنند. به اینکه از پنجره تا کجای کوچه را میبیند و چه میبیند. به این توجه کنند که خانه، ظرف تنهاییها و با همبودنهاست. نخستین و آخرین جایی است که در روز با آن مواجه میشویم و اگر خوشایند نباشد این احساس منفی تمام مدت همراه ما خواهد بود.
خانه را باید با مقیاس نور و درخت و پنجره سنجید. با لبخند بچههایی که در حیاطش دویدهاند. با چشمهای امیدواری که از پنجره به انتظار بازگشت همخانههایشان نشستهاند. با بازی نور و سایه و تمامشدن اندوه و سرما و خستگی. خانه، بزرگتر از آن است که با پول سنجیده شود.